قرآن و حرمتهای اجتماعی
علیرضا صفرخانی
زندگی اجتماع، بر پایه حقوق و تکالیفی شکل گرفته است که فقدان آن به معنای فقدان آرامش و آسایش است. انسانها در جستوجوی آرامش و آسایش هستند که از حقوق بسیاری چشم پوشیده و تکالیف و وظایف سخت اجتماعی بیشماری را پذیرفتهاند. اینگونه است که در هنگام تضاد در کلیات و نظریات و یا تزاحم در مقام انجام و اجرای دو امری که یکی فردی و شخصی و دیگری اجتماعی و عمومی است، به مسئله اجتماعی تقدم داده میشود و حقوق فردی فدای حقوق اجتماعی و جمعی میشود.
خداوند در قرآن، چنان حقوق و تکالیف اجتماعی را با اهمیت شمرده و بر حفظ و اجرا و پاسداشت آن تاکید کرده است که بسیاری بر این باورند که اصولا بینش و نگرش اسلامی بر پایه اصول اجتماعی شکل گرفته و حقوق فردی و شخصی در درجه دوم اهمیت است. از این رو حتی پیامبران با همه عظمت شخصی و شخصیتی، فدای اصول و حقوق اجتماعی میشوند و جانشان را برای تحقق اهداف اجتماعی ایثار میکنند و شهادت را پذیرا میشوند.
از اینجا میتوان دریافت که تا چه اندازه مسائل اجتماعی از اهمیت و ارزش خاص برخوردار است و مسائل اجتماعی تا چه اندازه حرمت و احترام دارد. آنچه نویسنده در این مطلب با مرور آموزههای قرآنی مورد توجه قرار داده، همان مسئله تابوهای اجتماعی است که در جامعهشناسی و روان شناسی اجتماعی مورد توجه و تاکید است. قرآن به تابوها و حرمتها و یا خط قرمزهای اجتماعی اهمیت فوقالعادهای داده است که در مطلب پیشرو به برخی از آنها اشاره شده است.
***
تابوهای اجتماعی، حافظ قوام اجتماعی
بی گمان آنچه اجتماع را شکل میبخشد افراد انسانی است که با ظهور در نقشهای مختلف اجتماعی همانند قطعات یک پازل هنگامی که در کنار هم قرار گیرند، تصویر زیبا و شگفتی را میسازند. از آنجا که نقشهای اجتماعی شامل تکالیف و وظایف، زمانی میتواند جامعه را شکل بخشد که هر یک در موقعیت و مسئولیت خویش بدرستی عمل کند. اینجاست که مسئله وجدان اجتماعی خود را نشان میدهد. وجدان اجتماعی، همان فطرت و عقل سالم و پیامبر و قاضی و مجری عدالت درونی است که آدمی را از درون مدیریت و مهار میکند تا بیرون از دایره بینش و نگرشها و حقوق و تکالیف خود عمل نکند.
این وجدان اجتماعی در حکم مایه چسبندهای است که آجرها و قطعات سفت جامعه را به هم پیوند میدهد و از آن، ساختمان بزرگ و رفیع اجتماع و جامعه انسانی را میسازد. البته در کنار وجدان اجتماعی عوامل عاطفی و احساسی دیگر و همچنین عقل ابزاری و عقل حکیمانه و هدفگذار و مانند آن قرار میگیرند تا جامعه چنان قوام یابد که به سادگی از هم فرو نپاشد، زیرا علل و عوامل درونی و بیرونی بسیار وجود دارد تا جامعه را از درون و برون فروپاشاند و اهداف خاص شومی را تحقق بخشد.
