نگاهی به دیروزنامههای زنجیرهای
استقبال مدعیان اصلاحات از کلاه گشاد آمریکایی-فرانسوی
سرویس سیاسی-
روزنامه آرمان در سرمقاله شماره دیروز نوشت:«ارزیابی فنی و اقتصادی طرحی مانند «فریز در برابر فریز» به کارشناسان امر بستگی دارد اما اگر پذیرش و اجرای این طرح، به ایجاد تفاهم و گفتوگو میان طرفین کمک کند و روزنه امیدی برای حل دیپلماتیک موضوع باشد، نیاز است از آن استقبال شود؛ چرا که این موضوع میتواند مقدمهای باشد برای ارائه راهحلی اساسی درخصوص پرونده هستهای ایران».
این روزنامه زنجیرهای در ادامه نوشت:«این ایران است که تحریمها را تحمل میکند و تحریمها زندگی مردم عادی در ایران را هدف گرفته است. مسائل و بحرانهایی که به صورت روزمره در اقتصاد شاهد آن هستیم ناشی از تحریمهاست. از معضل حملونقل و مشکلات صنعت خودروسازی گرفته تا غذا و دارو در ایران تحت تأثیر تحریمها قرار گرفتهاند. در چنین شرایطی ایران از هر راهی که برای عبور از تنگنا ایجاد شود، باید استفاده کند».طیف مدعی اصلاحات با سیاهنمایی وضعیت کشور و گره زدن معیشت مردم به مسئله مذاکره، در تلاش است تا پروژه ضدایرانی «فریز در برابر فریز»(توقف در برابر توقف) را کلید بزند.در روزهای گذشته پایگاه خبری پولیتیکو در گزارشی نوشته بود: یکی از گزینههای در دست بررسی، طرحی موسوم به «توقف در برابر توقف» است. در این طرح پیشنهادی قرار است آمریکا در ازای توقف اقدامات بیشتر از سوی ایران برای کاستن از تعهدات برجامی، اعمال تحریمهای بیشتر را به منظور آغاز گفتوگوها متوقف کند.
کلاه گشاد «توقف در برابر توقف» دو هدف عمده را دنبال میکند. هدف اول متوقف کردن روند کاهش تعهدات برجامی ایران است. خواسته مشترک آمریکا و اروپا دائمیکردن محدودیتهای برجامی کشورمان است. هدف دوم نیز تعمیم خسارت محض برجام به دیگر مولفههای قدرت ایران(موشکی، منطقهای و...) در قالب مذاکرات جدید است.
طرح مضحک «توقف در برابر توقف» در حالی از سوی فرانسه اعلام شده است که اکنون تحریمهای ضدایرانی وضع شده توسط آمریکا به سقف خود رسیده و در حقیقت دست ترامپ علیه ایران خالی شده است.
این روزنامه زنجیرهای مدعی شده است که طرح «فریز در برابر فریز» میتواند مقدمهای! برای حل پرونده هستهای ایران باشد! سؤال اینجاست که پس برجام برای چه بود؟!
وادادگان، به جنگ دولت فرضی و پنهان میروند!
ارگان دولت دیروز گفتوگویی را با یکی از مدعیان اصلاحات منتشر کرد. وی گفته است: «دولت میبایست در برابر گاندوسازی تندروها و این قبیل زیادهخواهیها برنامهای برای مقاومت و شفافسازی داشته باشد. دولت با اعتماد بهنفس در برابر پولشوییهای دولت پنهان بایستد... اصلاحطلبان باید به صراحت بگویند که چگونه به جنگ دولتهای پنهان خواهند رفت؟... کسی شک ندارد که امروز انتخابات پرشور فراگیر به نفع کشور است. اما چیزی که به چهره کشور لطمه میزند و مردم را مأیوس از رأی دادن میکند فقدان اختیار و فقدان قدرت دولت به عبارتی ترویج بیدولتی است. اما اقتدار دولت در برابر دولت پنهان نیازمند تشکیل مجلس ملی مقتدری است که خود محصول مشارکت بالا و عموم خلقی و انتخاباتی آزاد و سالم است... دولت آقای روحانی که با وعده تدبیر و امید بر سر کار آمد، در نتیجه مخالفتها و کارشکنی محافظهکاران نتوانست از ثمرات توافق تاریخی برجام در جهت ایجاد فضای سالم و امن برای کسب و کار و عادیسازی مناسبات کشور با جهان، بهره حداکثری ببرد.»
