تاثیر اعمال در حقیقـت و شاکله انسان
محمدعلی شادمانی
بر اساس آموزههای قرآن، همان طوری که عمل انسان ارتباط مستقیمی با شاکله و شخصیت او دارد، به طوری که میتوان گفت که تاثیر متقابل عمل و شخصیت از اصول آموزههای قرآنی است. این بدان معنا است که هر فرد انسانی، سازهای از شخصیت و عمل خودش است. انسانها نه تنها با اعمال خویش، زندگی اخروی خود را به خوبی میسازند یا تباه میکنند، بلکه شخصیت و زندگی دنیوی خود را تحت تاثیر مستقیم قرار میدهند و در حقیقت میوه اعمال خویش را میچینند یا چوب اعمال خویش را در دنیا میخورند. نویسنده بر اساس این اصل قرآنی بر آن است تا تاثیر و تاثر اعمال را در همین زندگی دنیوی افزون بر اخروی نشان دهد و این امر را واکاوی کند که انسان با اعمال و رفتارهای خود سازه و شخصیت اخروی خود را در همین دنیا میسازد و شکل میدهد.
انسان بر سر سفره اعمال
هر چیزی که به انسان از خوب و بد میرسد، هرگز بیرون از مشیت از پیش تعیین شده الهی نیست که در «ام الکتاب» نوشته و ثبت شده است؛ اما همان طوری که «اجل» و مرگ انسانی به دو قسم «اجل مسمی» و «اجل معلق» تقسیم میشود، همچنین «مصیبت»ها و چیزهای خیر و شری که به انسان میرسد (حدید، آیات 22 و 23)، به دو بخش اساسی، امور قابل تغییر و امورغیر قابل تغییر تقسیم میشود. از همینرو قرآن به این اصل حاکم بر هستی اشاره داشته و خدا بصراحت در این باره میفرماید: خدا آنچه را بخواهد محو يا اثبات مى كند و اصل كتاب نزد اوست. (رعد، آیه ۳۹)
البته در این آیه بصراحت به این نکته نیز توجه داده شده است که این تغییرات هرگز بیرون از حکم و حاکمیت الهی نیست، بلکه هر تغییری که انسان در جان و جهان و جامعه ایجاد میکند، در همان چارچوب حاکمیت الهی و قوانین اوست و این خداست که محو و اثبات هر چیزی را در دست دارد. بنابراین، تغییراتی که در جان و جامعه و جهان انجام میشود، هر چند که به دست انسان باشد، هرگز بیرون از دایره قدرت الهی و مشیت او نخواهد بود.
از نظر آموزههای قرآن، تبدیل و تغییری در سنتهای الهی از جمله مشیتها و مصیبتهای خوب و بدی که به انسان میرسد، راه نمییابد(روم، آیه 30؛ اسراء، آیه 77)؛ اما تغییر در جان و جهان و جامعه امری شدنی است.
