گرچه طولانی ست، اما تا سحر خواهد رسید(چشم به راه سپیده)
فصل ثمر خواهد رسید
منتظر باشید بتها یک نفر خواهد رسید
از تبار بتشکنها با تبر خواهد رسید
باز برپا کردهاید این روزها بتخانه را
چون نمیدانید ابراهیم سر خواهد رسید
دیر آمد با نیامد فرق دارد، انتظار
گرچه عمر نوح باشد باز سر خواهد رسید
زیر پای کینه اهل ستم له میشوند
پاسبان لالههای خونجگر خواهد رسید
این شب یلدای دوری از امام عاشقان
گرچه طولانی ست، اما تا سحر خواهد رسید
ابرها آماده باریدن رحمت شوید
از حضور حضرت باران خبر خواهد رسید
در زمین سینهها بذر صبوری کاشتیم
باغبانها همتی، فصل ثمر خواهد رسید
مجتبی خرسندی
یعنی انتظار
خانه را آراستن بر یار یعنی انتظار
روی دل گرداندن از اغیار یعنی انتظار
خواب را در چشمگریان، ره ندادن تا سحر
اشک و بیتابی و استغفار یعنی انتظار
در غیاب و در ظهور آن امام منتقم
با عدو آماده پیکار یعنی انتظار
در هوای دوست پاره کردن بند هوا
دادن دل را به دست یار یعنی انتظار
حب دنیا دور دل پیچیده چون مار هوس
در حقیقت کشتن این مار یعنی انتظار
صبح جمعه ناله اَین الحسن، اَین الحسین
دم به دم با نالههای زار یعنی انتظار
پاک کردن خانه دل را ز هر آلایشی
از برای دعوت دلدار یعنی انتظار
ناله یا مهدیِ زهرا به بیت سوخته
در میان آن در و دیوار یعنی انتظار
شیعه دارد غیرت از عباس و ایثار از حسین(ع)
همچنان این غیرت و ایثار یعنی انتظار
«میثم» این مصراع را بر لوح دل باید نوشت
پیروی از میثم تمار یعنی انتظار
غلامرضا سازگار
سخت است
با این دل بیقرار خیلی سخت است
جا ماندنمان ز یار خیلی سخت است
تو درد فراق دیدهای، میدانی
برگرد که انتظار خیلی سخت است
محمد کاظمینیا
در سهله و جمکران
آنان که گل وصال تو میبویند
در سهله و جمکران تو را میجویند
هنگام قنوت در مصلای نماز
عجل لولیک الفرج میگویند
هادی لک
بیتو
جمعهها را همه از بس که شمردم بیتو
بغض خود را وسط سینه فشردم بیتو
بس که هر جمعه غروب آمد و دلگیرم کرد
دل به دریای غم و غصه سپردم بیتو
تا به اینجا که به درد تو نخوردم آقا
هیچ وقت از ته دل غصه نخوردم بیتو
چارهای کن، گره افتاده به کار دل من
راهی از کار دلم پیش نبردم بیتو
سالها میشود از خویش سؤالی دارم
من اگر منتظرم از چه نمردم بیتو
با حساب دل خود هر چه نوشتم دیدم
من از این زندگیام سود نبردم بیتو
گذری کن به مزارم به خدا محتاجم
من اگر سر به دل خاک سپردم بیتو
محمدجواد پرچمی
موعود من
می آیی از آن دورها میدانم این را
پُر میکنی از عدل، دامان زمین را
در انتظار گامهایت میکنم فرش
این دل، دل شیدایی بیبغض و کین را
سر مینهم بر شانههایت تا بیایی
تسکین دهی یک لحظه این جان حزین را
موعود من کِی خواهی آمد؟ میشمارم -
تا آن زمان این لحظههای واپسین را
وقتی بیایی مهربان از شوق دیدار
بر خاک درگاه تو میسایم جبین را
در ظهر یک آدینه میگویند ای خوب
میآیی و فریاد خواهی کرد دین را
میآیی و شمشیر سرخ عدل در دست
امضا کنی آن وعدههای راستین را
از ریشه میگویند خواهی کند ای مرد
در لحظه موعود نسل ناکثین را
سید علمدار ابوطالبینژاد
صدایت میکنم
صدايت ميكنم، عالم شميم عود ميگيرد
دو چشمانم به ياد تو، غمي مشهود ميگيرد
شبي در خلوت لاهوتي روحم تجلّي كن
كه دارد شعرهايم رنگي از بدرود ميگيرد
سواحل در سواحل، خاك سرگرم گل افشانيست
كه روزي رنگ و بو از آن گل موعود ميگيرد
در اشراق ترنّمها و آفاق تغزّلها
زمين را نغمه جادويي داود ميگيرد
هلا اي قدسي سرچشمه انفاس جالينوس
به دشت زخمهامان نقشي از بهبود ميگيرد
ببين مولا! به محض اين كه از عشق تو ميگويم
جهان را، شوق يك فرداي نامحدود میگیرد
آرش شفاعی