هذیانگویی مدعیان اصلاحات قابل درک است. با رقیبهراسی و فریب مردم به دولت و مجلس و شورای شهر راه یافتهاند، لیستها را هم با رانت و پول بستهاند، خسارت محض را معجزه قرن جا زدهاند و مسئول اصلی وضع فعلیاند. از شرافت و تقوا هم بینشان خبری نیست که پاسخگو و مسئولیتپذیر باشند. از این رو عجیب نیست با طرح بیاختیار بودن دولت، مقصر جلوه دادن منتقدان و دولت پنهان بهانهگیری کنند و دشمن فرضی بسازند تا به سیاق دون کیشوت به آن حمله کنند. دولت پنهان اگر وجود دارد، همین امروز با نام و نشان و جزییات افشایش کنید. منتقدان برجام هم اگر کارشکنی کردهاند، همین امروز با مشخصات و کیفیت اعلام کنید. قبلا همین را نوشتیم و طبعا از دروغپردازان صدایی بلند نشد. مصاحبهشونده در اظهارنظری که چهارستون تن خواننده را میلرزاند! گفته: «اصلاحطلبان باید به صراحت بگویند که چگونه به جنگ دولتهای پنهان خواهند رفت؟» مدعیان اصلاحات حتی در موقعیت پیروزی و ضرب شستهای پیدرپی ایران و مقاومت به دشمن به هراس و وحشت میافتند و نسخه وادادگی میپیچند. مشتی منفعل را مناسب همین است که به جنگ دولت فرضی و پنهان بروند!
کارگردان گاندو از اپوزیسیون برانداز جلوتر زده است!
روزنامه همدلی در یادداشتی در صفحه اول خود نوشت: «گاندو ضمن تأیید دیدگاه اپوزیسیون نظام از آنهم فراتر رفت و دیدگاه چهارمی را مطرح کرد. در این دیدگاه دولت حتی تدارکاتچی درست و درمانی هم نیست. کارگردان گاندو از فرضیه «سروته یک کرباس» و «سگ زرد برادر شغال» و «دولت تدارکاتچی» عبور کرده و اپوزیسیون برانداز را پشت سر میگذارد و نهادهای انتخابی و بهطور مشخص دولت را مجموعهای قابل نفوذ از «سادهلوحان، فریبخوردگان، غربزدگان، خودباختگان، غارتگران بیتالمال معرفی میکند که اگر نبود حضور شخصیت بینامی که داریوش فرهنگ نقشش را با هنرمندی بازی میکند و یک تیم امنیتی متشکل از 7-8 تا جوان عملگرا و آرتیست که به همه فرمان میدهند، همین سادهلوحان و بیخبران و فریبخوردگان مملکت را به دشمن تحویل میدادند.»
در ادامه این مطلب آمده است: «سریال گاندو علاوهبر این، بسیاری از اتهامات مخالفان جمهوری اسلامی در مورد انگیزه بازداشت شهروندان دوتابعیتی، امنیتی کردن سَبکی از زندگی شهروندان، توریسم، عملیات نهادهای امنیتی در خارج از کشور، اختیارات وزارت امور خارجه و بسیاری از مناسبات قدرت را مستند کرد. به نظر میرسد بسیاری از این مسائل در حوزه امنیت ملی قرار دارند، آیا برای زدن رقیب سیاسی میتوان منافع امنیتی را فدا کرد؟»
نکتهای که باید به آن اشاره کرد این است که مدعیان اصلاحات که طی هفته گذشته تاکنون، این سریال و دستاندرکاران آن را مورد هجمه قرار دادند هنوز برای افکار عمومی روشن نکردهاند که چرا از گاندو عصبانی هستند؟ به خاطر منافع ملی؟ بدیهی است که حرف آنان را کسی باور نمیکند چه آنکه رفتار قبیلهای و دوگانه اصلاحطلبان در این قضیه نشان از آن دارد که منافع ملی تنها بهانه است و هراس آنان از بام افتادن تشت رسواییشان است. افکار عمومی این واقعیت را فراموش نکرده است و میداند مدعیان اصلاحات که ژست دفاع از منافع ملی و امنیتی میگیرند و عنوان میکنند کارگردان گاندو از اپوزیسیون هم جلوتر زده است! خودشان در براندازی نظام و همنوایی و همراهی با اپوزیسیون بهویژه در طرح مسائلی مانند حجاب اجباری و یا فتنه 88 و... ید طولایی دارند.
