kayhan.ir

کد خبر: ۱۷۱۰۴۶
تاریخ انتشار : ۰۶ مهر ۱۳۹۸ - ۲۱:۵۸

هستی؛ آینه خدا(خوان حکمت)



  معنای علم ديني اين نيست كه قرآن يا روايت دستور بدهد چگونه ما صنعت داشته باشيم تا هواپيما بسازيم يا اتومبيل بسازيم و مانند آن. علوم از يكديگر متمايز هستند، اولاً؛ تمايز علوم به تمايز موضوعات آن علوم است، ثانياً؛ چون علم يك سلسله مسائلي دارد كه مسائل مركّب از موضوع و محمول و از يك نظر، هم نسبت هستند، هدف هم به دنبال مسائل علم است، تمايز علوم را نمي‌شود به هدف و غايت اِسناد داد،چون هدف،آخر است و چيزي كه آخر است نمي‌تواند مميّز علوم باشد؛هدف متفرّع بر مسائل است، مسائل كه تحليل مي‌شود، هر مسئله‌اي يك موضوع دارد،يك محمولي و يك نسبتي؛ محمول چون تابع موضوع است نمي‌تواند مميّز باشد، نسبت هم كه تابع طرفين است.حرف اول هر علمي را موضوع آن علم مي‌زند، لذا گفتند تمايز علوم به تمايز موضوعات است، اين هم يك بخش؛ علم‌ها از اين نظر دو قسم‌ هستند يا موضوع آنها كار خداست يا موضوع آنها كار انسان است. يك وقت است سخن از زمين‌شناسي و آسمان‌شناسي و درياشناسي و معدن‌شناسي و انسان‌شناسي و گياه‌شناسي و جانورشناسي و ستاره‌شناسي است و مانند آن؛ اين بخش از علوم كار خداست، بخش ديگر علوم موضوعش كار انسان است، چگونه كشور را اداره كنيم؟ چگونه كشاورزي كنيم؟ چگونه دامداري كنيم؟ چگونه صنعت داشته باشيم؟ چگونه مديريت داشته باشيم و مانند آن. علمي كه موضوع آن علم، كار خداست اين حتماً ديني است، زيرا خدا كه اينها را آفريد، اينها را نشانه و آينه قرار داد، فرمود شما اگر خوب اين كار را نگاه كنيد به خدا پي مي‌بريد.
هستی؛ آینه تمام نمای خدا
آينه دو تا اصطلاح دارد: آينه در اصطلاح توده مردم همين شيشه‌اي است كه پشت آن جيوه است و صورت كسي یا چيزي را نشان مي‌دهد، اما وقتي قرآن مي‌گويند آينه، مقصود اين شيشه‌اي نیست كه پشت آن جيوه است، خود آن صورت است، چون مرآت به اصطلاح اسم آلت است، يعني وسيله ديدن. يك وقت است عرف مي‌گويد آينه خريدم يا آينه فروختم يعني اين شيشه‌اي كه قابي دارد و طول و عرض و عمقي دارد و پشت آن جيوه است و صورتي را نشان مي‌دهد خريدم، يك وقت قرآن يا نهج‌البلاغه از چيزي به عنوان مرآت و آينه تعبير مي‌كنند، وقتي قرآن مي‌گويد آينه، یعنی آن صورت را مي‌گويد كه صاحب و شاخص را نشان مي‌دهد نه اين شيشه‌اي كه آن صورت را نشان بدهد. صدر و ساقه قرآن كريم اين است كه آنچه من آفريدم، اينها آينه هستند فقط خدا را نشان مي‌دهند، اين هستي دارد، يك؛ محيّرالعقول است دو؛ زيبا آفريديم، سه؛ هيچ جانوري كمبودي ندارد، گرچه يكي طاووس است و يكي خرچنگ و يكي تيهو،اما در قرآن فرمود اين خرچنگ هر چه لازم داشت خدا به او داد، او تغذيه مي‌خواهد، تَنميه مي‌خواهد، توليد مي‌خواهد، تمام بحث‌هاي علمي عميق حيات‌بخش خرچنگ را ما به او داديم، وقتي فرعون به موساي كليم عرض كرد: اين خدايي كه تو از طرف او آمدي كيست؟ گفت: (رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَي كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَي،پروردگار ما همان کسی است که به هر موجودی، آنچه را لازمه آفرینش او بوده داده؛ سپس هدایت کرده است.)[1] شما هيچ ذرّه‌اي در سپهر و زمين و دريا و زيردريا پيدا نمي‌كنيد كه بگوييد اين كاش اين‌طور آفريده مي‌شد يا آن‌طور بود، هر چه لازم داشت به او داد، اين خدا فرمود هر چه را شما بنگريد مي‌بينيد يك قطره آب را ما لؤلؤ لالاء ساختيم: (أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِن مَنيٍّ يُمْنَي)[2]، فرمود مگر اين يك قطره آب بيشتر بود ما از او چشم ساختيم كه چشم راست را و چشم چپ دوتا متخصّص دارد، ده‌ها دانشگاه ـ نه دانشكده ـ براي انسان‌شناسي است، هنوز متحيّر مانده‌اند كه اين يك قطره آب چگونه اين‌طور لؤلؤ لالاء شد. فرمود: چه در دريا،چه در صحرا، چه در فضا، چه در هوا، هيچ موجودي نيست كه چيزي را بايد مي‌داشت و ندارد، لذا تعبير قرآن كريم از صدر و ساقه نظام هستي به عنوان آيه است، آيه يعني علامت، يعنی آينه، يعني نشانه، آيت و علامت دو قسمت است: يا تكويني است كه اساس علم بر اساس آن است يا اعتباري است. در قرآن كريم فرمود آنچه در جهان شما مي‌بينيد آيت است، آينه است،چه تاريك باشد،چه روشن: (وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَ جَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً؛ و ما شب و روز را دو آیت و نشانه‌ای (از قدرت خود) قرار دادیم آنگاه آیت شب (روشنی ماه) را زدودیم و آیت روز (خورشید) را تابان ساختیم.)