رابطه دین و هنر-بخش اول
آیتالله مصباح یزدی
مطلب حاضر به ضرورتهای تبيين رابطه میان دين و هنر میپردازد. رواج سکولاریسم در زمان پهلوی و امتداد آن در هنر، علل محرومیت از ظرفیتهای هنر و مراحل تحقیقات بنیادین در هنر از موضوعات مورد بحث در این مقاله است که بخش اول آن از نظر خوانندگان عزیز میگذرد.
***
امروز جامعه اسلامی و انقلابی ما نیازمند کارهای هنری است و بر اين اساس باید رابطه فعالیتهاي هنري با مسائل دینی، اسلامی و انقلابی روشن شود تا اشخاص با انگیزه قویتر، این مسئولیتها را بپذیرند، انجام دهند و به ثمر برسانند. اين تلاش بسیار کار بجایی است. زيرا حقیقتاً در بسیاری از امور زندگی اجتماعی ما ابهامهایی وجود دارد که باعث بداندیشیها، بدرفتاریها و بدآموزیهایی میشود که شاید بیش از 90درصد آن همراه با غرض سوئی نیست. گاه کسانی از روی مسامحه، کماطلاعی يا ناآگاهی به کارهایی که آثاري نامطلوب دارد دست میزنند و به اين آثار نامطلوب توجه ندارند. در حالي که اگر همين کارها به شکل دیگری انجام ميگرفت منشأ برکات فراواني ميشد و میتوانست حتی هر قدمِ آن عبادت باشد و برایشان ثواب داشته باشد. انسان ممکن است رفتاري انجام دهد که تنها یک حرکت فیزیکی خاصی در خارج انجام گیرد اما با ايجاد اندکي تفاوت ميتواند فاصله ارزش آن از زمین تا آسمان گردد. توجه به اصل اين مسئله برای ما مفید است و ميتوان با مثالي اين اصل را توضيح داد.
رابطه هدف با ارزش عمل
همه ما میدانیم که بقای نسل انسان در گرو ازدواج است و اگر مرد و زن با هم ازدواج نکنند نسل بشر منقرض میشود و طولی نمیکشد که بشر نابود میشود. ازدواج هم به يک عمل طبيعي احتیاج دارد تا موجب تولید فرزند شود. اگر این کار طبيعي براساس یک قرارداد و با جمله «انکحت و قبلت» توأم باشد عبادت میشود. حتی نگاهی که دو همسر به همدیگر میکنند نيز عبادت میشود و ثواب دارد. اما اگر این قرارداد و اين جمله نبود و اين عمل طبيعي بر اساس ارتباط آزاد انجام گيرد، گرچه از نظر ظاهري و طبيعي با عمل قبل تفاوتي ندارد و زن و مردي صرفا عملي بر اساس غریزه خود انجام میدهند، اما يکي عبادت است و ديگري گناه! البته ازدواج مبتنی بر یک قرارداد است که تعهداتي به دنبال ميآورد، اما عمل غريزي زن و مرد در هر دو رابطه يکسان است. اين دو عملِ به ظاهر يکسان، در ازدواج، عبادت و در رابطه آزاد، گناه محسوب ميشود. برخي افراد که به اين نکته توجه ندارند میگویند: اين دو عمل چه فرقی دارند؟! کساني که شما آنها را گناهکار ميدانيد همین کاری را انجام ميدهند که از نظر شما عبادت است. پس چرا يکي گناه شمرده ميشود و مرتکب آن بايد مؤاخذه و حتی تنبیه شود و ديگري مستحق ثواب است؟ اين مورد را تنها از جهت مثال عرض کردم و گرنه اين نکته در بسیاری از مسائل جاری است. همه ما میدانیم و قبول داریم و بايد توجه داشته باشیم که ارزش بسیاری از مسائل، با اندکی تغییر در کیفیت کار یا حتی گاهی تنها با تغییر نیت، از زمین تا آسمان تفاوت پيدا ميکند.