خدا بصراحت این تغییرات مثبت و منفی و خیر و شر را به خود انسان و اعمال او نسبت میدهد و میفرماید: اين كيفر بدان سبب است كه خداوند نعمتى را كه بر قومى ارزانى داشته تغيير نمى دهد، مگر آنكه آنان آنچه را در دل دارند تغيير دهند و خدا شنواى داناست. (انفال، آیه ۵۳)
در حقیقت خدا در آیه میفرماید: تغییراتی که در جهان یا جامعه یا جان رخ میدهد، متاثر از تغییراتی است که انسان با اعمال خویش ایجاد میکند؛ چنانکه علت غرق فرعون و لشکریان و از میان رفتن دولت عظیم فرعونی، به سبب تغییراتی بود که فرعونیان نسبت به خود داشته و با تغییر در فطرت و دین فطری(روم، آیه 30) تحت تاثیر شیطنت شیطان(نساء، آیه 119) موجبات غرق خویش را فراهم آورده و تغییر در نعمتهای جان و جامعه و دولت خویش را موجب شدند و به جای آن، نقمت را در چارچوب حاکمیت سنتهای الهی تحقق بخشیدهاند. چنانکه میفرماید: رفتارى چون رفتار فرعونيان و كسانى كه پيش از آنان بودند كه آيات پروردگارشان را تكذيب كردند. پس ما آنان را به سزاى گناهانشان هلاك و فرعونيان را غرق كرديم و همه آنان ستمكار بودند.(انفال، آیه ۵۴)
در حقیقت نعمتهای الهی برای همه افراد و جوامع تا زمانی ثابت است که انسانها تغییراتی منفی را ایجاد نکرده باشند؛ اما زمانی که تغییرات منفی ایجاد کنند، آن نعمت به مشیت الهی به نقمت تغییر مییابد، به طوری که هیچ کس را نرسد تا از آثار تغییرات منفی خویش در امان باشد؛ چنانکه خدا در جایی دیگر میفرماید:براى او فرشتگانى است كه پى در پى او را به فرمان خدا از پيش رو و از پشت سرش پاسدارى مىكنند؛ در حقيقت خدا حال قومى را تغيير نمى دهد تا آنان حال خود را تغيير دهند و چون خدا براى قومى آسيبى بخواهد هيچ برگشتى براى آن نيست و غير از او حمايتگرى براى آنان نخواهد بود. (رعد، آیه ۱۱)
پس اصل اولی برخورداری از نعمتهای الهی است؛ اما اگر انسان با اعمال زشت و بد خویش تغییراتی را در نفس و جان خویش ایجاد کند، این تغییرات در «شاکله و شخصیت» هر انسانی موجب میشود تا اجتماعی شکل گیرد که مثلا ارزشها و هنجارها در آن ضد هنجار و ضد ارزش یا نابهنجارها و ضد ارزشها، به عنوان ارزش و هنجار در آمده و جای منکر و معروف عوض شده باشد.
همان طوری که خدا میفرماید: قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ؛ هر کسی بر اساس شاکله و شخصیت وجودی خویش عمل میکند(اسراء، آیه 84)، همچنین بر اساس آموزههای قرآن، این اعمال انسانی است که بر «شاکله» و شخصیت هر کسی تاثیر مستقیم میگذارد و بر اساس این تاثیر مثبت و منفی عمل بر شاکله و شخصیت، عمل و آثار عملش نیز در آینده تغییر مییابد.
به عبارت دیگر، هر کسی بر سر سفره عمل خیر و شر خویش است. اگر کسی عمل خوبی داشته باشد، شاکله و شخصیت او تغییرات مثبتی را مییابد که با تکرار آن «تثبیت» شده و به عنوان «ملکه» یا «مقوم» ذات و شخصیت او میشود؛ چنانکه عمل انفاق در راه خدا این گونه موجب تثبیت شخصیت مثبت هر شخص انفاقکنندهای میشود:و مَثَل صدقات كسانى كه اموال خويش را براى طلب خشنودى خدا و تثبیت خودشان انفاق مى كنند، همچون مَثَل باغى است كه بر فراز پشته اى قرار دارد كه اگر رگبارى بر آن برسد، دو چندان محصول برآورد و اگر رگبارى هم بر آن نرسد، بارانِ ريزى براى آن بس است و خداوند به آنچه انجام مى دهيد بيناست. (بقره، آیه ۲۶۵)
پس وقتی شخص با عمل خوبی چون انفاق، شخصیت و شاکله وجودی خیر خویش را تثبیت کرد، از چنین شخصی همواره عمل خیر و خوب بیرون میآید و آثار و برکاتش را در همین زندگی دنیوی میبیند، چه رسد در زندگی اخروی.