در قوام اجتماعی همان اندازه که احساسات و عواطف انسانی یا وجدان اجتماعی نقش دارد، به همان اندازه عقل نیز دخالت دارد؛ زیرا عقل هر چند که حکیمانه به اهداف کلی بشر توجه دارد و یا عقل ابزاری به سازوکارهای دستیابی به اهداف کلی نظر میکند، با این همه تلاش جدی دارد تا مقتضیاتی را برای تحقق اجتماع فراهم آورد و یا موانع را از میان بردارد. از این رو بخش عمدهای از ظرفیت، توانایی و قدرت خویش را صرف تولید و تبیین و تحلیل اموری میکند که ما از آن به عنوان قوانین بشری و یا اصول اخلاقی یاد میکنیم. در حقیقت قوانین بشری، اصول عقلانی و سازوکارهای عقل عملی و نظری است تا انسان بتواند در یک فضای مناسب در کنار هم از توانمندیها و ظرفیتهای یکدیگر به بهترین و آسانترین شکل بهره برده و به اهداف اصلی دست یابد. هر چند که برخی از این قوانین، ناظر به اموری است که اهداف ابتدایی و یا میانی را تبیین میکند و راه را برای تحقق آن فراهم میآورد؛ ولی همین اهداف میانی و ابتدایی، خود زمینهساز تحقق اهداف کلان و اصلی است.
در کنار این قوانین عقلانی، قوانین دیگری نیز وجود دارد که فراتر از قوانین عقلانی میباشد و خاستگاه آن فطرت و احساسات و عواطف و عقل است. به سخن دیگر دسته دیگری از قوانین وجود دارد که براساس اصول خشک ریاضی و حساب و کتاب نیست بلکه از خاستگاه دیگری بر خوردار میباشد که میتوان گفت خاستگاه ترکیبی است. از اینرو اصول اخلاقی از خاصیت انسانی تری برخوردار میباشد و اصول ریز و لطایف شگفتی را مورد توجه قرار میدهد. آداب و سنتهای اجتماعی را نیز میتوان در همین دسته قرار داد که البته تفاوتهایی نیز با اصول اخلاقی دارد؛ زیرا اصول اخلاقی چون از جان مایه فطرت و عقل سالم برخوردار میباشد، کلیتر، جهانیتر، انسانیتر، فراگیرتر و آسانتر است. در حالی که آداب و رسوم اخلاقی هر جامعه میتواند بستهتر، جزییتر و گاه حتی غیرانسانی و سخت باشد؛ زیرا آداب و سنتهای هر جامعه با توجه به فضا و محیط هر جامعه شکل میگیرد و فطرت و عقل با توجه به فشارهای درونی و بیرونی محیط اجتماعی و بوم زیست و مانند آن به تنظیم و ساماندهی اصول و مقررات میپردازند که از آن به آداب و سنتها یاد میشود.
بنابراین میتوان گفت که آداب و سنتهای اجتماعی هر جامعه انسانی نسبت به قوانین و اصول اخلاقی، در حکم مقررات هستند که بیشتر به مسائل جزیی و اجرایی یک نظام کلی و فراگیر اخلاقی توجه دارد. از این رو فهم و شناخت و اجرای مقرراتی که از آن به نام آداب و سنتها یاد میشود، دشوارتر و سختتر است و درک و عمل به آن نیازمند سالها زندگی در اجتماعی میباشد؛ بهویژه آنکه هر قشر و یا طبقه اجتماعی، خود دارای آداب و سنتهایی خاص است که از یک طبقه یا قشر به قشر و طبقهای دیگر متفاوت است.
از آنجا که انسان احاطه کلی به حال و آینده و حتی گذشته خود و درک کاملی از موقعیت و اهداف خویش ندارد، قوانین شرعی و آداب و سنتها و اصول اخلاقی آن به عنوان یک فراراهنما عمل میکند تا بخشی را که انسان به هر دلیلی ناتوان از درک و برنامهریزی در آن حوزه نیست جبران کند.
به هر حال آنچه در این بخش مورد تاکید است، اینکه در هر جامعهای قوانین حقوقی، اصول اخلاقی، سنتها و آداب و نیز قوانین شرعی، در کنار وجدان و فطرت و احساسات و عواطف، به آن کمک میکند تا پس از برپایی و ایجاد شدن، باقی و استمرار یابد.
اینگونه است که در هر جامعهای تابوهایی شکل میگیرد که نمیتوان آن را نادیده گرفت و یا از آن به هر عنوان و شکلی عبور کرد. از این روست که مسئله حرمت و احترام در هر جامعهای شکل میگیرد. اصولا حرمتها و خط قرمزها به چیزهایی اطلاق میشود که شکستن احترام آنها مجاز نیست و ورود به این منطقه میتواند جامعه را با بحران و تهدیدهای مختلفی مواجه سازد که در نهایت آن را به فروپاشی بکشاند.