مثال دیگری درخصوص تفاوت نیت عرض کنم؛ در روایات هم به اين مثال اشاره شده است که اگر دو نفر به نماز بایستند و هر دو مثل هم نماز بخوانند و کاملا مانند يکديگر کيفيت قرائت و آداب نماز را رعايت کنند، اما قصد و نيت یکی از آن دو این باشد که وظیفه شرعی خود را انجام دهد و هیچ توجهی به ديدن يا نديدن دیگران نداشته باشد و ديگري فقط به اين قصد که به دیگران نشان دهد نمازخوان و اهل عبادت است آن عمل را انجام دهد، اولي بهواسطه اين عمل، ثواب فراواني ميبرد و ديگري نه تنها ثوابي نمیبرد، بلکه مستحق عقاب ميشود؛ زيرا ریاکاری کرده که نوعي شرک محسوب ميشود. چنين شخصي در حقيقت به جای خداپرستی، خودپرستی و مردمپرستی کرده است. نیت باعث چنین تفاوتي بين دو عمل مشابه مي شود، بهگونهاي که ارزش آنها از زیر صفر تا میل به بینهایت تفاوت پيدا ميکند.
در مسائل اجتماعی و مسائل دیگر هم همین قاعده جاري است. پیش از انقلاب -کسانی که سن آنها نزدیک سن بنده است به یاد دارند و گمان نميکنم جوانترها به یاد داشته باشند- کسانی برای مبارزه با دستگاه پهلوی و شاه عدهاي را آموزش دادند و گاهی هم کسانی را ترور کردند. سخن آنها این بود که ما میخواهیم با دستگاه ظلم و ستم مبارزه کنیم - البته این مطلب طفیلی است و مطلب اصلی چیزي دیگر است و بنده به اين وسيله میخواهم اهمیت اختلاف نیت و نگرش را عرض کنم. شاید بانیان آن گروه افرادی متدین و فداکار بودند و واقعاً تنها بهخاطر خدمت به مردم و جامعه این کارها را انجام ميدادند و حاضر بودند جان خودشان را فدا کنند، اما در عمل بتدریج با کسانی دوست و همکار شدند که قدري گرایشهای چپ داشتند و چندان اعتقادی به دین نداشتند، ولي در این جهت با گروه نخست مشترک بودند که معتقد بودند با دستگاه پهلوی ستمکار باید مبارزه کرد. گروه نخست معتقد بود اين مبارزه وظیفهاي دینی است و گروه دوم میگفت رژيم پهلوي باید برود و ما بهجای آنها بیاییم؛ آنها حق ما را گرفتهاند! بالاخره اختلاط بین اين دو گرایش باعث شد که این حرکت، انحراف پیدا کند و نتیجه آن شود که در اوائل انقلاب، بهترین ذخیرههای انقلاب را با ترور از دست ما بگیرند. امثال آيتالله دکتر بهشتی، دکتر آیت و بسياري ديگر از نيروهاي انقلاب را همين افراد از ما گرفتند. انگيزه اين گروه هم از ابتدا این بود که با دستگاه پهلوی مبارزه کنند و آن حکومت را ساقط کنند. اما خوبان و بنیانگذاران اين گروه، براي انجام وظيفهاي الهي اقدام به تأسيس آن کردند و معتقد بودند که اين مبارزه بايد در چارچوب احکام الهی انجام گيرد. گرچه ممکن بود آنها در تشخیص وظیفه خود اشتباه کنند، اما نیت آنها در روزهاي نخست، الهي بود. ولي بعدها این نیت کمرنگ شد و به جای رضاي خدا، هواي دل جايگزين شد و به جای اینکه بگويند بايد اشخاص صالح سر کار آیند، گفتند بايد ما سر کار بیاییم و نوبتی هم باشد نوبت ما است. همين افراد، بزرگترین ذخایر انسانی این کشور را در همان اوائل انقلاب که بيشترين نياز را به وجود آنها داشتيم از دست ما گرفتند. آيا واقعا جنايتي بالاتر از این جنایت ميتوان تصور کرد؟ چه کسانی مرتکب اين جنايت شدند؟ کساني که در ابتدا به عنوان خدمت به اجتماع و مبارزه با ظلم کار خود را شروع کردند. حتماً فهمیدهاید مقصود من چه کسانی هستند و انشعاب آنها چگونه پیدا شد و به کجا انجامید!