از جمله این آثاری که انسان در زندگی خویش به سبب انفاق کردن مییابد، برکت و افزایش مضاعف مال و ثروت است؛ چنانکه خدا میفرماید: خدا از بركت ربا مى كاهد و بر صدقات مى افزايد و خداوند هيچ ناسپاس گناهكارى را دوست نمىدارد. كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده و نماز بر پا داشته و زكات داده اند، پاداش آنان نزد پروردگارشان براى آنان خواهد بود؛ و نه بيمى بر آنان است و نه اندوهگين مى شوند.(بقره، آیات ۲۷۶ و ۲۷۷)
بنابراین، از نظر آموزههای قرآن، هر انسانی بر سر سفره خویش مهمان است و این اعمال اوست که هم شخصیت و شاکله وجودی او را میسازد و هم در جامعه و جهان تاثیر مثبت یا منفی به جا میگذارد.
جراحى دائم روح با اعمال
براساس آموزههای قرآن، هر انسانی با اعمال خویش همانند جراحی است که در جان و روان جراحی میکند و بخشی از روان خود را میافزاید یا میکاهد یا تثیبت و تضعیف میکند. البته انسانها تا زمانی که در دنیا هستند متوجه این اعمال جراحی نیستند که نسبت به روان و جان خویش روا میدارند؛ زیرا هر یک از ما در دنیا همانند بیماری هستیم که در بیمارستان او را بیهوش کرده و با چاقوی جراحی شکمش را شکافته و بخشی از امعاء و احشای درونش را بیرون کشیده و برخی را بریده و دور انداختهاند. او به سبب آنکه گرفتار بیهوشی و غفلت از خود به داروی بیهوشی است، هیچ یک از این آثار اعمال پزشک را نمیبیند و هیچ درد و رنجی را احساس نمیکند. پس از پایان عمل جراحی و از دست رفتن تاثیر داروی بیحسی و بیهوشی است که چشم باز میکند و اندک اندک درد را در درون خویش مییابد و بهگریه و فغان میافتد و از درد به خود میپیچد و در مییابد که دست یا پایی یا چشم و گوش یا عضوی از اعضای خویش را از دست داده یا آنکه درمان کرده است. از همین رو خدا درباره انسان میگوید که اینان متوجه تاثیر اعمال خویش نیستند، مگر هنگامی که مرگ را میبینند و با حقیقت شخصیت و شاکله حقیقی خویش رو به رو میشوند که البته بسیار دیر شده است.
مثلا کسی که ترک صدقات کرده و انفاقی نداشته در هنگام مرگ و کنار رفتن پردههای غفلت از دیدگان قلبش میبیند که چگونه با ترک صدقات و انفاقات به خود ظلم روا داشته و از خدا میخواهد تا برگردد و از ترک عملی که کرده توبه کند و به صدقه و انفاق بپردازد؛ در حالی که زمان مرگ دیگر جایی برای بازگشت و بازسازی اعمال نیست:«و از آنچه روزى شما گردانيده ايم انفاق كنيد پيش از آنكه يكى از شما را مرگ فرا رسد و بگويد: پروردگارا چرا تا مدتى بيشتر اجل مرا به تاخير نينداختى تا صدقه دهم و از نيكوكاران باشم ، ولى هر كس اجلش فرا رسد، هرگز خدا آن را به تاخير نمى افكند و خدا به آنچه مىكنيد آگاه است».(منافقون، آیات ۱۰ و ۱۱)
پس از نظر آموزههای قرآن، ما نه تنها با اعمال خویش در حال تغییر در جامعه و جهان هستیم و نعمتی را به نقمتی تغییر میدهیم(رعد، آیه 11؛ انفال، آیه 53)، بلکه در حال جراحی خویش هستیم و تغییراتی را در خلقت خویش ایجاد میکنیم و روان و جان خود را به خیر یا شر تغییر میدهیم.(همان؛ نساء، آیه 119؛ بقره، آیه 265)
مشاهده آثار اعمال پس از مرگ
