در محضر امام خمینی(ره)
به کارتر بگویید
درپاریس از طرف کاخ الیزه کسی پیش امام آمد و مردی را هم با خودش آورده بود که این مرد نماینده، مستقیم کارتر است و پیامی دارد، پیام نماینده کارتر این بود که بختیار از ماست، بختیار را ما گذاشتهایم و باید از او پیروی کنید والاّ نابودتان میکنیم. البته نابودتان میکنیم را با کنایه گفت و بقدری تند و تیز حرف زد که نماینده، ژیسکاردستن پشت سر هم معذرت میخواست و میگفت به ما مربوط نیست، حضرت آیتالله مهمان ما هستند. نماینده، کارتر دوباره تکرار کرد که شوخی نیست، ما بختیار را آورده ایم و اگر با او مخالفت کنید با جان خودتان بازی کردهاید. امام پس از شنیدن این حرفها کمی مکث کردند و گفتند: به کارتر بگویید از خمینی راجع به آمریکاییها که در ایران هستند خیلی سؤال شده که باید با آنها چه کرد، ولی من هنوز دستوری ندادهام. امید است کار به آنجا نکشد که فتوای خودم را راجع به آنها صادر کنم و امام برخاستند و رفتند و نمایندگان کارتر و ژیسکاردستن که به خیال خودشان حالا خیلی باید با امام حرف بزنند، گیج شده بودند.1
امر به معروف در جلسه دیدار مردمی
هرگاه شرایط نهی از منکر و امر به معروف وجود داشت، امام بیدرنگ وظیفه خود را انجام میدادند. پس از فوت آیت الله کاشانی، عدهای از اقشار مختلف مردم تهران برای دیدن حضرت امام به قم آمدند. آنها با صدای بلند میگفتند: «الکاشانی رَجَع الینا مرجعاً» یعنی اگر کاشانی به رحمت خدا رفته است، ولی به جای ایشان خمینی به ما برگشت و در واقع فردی به ما داده شد که تمام خصوصیات کاشانی را دارد، به اضافۀ اینکه مرجع هم هست.
در همان مجلس یک نفر که جلو آمد تا دست امام را ببوسد، انگشتری طلا در دست داشت. در همان حال که میخواست دست امام را ببوسد، امام دست او را نگه داشت و فرمود:«عزیزم! این انگشتری برای مرد حرام است، شما این انگشتر را درآورید و انگشتر دیگری دست بکنید».
آن شخص هم با اختیار و رضایت، همان جا انگشتر طلا را از دست بیرون آورد.2
_____________________
1- کتاب برداشتهایی از سیره امام خمینی(ره)، ج 4، ص 207- به نقل از حجتالاسلام والمسلمین سید احمد خمینی- روزنامه اطلاعات- 24/7/58
2. پا به پای آفتاب، ج 4، ص 149، راوی: آیتالله مسعودی. (کتاب سبزتر از سبز - مهدی غلامعلی- ص22)