پايه چنين کارهایی که میتواند نتایج دراز مدتی در جامعه داشته باشد بايد بسيار محکم باشد؛ بايد دقت کنيم که اولا این کار فيحد نفسه کاري عقلپسند و خداپسند باشد و ثانيا بايد ديد ما برای چه هدفي آن را انجام میدهیم؛ گاهي تنها بهخاطر یک احساس ميخواهيم این کار را انجام دهيم و گاهی هم تنها بهدنبال منافع شخصی خود هستیم و اين منافع را به اسم خدمت و ... دنبال ميکنيم و انتظار یک منفعت شخصی داریم. اگر کار از ابتدا از روی هوس و براي منفعتي دنیوی يا از روی چشم و همچشمی و رقابت و چیزهایی از این مقوله انجام گیرد فرجام مطلوبی نخواهد داشت. از ابتداي نهضت انقلاب اسلامي تا امروز که چهل سال از پیروزی انقلاب میگذرد اين مطلب را آزمودهايم. اگر شما خودتان هم دقت کنید شاید اکنون نمونههای برجستهای از چنين آزمونهايي را بتوانيد ببينيد.
خيانت بزرگ پهلوي در رواج سکولاريسم
حقیقت این است که دستگاه ستمشاهی تنها ستمش این نبود که بعضی سرمایههای کشور را به درباریان و طرفداران خودش اختصاص میداد و منافع کشور را استثمار میکرد و دیگران را محروم میکرد- البته چنين ستمي وجود داشت و به شکلي برجسته بود که همه ميتوانستند آن را درک کنند – بلکه در کنار اين ستم، ضرر مهمي به جامعه وارد کرد که اهمیت و خسارت آن بسيار بیشتر از اين بود و آن اين بود که دين را تضعيف کردند و قصد داشتند دين را بهطور کلي از جامعه حذف کنند. اصل این مطلب احتیاج به تبيين و اثبات و قرائن و شواهد ندارد و همه کم يا بیش از آن اطلاع داريم، اما روشن ساختن عمق اين خیانت بزرگ و مبارزه آنها با دین، قدري احتیاج به توضیح بیشتري دارد؛ از جمله اينکه کار آنها باعث شد نوعي سکولاریسم بینام و نشان در جامعه رواج پيدا کند.
آنها اين مسئله را ترويج ميکردند که مسائل زندگي دو دستهاند؛ يک دسته مسائل جدي که براي همه انسانها چه مسلمان، چه غیرمسلمان، چه ایرانی، چه عرب، چه آمریکایی و چه ديگران مطرح است و به انسانيت انسانها مربوط ميشود؛ و دسته ديگر، مسائلی ذوقی و سلیقهای است که گرچه چندان جدي نيستند، اما قابل احترامند. دسته اول مسائلي هستند از قبيل: تأمین نیازمندیهای غذایی مردم، تأمين مسکن مردم، مسئله حکومت، مسئله امنیت، مسئله کسب و کار مردم، مسئله آموزش مردم، ... و بالاخره هنرهایی که مردم به آنها احتیاج دارند.آنها میگفتند: اینگونه مسائل به دین ربطی ندارند. براي مثال، هر کسي ميداند باید کار کند تا مزد بگيرد يا هر کسي حتي کساني که به وجود خدا اعتقادي ندارند خواهان حفظ امنیت هستند. اینگونه مسائل ربطی به دین ندارند. دین به فرد ميگويد: نماز بخوان! فرد هم اختيار دارد که نماز بخواند يا نخواند. اگر فرد تصميم بگيرد که نماز بخواند، ديگران هم بايد به اين خواسته وي احترام بگذارند، اما این مسئله به مسائل جدي زندگی انسان ارتباط ندارد، بلکه تنها خواسته و سليقهاي است در حاشیه زندگی، مانند ساير سلیقههای گوناگون مردم. براي مثال، در عالم طبيعت رنگهای مختلفي وجود دارد و هر انساني رنگي خاص را میپسندد يا هر کسي شکل خاصي را براي لباس خود ميپسندد. انتخاب دين هم مانند اين امور، امري سليقهاي است و از مسائل جدي زندگي مردم نيست و وظيفه ما اهميت دادن به مسائل جدي زندگي انسانها و رسيدگي به مسائلي است که خارج از سليقه افراد به همه انسانها مربوط ميشود و همه به آنها احتیاج دارند و در قالب خاصی باید عادلانه انجام گیرد.
