kayhan.ir

کد خبر: ۱۶۶۴۸۴
تاریخ انتشار : ۰۹ مرداد ۱۳۹۸ - ۲۱:۵۸

غایب حاضر من! کی ز سفر می‌آیی؟(چشم به راه سپیده)



  موج‌ بر دوش
پابه‌پای سحر از کوه و کمر می‌آیی
من و دیدار تو؟ افسوس! مگر می‌آیی؟
روح اسطوره‌ای‌ات حاملۀ طغیان است
موج‌ بر دوش ز دریای خطر می‌آیی
می‌چکد شور ز شولای حماسی‌نامت
آتشین جلوه‌ای، از برج سحر می‌آیی
شال سبز تو بر آن گردن الماس‌تراش
یال در یال کدام اسب کهر می‌آیی؟
تشت خورشید ز باروی فلک می‌افتد
تا ز پشت قلل حادثه در می‌آیی
جوی چشمان تو از جاری ایهام پر است
گرم جوشی و ‌گریزان به نظر می‌آیی
می‌پرد پلک اهورایی تندیس ظهور
غایب حاضر من! کی ز سفر می‌آیی؟
مرتضی امیری اسفندقه
یعنی انتظار...
خانه را آراستن بر یار یعنی انتظار
روی دل گرداندن از اغیار یعنی انتظار
خواب را در چشم‌گریان، ره ندادن تا سحر
اشک و بی‌تابی و استغفار یعنی انتظار
در غیاب و در ظهور آن امام منتقم
با عدو آماده پیکار یعنی انتظار
در هوای دوست پاره کردن بند هوا
دادن دل را به دست یار یعنی انتظار
حب دنیا دور دل پیچیده چون مار هوس
در حقیقت کشتن این مار یعنی انتظار
صبح جمعه ناله اَین‌الحسن، اَین‌الحسین
دم به دم با ناله‌های زار یعنی انتظار
پاک کردن خانه دل را ز هر آلایشی
از برای دعوت دلدار یعنی انتظار
ناله یا مهدیِ زهرا به بیت سوخته
در میان آن در و دیوار یعنی انتظار
شیعه دارد غیرت از عباس و ایثار از حسین(ع)
همچنان این غیرت و ایثار یعنی انتظار
«میثم» این مصراع را بر لوح دل باید نوشت
پیروی از میثم تمار یعنی انتظار
غلامرضا سازگار
در خلوت‌ دل‌
چه‌ زیباست‌ روی‌ تو در خواب‌ دیدن‌
فروغ‌ نگاه‌ تو در آب‌ دیدن
‌چه‌ زیباست‌ رخسار خورشیدی‌ تو
پس‌ از پرده‌داری‌ مهتاب‌ دیدن
‌چه‌ زیباست‌ در چشمه‌ نور چشمت‌
شکوفایی‌ روشن‌ ناب‌ دیدن
‌چه‌ زیباست‌ دور از شکوه‌ حضورت‌
نگاه‌ تو در چشم‌ احباب‌ دیدن
‌چه‌ زیباست‌ تصویر روحانی‌ تو
به‌ یکباره‌ در پیکر قاب‌ دیدن
‌چه‌ زیباست‌ در خلوت‌ دل‌ نشستن‌
جمال‌ تو دور از تب‌ و تاب‌ دیدن
‌چه‌ زیباست‌ در جست‌وجویی‌ عطشناک‌
لب‌ عاشقان‌ تو سیراب‌ دیدن
‌چه‌ زیباست‌ در چشم‌ دریایی‌ تو
نگاه‌ خروشان‌ گرداب‌ دیدن
‌چه‌ زیباست‌ در اقتدای‌ نمازم‌
تو را در تجلای‌ محراب‌ دیدن
‌چه‌ زیباست‌ گر پا گذاری‌ به‌ چشمم‌
نشستن‌ کناری‌ و سیلاب‌ دیدن‌
 عباس براتی‌پور
آرزوي باران
در کوچه‌هاي يخ‌زده‌ تاريخ، چشم‌انتظار ديدن خورشيديم
ما عابران کوچه تنهايي، در منجلاب حادثه پوسيديم
مولا ميان پنجه تاريکي، در امتداد اين شب طوفاني
با آرزوي آمدن باران، در انتظار روي تو خشکيديم
امروز خون عاطفه مي‌بارد، از آسمان زخمي دل‌هامان
ما مرگ شعر آينه‌ها را باز، در انقباض ثانيه‌ها ديديم
پشت نگاه شهر عروجي نيست، يعني هبوط، عادت مردم شد
ديشب طنين غم‌زده‌اي مي‌گفت: سمت بلوغ فاجعه تبعيديم
حالا اگرچه نبض غزل کندست، اما نگاه ملتمسش جاري‌ست
در کوچه‌هاي يخ‌زده تاريخ، چشم‌انتظار ديدن خورشيديم
فرزانه سعادتمند
جمعه‌هاي تکراري!
سيل چشمانم باز از فراقت جاريست
 خسته‌ام باز بيا جمعه‌ها تکراريست
در پي قافيه‌ها چه پريشان ماندم
قافيه در شعرم با حضورت جاريست
به هوايت آقا بغض کرده شعرم
 آسمانش انگار نم نمک بارانيست
دل من پر غصه حال شعرم خوش نيست
 نفسي مانده فقط جاي شکرش باقيست
در فراقت آقا چشم در راهم من
گرچه ‌اين جمعه همان جمعه تکراريست...
سيدسجاد الحسيني
لبريز از نور
نَمي‌ از چشم‌هاي توست چشمه، رود، دريا هم
کمي از رد پاي توست جنگل، کوه، صحرا هم
تو از تورات و انجيل و زبور، از نور لبريزي
تو قرآني، زمين مات شکوهت، آسمان‌ها هم
جهان نيلي‌ست طوفاني، جهان دل‌مرده ظلماني
تويي تو نوح، ‌موسي هم، تويي تو خضر، عيسي هم
نوايت نغمه‌ داوود، حسنت سوره‌ يوسف
مرا ذوق شنيدن مي‌کشد، شوق تماشا هم
«تو آن ماهي که در پايت تلاطم مي‌کند دريا»
من آن درياي سرگردان دورافتاده‌ از ماهم
اسير روي ماه تو، هواخواه نگاه تو
نشسته بين راه تو نه تنها من که دنيا هم
تمام روزها بي‌تو شده روز مبادا «نه»
که مي‌گريد به حال و روز ما روز مبادا هم
همه امروزها مثل غروب جمعه دلگيرند
که بي‌تو تيره و تلخ‌ست چون ديروز فردا هم
جهاني را که پژواک صدايت را نمي‌خواهد
نمي‌خواهم نمي‌خواهم نمي‌خواهم نمي‌خواهم
سید محمد‌جواد شرافت