اینکه در قوانین از جمله قوانین اسلامی سخن از حرمت و حرام است، به این معنا میباشد که هر عضو اجتماع میبایست حدود آن را حفظ کرده و ضمن پایبندی و احترام به آن، به خود اجازه ندهد تا آن را بشکند. بنابراین دور شدن، حفظ حریم نگه داشتن، ترک و عمل به آن و مانند آن از لوازم اصلی حرام و حرمت است.
حفظ خط قرمزهای اجتماعی و حرمتهای قانونی دراشکال حقوقی، اخلاقی، آداب و قوانین شرعی، به معنای حفظ اصول قوام بخش جامعه و عامل حفظ و بقای آن است. بنابراین نمیبایست کاری کرد و یا اجازه داد تا این تابوها و حریمهای حرمت شکسته شود و نسبت به آن بیاحترامی روا داشته شود.
البته در هر جامعهای برخی از امور بیسبب و بر پایه امور خرافی و واهی، تابو میشوند. خداوند در آیاتی چون ۱۵۱ و ۱۴۳ و ۱۴۵ و ۱۴۸ و ۱۵۰ سوره انعام و یا ۳۲ سوره اعراف و ۵۹ سوره نحل، تابو بودن چیزی را نیازمند دلیل قاطع عقلانی و شرعی بر میشمارد. به این معنا که زمانی میتوان چیزی را خط قرمز و تابو و محرم قرار داد که دلیل استواری داشته باشد تا بتوان اینگونه آن را به خدا نسبت داد؛ زیرا عقل همانند شریعت وحیانی، پیامبر درونی است و آنچه عقل و فطرت پاک و سالم تایید میکند، در حقیقت همان چیزی است که خداوند و شریعت تایید کرده است.
بر این اساس اگر اموری را عقل مستقل و فطرت سالم نپذیرد، شریعت الهی نمیپذیرد. از این دسته میتوان به بسیاری از آداب و سنتهای اجتماعیاشاره کرد که به عللی در یک منطقه یا زمان خاص پدید آمده، ولی به علت فراموشی یا ناآگاهی از علل و اسباب ایجادی آن آداب و سنتها، همچنان پایدار مانده است، در حالی علل ایجادی آن از میان رفته است. قرآن نمونهای از آن را حکم تحریمی دانسته است که حضرت یعقوب(ع) بر خود لازم دانسته بود و بنی اسرائیل بیدلیل آن را به عنوان قانون و یا سنت قطعی پذیرفته بودند. نمونه دیگر آن، تحریم خداوند نسبت به بنی اسرائیل به سبب ظلم و ستم آنان بود که به عنوان مجازات و شدت عمل قانونی مطرح میشود ولی نسبت به امتهای دیگر همان قانون تعدیل میشود.
مصادیقی از حرمتهای اجتماعی
در اینجا به پارهای از حرمتها و تابوهای اجتماعیاشاره میشود که خداوند در آیات قرآن به آنها توجه داده و اهتمام خاصی مبذول داشته است.
* حرمت بغی بر حکومت اسلامی
از نظر آموزههای قرآنی، یکی از مهمترین حرمتهای اجتماعی رفتار امت در قبال دولت است که برخاسته از رفتار تجاوزگرانه با رویکرد آشوب و طغیان علیه قوانین و مقررات اجتماعی و قیام مسلحانه است. کسی که علیه دولت اسلامی طغیان ورزد و آشوبطلبی کند، در حکم باغی شمرده میشود و مجازات خاصی در فقه اسلامی برای وی وضع شده است.
واژه بَغْی و مشتقات آن 96 بار در قرآن به کار رفته است. این واژه در اصطلاح فقه سیاسی قرآن به معنای خروج و شورش علیه امام و حاکم اسلامی است. (حجرات، آیه 9؛ نهجالبلاغه، خطبه ۱۹۲؛ ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج۳، ص۲۰۷؛ ج۹، ص۲۰۶؛ ج۱۳، ص۱۸۲؛ قندوزی، ینابیع المودة، ج۱، ص۲۴۲؛ کلینی، ج۵، ص۱۲؛ قمی، ج۲، ص۳۲۱؛ زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلته، ج۶، ص۱۴۲-۱۴۳؛ شهید ثانی، الروضهًْ البهیهًْ، ج۲، ص۴۰۷)
بیگمان جنگهای جمل، صفین و نهروان در زمان حکومت امام علی (ع) از جمله مصادیق بغی هستند. هر چند که در کلیت این حکم میان مذاهب اسلامی اتفاق و اجماع است، اما در جزئیات بغی میان مذاهب اسلامی اختلاف است.