اکثریت مردم پس از مرگ است که تاثیر اعمال خیر و شر خویش را میبینند، این در حالی است که مثلا بوی گناه هم اکنون با عمل گناه شخص در فضا برخاسته و پیچیده است و زشتی آن جان و دل شخص بویژه مومنان را میآزارد و زندگی گناهکار را در همین دنیا تغییر میدهد و نعمت هایش را به نقمت تبدیل میکند؛ زیرا به تصریح قرآن کسی که غیبت میکند هم اکنون پارهای از گوشت برادر دینی خویش را میخورد.(تحریم، آیه 12)
در روایت است که ابوبکر و عمر، سلمان را نزد رسول خدا(ص) برای آوردن غذا فرستادند، سلمان نزد پیامبر(ص) رفت و تقاضای غذا کرد، حضرت او را به نزد انباردارش «اسامه» فرستاد، سلمان نزد اسامه آمد و تقاضای غذا کرد، اسامه گفت: فعلاً چیزی از غذا وجود ندارد. سلمان با دست خالی نزد عمر و ابوبکر بازگشت، آنها گفتند: اسامه بخل کرد، و این روز غذا نفرستاد و اضافه کردند: اگر ما سلمان را به چاه سمیحه (که چاه پر آبی بود) بفرستیم، آن چاه خشک میشود. سپس به حضور رسول خدا(ص) آمدند، رسول خدا(ص) به آنها فرمود: چه موجب شده که در دهان شما بقایای گوشتی را میبینم که خورده اید. آنها عرض کردند: ما اصلاً امروز گوشت نخورده ایم. پیامبر(ص) فرمود: شما گوشت سلمان و اسامه را خوردید. در این هنگام آیه 12 سوره حجرات نازل شد که این آیه مسلمانان را از سوء ظن و غیبت نمودن نهی میفرماید.(محجّة البيضاء، ج 5، ص 252 به نقل از سنن ابىداود ج 2، ص 568؛ تفاسیر مجمع البیان، طبرسی، ذیل آیه؛ کشف الاسرار، میبدی، ذیل آیه.)
غزالی در احیاءالعلوم آورده است که شخصی محضر پیغمبر(ص) مشرف شد ـ غیر ماه مبارک رمضان بود ـ گفت دو نفر از اهل خانواده روزه دارند؛ حضرت فرمود: آنها روزه ندارند! آنها گوشت خوردند، چگونه روزه دارند؟! عرض کرد: آنها هیچ چیزی نخوردند! سپس دستور داد تا ظرفی آوردند. در این هنگام حالتی برایشان پیش آمد که اینان تهوع و قی کردند و گوشت خورده شده را در این ظرف ریختند. عرض کرد: یا رسولالله! آنان که گوشت نخورده بودند؟! حضرت (ص) فرمود: غیبتی که کردند، همین است! (نگاه کنید: المحجة البیضاء، الفیض الکاشانی، ج5، ص252، در شرح و تفصیل و تهذیب احیاءالعلوم)
در روايت دیگر وارد شده است که از زنی در نزد عايشه نام برده شد، عايشه گفت: او دامن بلند است. پيامبر اکرم (صلیاللهعليهوآله) فرمود: آنچه در دهان داری بينداز. پاره گوشتی از دهان او افتاد. (معراجالسعاده، نراقی، ص 430)
از نظر آموزههای قرآن، اعمال انسان در همه هستی از جمله جان و جهان و جامعه تاثیر میگذارد هر چند که خود شخص متوجه تاثیرات مستقیم و غیر مستقیم آن نیست و نمیبیند که چه اتفاقی در دنیا با گفتار و رفتار خویش ایجاد کرده است. از همین رو امیرمومنان علی(ع) درباره رهایی از بوی زننده گناه از پیامبر مکرم اسلام نقل میکند که ایشان میفرماید: تعطروا بالاستغفار لا تفضحنکم روائح الذنوب؛ با استغفار، خود را معطر و خوشبو کنید تا بوی متعفن گناهان شما را رسوا نسازد. (وسائل الشیعه، ج 16، ص 70؛ بحارالانوار، ج 6، ص 22؛ أمالی، شیخ طوسی، ج 1، ص 382)
عبداللهبنموسیبنجعفر(ع) گفت: از پدرم امام کاظم(ع) پرسیدم: دو فرشته که مامور ثبت اعمال نیک و بد انسان هستند، آیا از نیت انسان، هنگام گناه یا کار نیک اطلاع دارند یا نه؟
امام کاظم(ع) فرمودند: آیا بوی چاه و فاضلاب و بوی خوش، یکسان است؟ گفتم: خیر.
