ای پاسخ تمام اگرها و کاشها(چشم به راه سپیده)
روز وصل
غم مخور، ايام هجران رو به پايان ميرود
اين خماري از سر ما مي گساران ميرود
پرده را از روي ماه خويش، بالا ميزند
غمزه را سر ميدهد، غم از دل و جان ميرود
بلبل اندر شاخسار گل هويدا ميشود
زاغ با صد شرمساري از گلستان ميرود
محفل از نور رخ او نورافشان ميشود
هر چه غير از ذكر يار، از ياد رندان ميرود
ابرها از نور خورشيد رخش پنهان شوند
پرده از رخسار آن سرو خرامان ميرود
وعده ديدار نزديك است، ياران مژده باد
روز وصلش ميرسد، ايام هجران ميرود
حضرت امام خميني(ره)
آمدنی است ..
فروغ بخش شب انتظار، آمدنيست
نگار آمدني، غمگسار، آمدنيست
به خاك كوچه ديدار آب ميپاشند
بخوان ترانه شادي كه يار آمدنيست
ببين چگونه قناري زشوق ميلرزد!
مترس از شب يلدا! بهار آمدنيست
صداي شيهه رخش ظهور ميآيد
خبر دهيد به ياران: سوار آمدنيست
بس است هرچه پلنگان به ماه خيره شدند
يگانه فاتح اين كوهسار، آمدنيست
مرتضي اميري اسفندقه
ساحل چشم من
ساحل چشم من از شوق به دریا زده است
چشم بسته به سرش، موج تماشا زده است
جمعه را سرمه کشیدیم، مگر برگردی
با همان سیصد و فرسنگ نفر برگردی
زندگی نیست، ممات است تو را کم دارد
دیدنت ارزش آواره شدن هم دارد
از دل تنگ من، آیا خبری هم داری؟
آشنا، پشت سرت مختصری هم داری؟
منتی بر سر ما هم بگذاری، بد نیست
آه، کم چشم به راهم بگذاری، بد نیست
نکند منتظر مردن مایی، آقا؟
منتظرهات بمیرند، میایی آقا؟
به نظر میرسد این فاصلهها کم شدنیست
غیر ممکنتر از این خواستهها هم شدنیست
دارد از جاده صدای جرسی میآید
مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید
منجی ما به خداوند قسم آمدنیست
یوسف گم شده، ای اهل حرم! آمدنیست
صابر خراسانی
مثنويهاي رندانه
هلا روز و شب فاني چشم تو
دلم شد چراغاني چشم تو
بنا را بر اصل خماري نهاد
ز روز ازل باني چشم تو
پر از مثنويهاي رندانه است
شب شعر عرفاني چشم تو
تويي قطب روحاني جان من
منم سالك فاني چشم تو
دلم نيمه شبها قدم ميزند
در آفاق باراني چشم تو
شفا ميدهد آشكارا به دل
اشارات پنهاني چشم تو
هلا توشه راه دريادلان
مفاهيم طوفاني چشم تو
مرا جذب آيين آيينه كرد
كرامات نوراني چشم تو
از اين پس مريد نگاه توام
به آيات قرآني چشم تو
سيدحسن حسيني
به تو سلام میدهم
اگر...
اگر ابرها تمام 365 روز ببارند
اگر ماشينها تا هزاره سوم پشت چراغ قرمز بايستند
اگر آدمها از قلبشان جا سوزني پارچهاي بسازند
تنهاي تنها
سوار بر اسب شعرهايم
روي شيشههاي غبار گرفته شهر
بينهايت پرنده ميكشم
و از ميان روزنه چشمهايشان
به تو سلام ميدهم!
گاليا توانگر
به تماشای طلوع تو
به تماشای طلوع تو جهان چشم به راه
به امید قدمت کون و مکان چشم به راه
در شبستان شهود اشکفشان دوختهاند
همه شب تا به سحر خلوتیان چشم به راه
جواد محدثی
ای پاسخ تمام اگرها و کاشها
ای پاسخ تمام اگرها و کاشها
مادر نوشته اسم تو را روی آشها
دارد برای آمدنت نذر میکند
دستش همیشه پر شده از این تلاشها
من رد پای آمدنت را کشیدهام
با رنگهای سبز و سپید گواشها
- ما لقمه لقمه نان و نمک میخوریم و بعد
دنیا گمست بین بریز و بپاشها
دین مرا دوباره به بازی گرفتهاند
درگیر و دار همهمهها اغتشاشها
پایان جنگهای جهانی به دست توست
گل میشود گلوله داغ کلاشها
تنها به عشق آمدنت شعر گفته است
امشب مداد آبی من با تراشها
ای کاش صبح جمعه بعدی ببینمت
ای پاسخ تمام اگرها و کاشها
ساجده سجادپور