بر اساس فقه اسلامی شیعی، تحقق بغی مشروط به جدایی از امام به دلیل شبهه، دارابودن قدرت بهگونهای که تنها راه مبارزه پیکار باشد و خارجبودن از محدوده اقتدار امام است. باغیان به دو دسته ذوفئه (صاحب تشکیلات) و بدون فئه تقسیم میشوند و احکام این دو گروه پس از نبرد متفاوت است. درباره کفر یا فسق باغیان اختلاف است. حاکم اسلامی در برابر باغیان نخست ارشاد میکند و آنگاه با آنان نبرد میکند. البته اصطلاح فقه سیاسی بغی غیراز محاربه است که خود اصطلاحی دیگر در فقه سیاسی اسلام است.
* ارجاف و ترساندن مردم از دشمن برای تسلیم طلبی در برابر آن
یکی از شیوههای دشمن برای تحقق اهداف پلید خویش، ایجاد جنگ روانی از طریق اطلاعات و اخبار و شایعات است. هماره جنگ روانی همواره در دستور کار دشمنان بوده است و آنان از شایعات و اخبار دروغین بیشترین بهره را گرفتهاند. در آیات قرآن از جمله آیه 60 سوره احزاب از «مرجفون» سخن به میان آمده است که نقش اساسی در جنگ روانی دارند. مرجفون کسانی هستند که با اخبار و شایعات درونی خویش لرزه روانی اجتماعی ایجاد میکنند و امنیت روانی اجتماع را به خطر میاندازند. امروزه جنگ نرم و جنگ رسانهای دشمن بااشکال گوناگون مهمترین چالشی است که انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی با آن مواجه است. هزینهای که دشمن برای جنگ نرم و رسانهای از طریق پخش شایعات و اخبار دروغ در رسانههای گوناگون از ماهوارهای تا اجتماعی میکند، بیشتر از هزینهای است که در جنگ سخت به کار میبرد. در آیات قرآن به مرجفان و شایعهپراکنها و مروجان ارجیف خبری هشدار داده میشود که در صورت عدم دستکشیدن از این کار میبایست خود را آماده تبعید و حتی قتل از سوی نظام ولایی کنند.
* حفظ آبروی اشخاص
از جمله این حرمتها و خط قرمزها میتوان به آبروی اشخاص و افراد اشاره کرد. اصولا آنچه نقشهای اجتماعی را محافظت میکند و شخصیت و جایگاه هر کسی را تبیین میکند، آبرو است. آبروی هر کسی در حقیقت جایگاه، شخصیت اجتماعی و امتیازات معنوی اوست. در اسلام عرض (آبرو) در کنار جان و مال هر کسی به عنوان تابو و حرام معرفی شده است. بر این اساس دفاع از عرض و آبرو همانند جان و مال در اسلام واجب دانسته شده است؛ زیرا آنچه به جان و مال آدمی ارزش و جایگاه میبخشد، آبرو و عرض است؛ چون عرض و آبرو، تجلی گاه شخصیت هر کسی است.
خداوند در آیاتی چند از جمله ۱۴۸ سوره نساء، ۷۹ سوره توبه، ۵۸ سوره احزاب، ۱۲ سوره حجرات، ۱۱ و ۱۶ سوره قلم و نیز آیه نخست سوره همزه از هتک حیثیت و آبرویاشخاص به عنوان یک تابو سخن میگوید و به عنوان عملی حرام، گناه و ناپسند از آن پرهیز میدهد. در همه این آیات و آیات دیگر، هرگونه عمل و گفتار و رفتاری که موجب هتک حرمت افراد جامعه شود عملی زشت و ناپسند معرفی میشود و کسانی را که استهزا یا غیبت میکنند و یا اتهام میبندند و یا تحقیر میکنند و به طنز و سخریه، دیگران را بیشخصیت جلوه میدهند سرزنش میکند و مجازات سخت دنیوی و اخروی را به آنان وعده میدهد.