امام فرمود: هنگامی که انسان، نیت کار نیک کند نفسش خوشبو میشود (و فرشته مامور آگاهی مییابد) و اگر کار نیک را انجام داد؛ زبانش، قلم فرشته و آب دهانش مرکب او میشود و آن را ثبت میکند و هنگامی که اراده گناه کند، نفسش بدبو میگردد (و فرشته مامور، آگاهی مییابد) و اگر گناه را انجام داد؛ زبانش قلم و آب دهانش مرکب شده و آن را مینویسد. (اصول کافی، ج2، ص 429 حدیث3، باب مایهم به الحسنه و السیئه)
همچنین گروهی اندک از عالمان بودند که میگفتند: بعضیها که در صدد ایجاد اختلاف هستند، وقتی حرف میزنند ما میبینیم که از دهان آنها آتش در میآید! البته این مقام برای همگان نیست بلکه اگر کسی اهل این معنا باشد، این حقیقت را درک میکند و میبیند (تکاثر، آیات 5 تا 7)
بنابراین هر عملی که از انسان سر میزند در ساخت شخصیت او نقش اساسی دارد؛ چنانکه در جهان و جامعه نیز آثار مثبت یا منفی به جا میگذارد؛ اما از آنجا که چشم برزخی نداریم، نمیتوانیم این امور را مشاهده کنیم و تغییرات را ببینیم.
البته خدا گاه در همین دنیا بهاشکال مختلف برخی از این آثار را در خواب و بیداری به ما نشان میدهد؛ زیرا در بیداری شادی و غم ما ارتباط تنگاتنگی با اعمال ما و آثار آن دارد؛ در خواب چیزهایی که میبینیم شامل دو دسته آثار اعمال گذشته و اعمال آینده است. به این معنا که خدا در سیر صعودی، آثار اعمال ما را به ما نشان میدهد؛ چنانکه در سیر نزولی هنگام بازگشت روان به تن، اعمال آینده ما و آثارش را به ما نشان میدهند.
پس تاثیر اعمال در همین دنیا اتفاق میافتند هر چند که برای همگان به دلیل پردههای گناه و خطا بر قلب، قابل رویت نیست؛ اما با این همه خدا در بیداری و خواب برخی از این تاثیرات را نشان میدهد. البته همه انسانها در هنگام مرگ و پس از آن، نتیجه آثار خویش را در شخصیت و زندگی اخروی میبینند. پس اگر اعمال زشت و گناهی داشته باشیم، آتش درون را خواهیم دید که درون ما را میسوزاند.(تکاثر، آیات 5 تا 7)
مشاهده تاثیر اعمال در دنیا
از نظر آموزههای قرآن، ملک و ملکوت با هم است، ولی انسانها به دلیل انداختن پرده گناه و غفلت بر دیدگان قلب، تنها ملک را مییابند، این در حالی است که اگر فطرت را همچنانکه خدا ساخته حفظ کنیم، میتوانیم فرشتگان بلکه ملکوت هر چیزی را ببینیم.
