kayhan.ir

کد خبر: ۱۶۷۷۷۰
تاریخ انتشار : ۲۶ مرداد ۱۳۹۸ - ۲۱:۱۲

اشعاری به مناسبت عید سعید غدیر خم


 
 
راهِ اوست راه حق...
حامد آقایی

نبین از خاک بالشتی، به شب‌ها زیر سر دارد
و یا در پاش نعلینی پر از وصله، اگر دارد
نبین با چاه خلوت کرده و مأنوس او گشته
و همچون وسعت دریاش، خونی در جگر دارد
 اراده چون کند مولا، قضا تغییر خواهد کرد
علی در سرنوشت عالم امکان اثر دارد
نبین باشد حصیر کهنه، دارایی این حاکم
ببین ثروت به صید او تلاشی بی‌ثمر دارد
به نخلستان چه با زحمت به جانِ چاه افتاده
کسی که تر کند لب را، دوعالم کارگر دارد
به دنیای پر از کج‌راهه، راهِ اوست راه حق
که اسلام بدون مرتضی، حتما خطر دارد
اگر گفته بپرسید از علی، من مطمئن هستم
اگر برگی زمین افتاده باشد او خبر دارد
به آنکه شامل لطف خدا گشته، بگو اصلا
علی بر تو نظر کرده، که حق بر تو نظر دارد
نفس دارد، نفسها را برای یاعلی گفتن
وگرنه عمرِ بی‌معشوق، لَفظش هم ضرر دارد

غدیر از نفس رحمت بهار چکید
«دکتر یحیى حدادى ابیانه»

ستاره سحر از صبح انتظار دمید
غدیر از نفس رحمت بهار چکید
گرفت دست قدر، رایت شفق بر دوش
زمین به حکم قضا آب زندگى نوشید
بر آسمان سعادت ز مشرق هستى
سپیده داد نوید تولد خورشید
به باغ، بلبل شوریده رفت بر منبر
چو از نسیم صبا بوى عشق یار شنید
ز خویش رفته، نواخوان عشق بود و سرود
به بانک زیر و بم، اسرار خطبه توحید
فتاد غلغله در باغ و شورشى انگیخت
که خیل غنچه شکفت و به روى او خندید         
هوا ز عطر گلاب محمدى مشحون
زمین به عترت و آل رسول بست امید
 رسول، سدره‏‌نشین شد ، على به صدر نشست
پى تکامل دینش خداى کعبه گزید
 گرفت پرچم اسلام را على در دست
از این گزیده زمین و زمان به خود بالید
به یمن فیض ولایت شراب خم الست
به عشق آل على از غدیر خم جوشید


که حضرت عشق همسنگر غدیر است
غلامرضا شکوهی

امروز آتش طور، خاکستر غدیر است
رودی به وسعت نور، در بستر غدیر است
وا کن درِ افق را، با دستهای مهتاب
‎ امشب که پای خورشید پشت درِ غدیر است
از بس زبان بر آورد، در دشت، آتش عشق
هر ریگ این بیابان روشنگر غدیر است
در کوچه ولایت عطر دو باغ جاری ست
این قصّه تا قیامت در باور غدیر است
آیینه‌ها گرفتند جشنی به وسعت نور
هر لاله با زبانی پیغمبر غدیر است
هر واحه می‌سراید آواز عاشقی را
یعنی که حضرت عشق همسنگر غدیر است
تا بشکند سکوت از دل‌ها در این بیابان
پایی که رفت تا عرش بر منبر غدیر است
ای ذهن‌ها بنوشید! یک جرعه جام پرواز
اینک که باده نور، در ساغر غدیر است
سرشار از ولایت، شد سینه هدایت
ای تشنگان احساس، این کوثر غدیر است
در چشم بینش ما، تا روزگار باقی‌ست
آیینه رسالت، یادآور غدیر است