کسی که حرمت و احترام شخصی را نگه نمیدارد و در حضور وی با تهمت و اتهام یا در پشت سرش با غیبت سخن میگوید در حقیقت مانند کسی است که گوشت برادر مردهاش را از تن وی میکند و میخورد. همان گونه که هر کسی به برادر مردهاش احترام میگذارد و با دفن و تکفین وی میکوشد تا حفظ حرمت و احترام کند، میبایست نسبت به برادران اجتماعی خویش این گونه باشد و به خود اجازه ندهد تا با حرمتشکنی، نسبت به وی بیاحترامی روا دارد.
بی احترامی نسبت به دیگر افراد اجتماع، نه تنها عوامل قوام اجتماعی را از میان بر میدارد بلکه موجب میشود تا اشخاص نسبت به هم بیتوجه باشند و نتوانند در نقش اجتماعی خود بدرستی عمل کنند، زیرا کسی که نسبت به دیگری احترام و حرمتی نمیگذارد، در هنگام عمل به نقش اجتماعی خود نیز کاستی و کوتاهی روا میدارد و زمینه را برای فروپاشی اجتماع و همدلی و همراهی در اهداف مشترک را فراهم میآورد.
* احترام به شهروندان
از دیگر تابوهای اجتماعی که در قرآن مطرح شده است، احترام به هم میهن و همشهری است. یکی از حقوق شهروندی آن است کهاشخاصی که در یک میهن به دنیا آمده و زیست کردهاند، بتوانند در محیط خویش زندگی کنند. براین اساس آواره کردن دیگری از وطن مالوف و زادگاه خویش با اذیت و آزار و مانند آن و بدون عذرشرعی و قانونی جایز نیست. از این رو خداوند زادگاه هر شخص را به عنوان یک تابو مطرح میکند و به کسی اجازه نمیدهد تا شخصی را از زادگاه خویش بیرون براند. خداوند در داستان بنی اسرائیل ضمن گزارش رفتارهای ضد اخلاقی و قانونی و شرعی آنان در این حوزه بیان میکند که آنان حقوق طبیعی مردمان را نادیده میگرفتند و با جنگ و خونریزی و اذیت و آزار، دیگران را از زادگاهشان بیرون میراندند. شگفت اینکه در این عمل خویش چنان قساوت و سنگدل بودند که حتی گاه به خویشان خویش نیز رحم نمیکردند و آنان را از زادگاهشان میراندند و یا برده و اسیر میگرفتند و یا میکشتند.(بقره آیه ۸۴ و ۸۵ )
شهروندی امت اسلام به عنوان یک حریم و خط قرمز در قرآن مطرح شده است. بر این اساس است که تعرض به هر شکل و عنوانی نسبت به مومنان و آزار و اذیت آنان به عنوان گناه و جرم شناخته و معرفی شده است.(احزاب آیه ۵۸ )
* حفظ اتحاد ملی بر محور رهبری الهی
از دیگر خط قرمزها میتوان به اتحاد اجتماعی و وفاق ملیاشاره کرد. به این معنا که هر کسی موظف است تا اتحاد ملی و وفاق اجتماعی را حفظ و محافظت کند و زمینهای برای بروز اختلاف و تفرقه فراهم نیاورد. بنابراین اتحاد اجتماعی، در نظر اسلام و قرآن از ارزش و جایگاه خاصی برخوردار است و هرگونه ایجاد اختلاف و تفرقه به هر هدف و انگیزهای به عنوان یک گناه و جرم مطرح میباشد.