اصلاحطلبان، فصل انتخابات و سناریوی نخنمای حمله به شورای نگهبان
روزنامه اعتماد روز گذشته در گزارشی درباره نشست خبری سخنگوی شورای نگهبان با تیتر «سؤالات ناپخته، پاسخهاي ناقص و ديگر هيچ» نوشت: «ايران و سپهر سياستش عرصه غافلگيريهاست. به همين روي نشست مطبوعاتي كدخدايي نه تنها جنجالي نشد بلكه او با پاسخهايي قابل پيشبيني و البته مطابق معمول كوتاه، هم شوراي نگهبان را در مقابل انتقادات مصون نگه داشت و هم رسانههاي همسو با خود و تفكر قالب در دادگاه قانون اساسي را راضي كرد... كدخدايي كه اصولا براي سؤالات خبرنگاران جز در گفتوگوهاي تفصيلي پاسخهايي مختصر و از پيش تعيين شده در آستين دارد، گفتههايش در مقابل سؤالات حاشيهاي را به حداقل ميرساند تا بدين شيوه حداقل از ايجاد حاشيهاي جديد براي نهاد متبوع خود جلوگيري به عمل آورد. او اين بار در مواجهه با سؤال خبرنگار صداوسيما كه بيش از آنكه سؤال باشد، رفع اتهام از صداوسيما، شوراي نگهبان، وزارت كشور و ساير نهادهاي دخيل در انتخابات 88 بود همان شيوه جوابداده هميشگي را پيشه
كرد. جملاتي را به زبان آورد كه با تغيير يا در عبارتي صحيحتر، تحريف دوباره موجبات انتقاد از او و شوراي نگهبان را فراهم آورد،»
گفتنی است در فاصله زمانی 8 ماهه تا برگزاری انتخابات مجلس شورای اسلامی مدعیان اصلاحات که به واسطه ناکارآمدی و کارنامهای خالی از عملکرد خود بهویژه در مجلس شورای اسلامی سرمایه اجتماعی خود را در معرض فنا و نابودی میببینند از همین حالا تخریب و فضاسازی علیه شورای نگهبان را آغاز کردهاند تا برای شکست خود در انتخابات آتی توجیه بتراشند.
چون «مرگ بر آمریکا» گفتیم، واشنگتن درنده شد!
روزنامه شرق در ستون سرمقاله خود نوشتاری را با عنوان «شرایط ایران؛ ایستاده در غبار» به قلم «سیدمصطفی هاشمیطبا» منتشر کرد. نویسنده در بخشی از نوشتارش آورده است:«علیالاصول به دلیل موضعی که درباره فلسطین داریم، با تبلیغات زر و زور و تزویر حکام عرب و صهیونیسم و نشر شیعههراسی، بهعنوان یک تهدید برای حکومتهای منطقه مطرح هستیم. فراموش نکنیم چه بخواهیم چه نخواهیم، آنها ما را یک مانع تصور میکنند و به این زودی و بهسادگی این تصور را از دست نمیدهند. حکام عرب که نوعا تفاوتی با هم ندارند. دیگران را هم اندکی به چشم آوریم. تکلیف آمریکا که روشن است؛ اگر هم خوی سبعیت نداشت، وقتی 40 سال مرگ بر آمریکا بیوقفه از ما شنیده است، این شیوه تعرض در او ایجاد میشد.» نویسنده معتقد است آمریکا وقتی 40 سال از ما مرگ بر آمریکا شنیده این خوی سبعیت (درندگی و درندهخویی) در او ایجاد شده است. به صورت دقیقتر او مدعی میشود اگر هم آمریکا ماهیتا استعمارگر و درندهخو نبود با 40 سال مرگ بر آمریکای ما این صفت در او ایجاد میشد! لازم به ذکر است که مقصود از «مرگ برآمریکا» مرگ بر سیاستهای سلطه جویانه این کشور است و نه مردم یا هر چیز دیگر.
نخستین سؤال این است که چرا مدعیان اصلاحطلبی در برخورد با آمریکا، گذشته این کشور را به عمد فراموش میکنند؟! نکته جالب توجه آن است که نویسنده در همین سرمقاله در مورد روسیه اما با عنایت به گذشته این کشور به داوری میپردازد و مینویسد: «میماند روسیه که هم تزارهایش مجلس ما را به توپ بستند و سرزمین و زمینهای ما را گرفتند و علیه مردم ما جنایت کردند و هم کمونیستهایش با تودهایها به خیال خود دینزدایی و خدازدایی کردند و همراه آن در شرف بلعیدن آذربایجان بودند و هم نوتزار آنها (یعنی پوتینیسم) با وجود برخی همکاریهای تاکتیکی و سود کلان از رابطه با ما با اجماع در شورای امنیت قطعنامهها را تصویب کرد.»
در زمان پهلوی که آمریکا شیره جان این سرزمین را میمکید از ما مرگ بر آمریکا شنیده بود؟ وقتی مستشاران آمریکایی و صهیونیستی به افسران ساواک برای سلاخی کردن و شکنجه مردم آموزش میدادند آیا از ما مرگ بر آمریکا شنیده بود؟! یا در ماجرای کودتای آمریکایی-انگلیسی 28 مرداد علیه خواست این مردم ایستاده و خواست آنان را سرکوب کردند آیا...؟
نکته دوم این است که متاسفانه این جماعت چنان در تحلیلهای خود از آن ور بام افتادهاند که فراموش میکنند مردم ما در برابر هشت سال تجهیز صدام به انواع سلاحها از همان آغازین سالهای انقلاب به بعد توسط آمریکا و یا در مقابل به خاک و خون کشیدن 290 مسافر مظلوم بر فراز خلیجفارس و یا در برابر چندین دهه فشار اقتصادی، سیاسی و نظامی آمریکا و... مرگ بر آمریکا میگویند. یعنی به عقیده مدعیان اصلاحطلبی آمریکا اگرچه ایرانی را بکشد اما روا نیست که ما حتی علیه او شعار دهیم!