از نظر پیامبر(ص) هر انسانی دارای دو دیده ظاهری و باطنی است که با دیده ظاهری ملک و با دیده باطنی ملکوت را میتوان بنگرد. ایشان میفرماید: ما مِن عَبدٍ إلاّ و في وَجهِهِ عَينانِ يُبصِرُ بِهِما أمرَ الدنيا ، و عَينانِ في قَلبِهِ يُبصِرُ بِهِما أمرَ الآخِرَةِ ، فإذا أرادَ الله بعَبدٍ خَيرا فَتَحَ عَينَيهِ اللَّتَينِ في قَلبِهِ ، فأبصَرَ بِهِما ما وَعَدَهُ بالغَيبِ، فآمَنَ بالغَيبِ علَى الغَيبِ؛ هيچ بندهاى نيست جز اينكه دو چشم در صورت اوست كه با آنها امور دنيا را مىبيند و دو چشم در دلش كه با آنها امور آخرت را مشاهده مى كند. هر گاه خداوند خوبى بندهاى را بخواهد، دو چشم دل او را مىگشايد كه به وسيله آنها وعدههاى غيبى او را مى بيند و با چشم دل به وعدههاى الهى ايمان مىآورد.(الفردوس، ج 4، ص 14، حدیث 6040؛ کنزالعمال، هندی، شماره 3043)
اما بسیاری از مردم دیدگان قلب خویش را بستهاند؛ زیرا با گناه و فجور، فطرت را دفن کردهاند(شمس، آیات 7 تا 10) این گونه است که پردهای بر قلب افتاده و دیگر توانایی دیدن ندارد.(بقره، آیه 7)
البته از نظر قرآن این پایان تغییر نیست؛ زیرا انسان میتواند با توبه مسیر نادرست را اصلاح کند. پس اگر به هر دلیلی فطرت خود را از دست دادهایم، میتوانیم با تغییراتی در خود شرایط سابق را بازسازی کرده و قلب خویش را آینه ملک و ملکوت کنیم. به عنوان نمونه پیامبر(ص) میفرماید: لولا تکثیر فی کلامکم، و تمریج فی قلوبکم لرایتم ما اری و لسمعتم ما اسمع؛ اگر زیادهروی در سخن گفتن شما، و هرزهچرانی در دل شما نبود هر چه من میبینم شما میدیدید و هر چه میشنوم میشنیدید».(محجه البیضاء، ج 2، ص 125؛ ده گفتار، شهید مرتضی مطهری ص 42، به نقل از تفسیر المیزان؛ مجموعه آثار شهید مطهری، ج 23، ص 203)
در جایی دیگر آمده است: لولا تمریغ قلوبکم او تزیدکم فی الحدیث لسمعتم ما اسمع؛ اگر انحراف دلها یا زیادهروی شما در سخن گفتن نبود، شما هر چه میشنوم میشنیدید.(مسند احمد بن حنبل ، ج 8، ص 303؛ حدیث 22355)
و نیز میفرماید: لولا أنَّ الشَّياطينَ يَحومُونَ على قُلوبِ بَني آدَمَ لَنَظَرُوا إلَى المَلَكوتِ؛ اگر نبود اين كه شيطانها بر گرد دلهاى آدميان مىگردند هر آینه فرزندان آدم ملکوت را مینگریستند.(بحارالانوار، ج 70، ص 59، حدیث 39)
انسانی که قلب خویش را حفظ کند و آینه صفات الهی قرار داده و متاله و خدایی شود، به طور طبیعی از توانایی دیدن ملکوت در همین دنیا برخوردار خواهد بود و آثار اعمال را در خویش یا دیگران و جهان و جامعه میبینند. پس اگر به حضرت ابراهیم(ع) ملکوت آسمان و زمین را نشان دادند که شامل ملکوت اعمال انسانی است(انعام، آیه ۷۵) همچنین کسانی که شیعه ابراهیم(ع) هستند و همان راه و روش ایشان را در پیش گرفته و اسلام حنیف را در فلسفه و سبک زندگی داشتهاند، به طور طبیعی از توانایی دیدن ملکوت هر چیزی از جمله ملکوت اعمال انسانی برخوردار خواهند بود و با نظر الهی به جهان مینگرند؛ چنانکه در روایت معراج از قول خداوند متعال آمده است: و اما زندگی و حیات باقیتر این است که صاحبش آنقدر برای خویش عمل کند که دنیا در نظرش کوچک و آخرت بزرگ گردد و خواست مرا بر خواست خود مقدّم بدارد و رضایت مرا بطلبد و مرا با عظمت و بزرگ بداند و بداند که در همه