[3] شب، آينه روشن است، چون همين ظلّ و تاريكي ده‌ها مسئله رياضي عميق دارد که كجا خسوف است؟ كجا كسوف است؟ كجا جزيي است؟ كجا كلّي است؟ همه اينها به رهبري اين سايه است، ما از سايه قمر مي‌فهميم چه وقت كسوف مي‌شود، از سايه زمين مي‌فهميم چه وقت خسوف مي‌شود، اينها را مي‌فهميم. همين تاريكي ده‌ها و صدها مسئله رياضي و نجومي را به همراه دارد،فرمود هيچ بي‌نظمي در عالم نيست: (لاَ الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهَا أَن تُدْرِكَ القَمَرَ)[4] آفتاب چقدر بايد حركت كند،مدار حركت او چقدر است نبايد تندتر يا كُندتر برود،نه شب جلو مي‌افتد، نه قمر جلو مي‌افتد، نه شمس جلو مي‌افتد، آنچه لازم بود ما به او داديم، آيت يعني تكوين.
ویژگی انسان‌های کور باطن
 در صدر و ساقه قرآن اين است كه هر چه شما بنگريد آيت است و نشان خداست و چون خدا را نشان مي‌دهد اگر كسي آينه در دستش باشد و صورتي را نبيند اين كور است، اگر كسي زمين‌شناس باشد، آسمان‌شناس باشد، سپهرشناس باشد، انسان‌شناس باشدو انسان‌آفرين را نبيند كور است. در قرآن كريم فرمود يك عده كورند: (آیا مردم در خلقت شتر نمی‌نگرند که چگونه (به انواع حکمت و منفعت برای بشر) خلق شده است؟ و به آسمان كه چگونه برافراشته شده؟ و به كوه‌ها كه چگونه برپا داشته شده؟ و به زمين كه چگونه گسترده شده است؟)[5] بعد مي‌فرمايد: اينها (صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ؛ آنها کر و گنگ و کورند)[6] آينه دستشان داديم ولي اينها خدا را نمي‌بينند. همين بخش‌هاي مربّع‌گونه قرائت ‌شده كه فرمود: (أَ فَلاَ يَنظُرُونَ)چرا سپهرشناس نيستند؟ چرا سفر نمي‌كنند؟ چرا آسمان نمي‌روند؟ چرا آسمان‌شناس نيستند؟ چرا درياشناس نيستند؟ چرا صحراشناس نيستند؟ اين اضلاع اربعه را كه ياد كرد فرمود اينها زمين را مي‌بينند ولي زمين‌آفرين را نه!
ای دوست شکر بهتر يا آنک شکر سازد         
خوبی قمر بهتر يا آنک قمر سازد[7]
 اگر مولوي اين حرف‌ها را گفته مولوي شاگرد اين مكتب است. شما با كتاب و ادبيات تا حدودي آشناييد، يك شاعر در حدّ مولوي كه اين حرف‌ها را بزند، قبل از اسلام اصلاً ما نداشتيم، در همين سرزمين! شما يك شاعر پيدا كنيد قبل از اسلام كه در اين سطح سخن بگويد كه بگويد:
مرگ اگر مرد است آيد پيش من
تا کشم خوش در کنارش تنگ تنگ
من از او جانی برم بی‌رنگ و بو
 او ز من دلقی ستاند رنگ‌رنگ[8]
مولوي كوچك‌تر از آن است كه در اين سطح حرف بزند! اين را قرآن آموخت كه انسان در مصاف با مرگ، مرگ را مي‌ميراند نه بميرد، ماييم كه مرگ را مي‌ميرانيم،ماييم كه هستيم كه هستيم كه هستيم. يك نمونه شما پيدا كنيد كه يك سراينده‌، يك فيلسوف، يك حكيم،يك اديب در اين سطح قبل از اسلام در همين ايران حرف زده باشد! تنها جهان‌آفرين است، تنها انسان‌آفرين است،تنها مرگ و حيات‌آفرين است كه مي‌گويد انسان در مصاف با مرگ، مرگ را مي‌ميراند: (كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ المَوْت)[9] نگفت «كلّ نفس يذوقها الموت»، ماييم كه مرگ را مي‌چشيم. از آن به بعد او سرود «مرگ اگر مرد است گو نزد من آي» ماييم كه مرگ را مي‌ميرانيم.
بنابراين در بخشي از قرآن كريم فرمود اينها موظف هستند آسمان را، زمين را، كوه را، دشت را بنگرند، بعد فرمود ما آينه به دست اينها داديم، اينها هيچ كسي را نديدند و گفتند: (إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا)[10] لذا در بخش‌هاي ديگر فرمود اينها چشم ندارند، اينها كور هستند، اينها كَر هستند.
بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي (دام‌ظله)
در جلسه درس اخلاق؛ 7/6/98
مرکز اطلاع‌رسانی اسرا
___________________________
[1]. طه، 50.   [2]. قيامة، 37.   [3]. اسراء، 12.   [4]. يس، 40.   [5]. غاشيه، 17ـ 20.   [6]. بقره، 18 و171.   [7]. غزليات ديوان شمس مولوی، غزل شماره628.   [8]. همان، غزل شماره 1326.   [9]. آل‌عمران، 185؛ انبيا، 35.   [10]. انعام، 29؛ مومنون، 37.
خوان حکمت روزهای یک‌شنبه منتشر می‌شود.