اگر بر این باور باشیم که اجتماع در نگرش قرآنی، از فرد و ارزشهای فردی با اهمیتتر است، باید بپذیریم که حفظ اتفاق ملی و اتحاد اجتماعی بر محور رهبری الهی بهعنوان یک اصل اساسی و مهم مطرح میباشد. بنابراین هرگونه رفتار و گفتاری که به این اتحاد و وفاق اجتماعی صدمهای وارد سازد به عنوان گناه و جرم قانونی مطرح است و شخص میبایست عواقب این عمل خطرساز خویش را بپذیرد و در برابر قانون و خداوند در دنیا و آخرت پاسخگو باشد.(آل عمران آیات ۱۰۳ و ۱۰۵ و نساء آیه ۱۱۵ و انفال آیه ۴۶)
اختلاف افکنی در میان ملت و جامعه، به عنوان امری حرام در آیات پیش گفته و نیز آیه ۱۳ سوره شورا مطرح شده است و این اختلافافکنی در هنگام نزاع و درگیری و رویارویی با دشمنان از حرمت شدیدتر و مجازات سخت تری برخوردار میباشد؛ زیرا زمینه نابودی جامعه و امت را فراهم میآورد و به دشمن اجازه میدهد تا با بهرهگیری از اختلاف داخلی ضربات کاری و سختی را بر پیکره اجتماع وارد سازد. از این رو قرآن اختلافافکنی و اختلافافکنان را به شدت مورد سرزنش قرار میدهد و از انجام این گونه اعمال باز میدارد. (انفال آیات ۴۵ و ۴۶)
به سخن دیگر، هیچ حق و کاری هر چند مهم و ارزشی و یا کاری شخصی و حق فردی باشد، به شخص اجازه نمیدهد تا وحدت و وفاق اجتماعی را بشکند و زمینه اختلاف را فراهم آورد. بر این اساس کسانی که برای کسب حق قانونی و شرعی شخصی و یا گروهی خویش اقدام به تفرقهافکنی میکنند به عنوان دشمنان امت و خداوند شناخته و معرفی میشوند و گاه به سبب همین اعمال، دولت مجاز بلکه مامور و مکلف است تا برای حفظ اجتماع، با شخص به شکل حذفی عمل کند و وی را از برابر جامعه بردارد.(توبه آیه ۱۰۷ و بقره آیه ۱۰۲ )
* حفظ حرمت رهبران الهی
در این میان احترام وحرمت رهبران الهی بیش از دیگر شهروندان است؛ زیرا احترام و شخصیت آنان است که میتواند به شکل کاریزماتیک تأثیرات مثبت اجتماعی بجا گذارد و جامعه را به شکل اطاعت ولایی به سوی اهداف از پیش برنامهریزی شده الهی هدایت کند. بر این اساس هرگونه بیاحترامی و تعرض به شخص و شخصیت و آزار و اذیت رهبران اجتماعی به عنوان جرم قانونی و گناه شرعی معرفی شده و مجازات دنیوی و اخروی بر آن مترتب شده است.(توبه آیه ۶۱ و احزاب آیات ۵۳ و ۵۷ و ۶۹ و مسد آیات ۱ تا ۵)
* احترام به والدین
والدین به عنوان بنیاد خانواده و جامعه، از احترام و حرمت بالایی برخوردار میباشند. از این رو همواره احترام و حرمت ایشان در کنار ایمان و تعبد به خداوند قرار گرفته و هرگونه بیحرمتی و بیاحترامی به ایشان به منزله شرک و کفر تلقی شده است. خداوند در آیاتی چند از جمله آیه ۲۳ سوره اسراء و نیز ۱۷و ۱۸ سوره احقاف هرگونه آزار و اذیت زبانی و رفتاری نسبت به پدر و مادر را نکوهش کرده و به عنوان حرام از آن یاد کرده است.
* عدم استثمار زنان
استثمار زنان و بهرهکشی از این جنس لطیف و ناتوان به عنوان یک خط قرمز دیگر در آیات قرآن مطرح است. بر این اساس کسانی که از زنان بهرهکشی جنسی و یا مانند آن میکنند به عنوان گناهکار و بزهکار معرفی میشوند. خداوند در آیه ۳۳ سوره نور بهرهکشی جنسی و وادشتن زنان و دختران به خودفروشی را عملی زشت دانسته و از مردان خواسته است تا از این کار خودداری کنند.
اینها تنها نمونههایی از تابوها و یا خط قرمزهای اجتماعی است که در آیات قرآن بیان شده است. رازداری (تحریم آیه ۳ و۴ ) پرهیز از افشای عیوب دیگر(نساء آیه ۱۴۸) طغیان و بغی ضد دولت اسلامی(بقره آیه ۱۷۳ و نحل آیه ۱۱۵ و انعام آیه ۱۴۵) و مانند آن بخشی دیگر از تابوهای اجتماعی است و پرداختن و تحلیل یکایک این تابوها بیرون از حوصله این مقاله است و به همین مقدار بسنده میشود.