حال بر او اشراف دارم و از یاد نبرد که همواره بر کردار و گفتارش آگاهم. پس اگر اراده گناه کرد، توجهش به من باشد و دل خود را از آنچه ناخوش دارم، فارغ بدارد، شیطان و وسوسههایش را دشمن بدارد و نگذارد بر دلش راه یابد، اگر چنین بود، دلش را از محبّت خود مالامال میسازم تا در نتیجه قلب او را به طور کامل متوجّه خود نمایم و دلش را از دنیا فارغ و به فکر آخرت مشغولش دارم و او را چون دوستان دیگرم، از نعمتها بهرهمند سازم و چشم و گوش و قلبش را باز کنم، تا (حقیقت را) ببیند و جلالت و بزرگی مرا دریابد و طوری شود که لذّتهای دنیا را خوش ندارد و از دنیا بترسد و چنانکه چوپان، گوسفندان خود را از چراگاههای خطرناک دور مینماید، او را از گناهها دور سازم و چون بندهای به این مقام برسد، از مردم میگریزد و گوشه گیری را اختیار مینماید و از دنیای فانی (فکرش) به آخرت باقی منتقل گردد و از وسوسههای شیطانی به خداوند پناه برد.(وافی، فیض کاشانی، حدیث معراج)
البته دستیابی به مقامی بلند از این دست نیازمند مراعات همه جنبههای تقوای عام و خاص و اخص است که در جای خود تبیین شده است. یکی از مهمترین موانع در سر راه انسان مال است که زینت زندگی دنیوی است؛ اما بسیاری از مردم چنان گرفتار مال دنیا هستند که به جای آنکه آن را اسباب ره توشه آخرت قرار دهند، وبال جانشان است.
مشکل ما انسانها این است که مانند مردی که برای جراحی بیهوش شده، آثار کارها و شکافته شدنها را احساس و ادراک نمیکنیم نه آنکه پس از مرگ آنها به وجود میآیند و تأخیر زمانی دارند. هنگامه مرگ و قیامت هنگامه هوش آمدن ماست. پس چه بهتر که اکنون هوشیار و بیدار باشیم و خود را به وسیله پردههای گناه و طبیعت هوی و هوسها بیهوش نکنیم تا بدانیم چه میکنیم و چه آثاری بر کارهای ما بار میشود.
اگر گناهی کردهایم باید بتوانیم آتشی که در حال حاضر به واسطه گناه و اعمال بد خود، درون جان و روح ما را میسوزاند ببینیم و با استغفار و توبه آن را خاموش سازیم؛ چرا که هنگام به هوش آمدن در پس مرگ و قیامت، بسیار دیر است و هر آنچه با جراحی اعمال خویش بر سر خود آوردهایم همان را خواهیم دید و ندای «ارجعونی لعلی اعمل صالحاً» بازم گردانید تا شاید کارهای نیک انجام دهم، را به «کلاً؛ هرگز» (مؤمنون، آیه ۱۰۰)، پاسخ خواهیم شنید.
از نظر آموزههای قرآن، هر کسی اگر هواهای نفس خویش را مهار و مدیریت کند و به دو عمل عبادی بسیار مهم یعنی حفظ زبان و شکم بپردازد و خاموشی و گرسنگی پیشه کند، خدا پاداش عملش را در همین دنیا میدهد، حتی اگر مرتاض هندی باشد و هیچ اعتقادی نیز به قیامت و معاد نداشته باشد. در همین حدیث معراج آمده است: ای احمد! هنگامی که شکم بنده گرسنه بود و زبانش را حفظ کرد، حکمت را به وی میآموزم؛ اگرچه کافر باشد. اما اگر کافر باشد، حکمتش در قیامت بر او حجّت و وبال خواهد بود؛ و اگر مؤمن باشد، حکمتش برای او نور و برهان و شفاء و رحمت میگردد و چیزهایی را درمی یابد، که پیش از این نمیدانست و چیزهایی را میبیند که قبلا نمیدید و نخستین چیزی که میبیند، عیبهای خودش است؛ به طوری که به آن مشغول میشود و عیوب دیگران را نمیبیند، و او را بر دقایق و جزئیات علم آگاه میسازم، به طوری که شیطان به سراغش نرود.(وافی، فیض کاشانی، حدیث معراج)