البته طرفداران اين طرز فکر، در شعار، چنین سخناني را مطرح ميکنند، اما در مقام عمل، همه شاهد بودهايم که چگونه عمل ميکنند. مقصودم از بيان اين سخن اين است که رژيم ستمشاهي بذر این فکر را افشاند و به صورتهای مختلف، از کتابهای درسی گرفته تا فیلمها و رفتارهای هنری و نطقها و فعالیتهای سیاسی و اجتماعی اين انديشه را رواج داد. تعبير رايج در فرهنگ سیاسی براي این انديشه «سکولاریسم» است. سکولاريسم به معناي جدايي دين از محتوای مسائل جدی زندگی انسان است. سکولارها ميگويند: ما ضد دين و آتئيسم نيستيم؛ اما معتقديم دين به مسائل مهم زندگي از جمله مسائل سیاسی و اجتماعی ارتباطي ندارد. دين امري دلبخواهی است و هر کسي ميتواند آن را بپذيرد و مثلا نماز بخواند يا نپذيرد و نماز هم نخواند.
امتداد سکولاريسم در هنر
امروزه تمامي قدرتهای بزرگ دنیا همین اعتقاد سکولاريسم را مطرح و به صورتهای مختلف تقویت و ترویج میکنند و براي اجراي آن توطئه و تدبیر میکنند و عوامل مختلفی بر این اساس تربیت میکنند. براي مثال، شايد این تصور در 90درصد مردم مسلمان وجود داشته باشد که هنر به دین ربطی ندارد. زيرا هنر، امري ذوقی است و برخي به آن علاقه دارند و آن را دنبال ميکنند و برخي ديگر چنين علاقهاي ندارند و آن را دنبال نميکنند. نبايد کسي را مجبور به يادگيري هنر کرد و همچنين اگر کسي خواست هنر بياموزد نبايد جلوي او را گرفت. این بحث ربطی به دین ندارد. افراد علاقهمند به هنر ممکن است نمازخوان باشند و ممکن است نمازخوان نباشند. نماز خواندن نه کسي را ملزم به يادگيري هنر ميکند و نه مانع يادگيري هنر ميشود. نماز خواندن مربوط به دين و هنر مربوط به سلیقه مردم است و خوب و بد درباره آن مطرح نيست. آيا اگر سليقه کسي رنگ زرد يا نوع خاصي از دوخت را براي لباس ميپسندد، ميتوان گفت چرا چنين سليقهاي داري؟ طبيعت او چنين ميلي دارد و او به اين امور علاقه دارد. انواع هنرها هم از همین سنخ امورند و کساني به هنر علاقهمندند ميتوانند آن را دنبال کنند و آنهایی هم که علاقهاي به آن ندارند لزومي ندارد که آن را دنبال کنند. هنر نه ربطي به دين دارد و نه ربطي به سياست. به همين جهت، تمام نژادهاي شرق و غرب و دینداران و بیدینان هر يک در محیط خود هنر خاصي دارند. پس بايد حساب هنر را از دین جدا کرد و نبايد از هنر اسلامی یا غیراسلامی سخن گفت! اساسا بررسي اينکه چه کاري از نظر اسلام صحیح است، از مقوله دیگری است و به وادي هنر و سلايق افراد مربوط نميشود! اين شبهه را گاه به بيان سادهتر اينگونه مطرح ميکنند که آيا ما ميتوانيم بگوييم آشپزی اسلامی داریم یا نداریم؟ مردم براساس سلیقه خود مواد غذایی را با هم ترکیب میکنند و بهگونه خاصي آن را میپزند. مردم هر محله يا شهري بهگونهاي خاص آش میپزند و نوع خاصي از آش براي آنها خوشايند است و هیچ کس هم درباره خوب و بد بودن رسم آنها قضاوت نميکند، بلکه اين رسمها را به سلیقه آن مردم نسبت ميدهند. هنر هم از همين نوع امور و امري سلیقهای است! آیا واقعا مسئله هنر اینگونه است؟
لزوم ابهامزدايي از مباني هنر
اساسا دین تنها نماز خواندن و روزه گرفتن نیست. اصلاً دین را اشتباه و بد برای ما تعریف کردهاند. ما گام اول انقلاب را با همه سختیها، پیچوخمها و ابهامهایی که کم يا بیش وجود داشت گذرانديم و بحمدالله این گام را استوار برداشتیم و به کوری چشم دشمنان اسلام و ایران اسلامی این مرحله را با موفقیت پشت سر گذاشتيم. دشمنان هم به اين موفقيت اذعان دارند. هر کسی هم اندکي تعقل کند تأیید میکند که گام نخست انقلاب موفقيتآميز بوده است. گرچه برخي از روی دشمنی و غرضورزي اين گام را ناموفق ميدانند، اما هر عاقلی میفهمد که اینها دروغ میگویند.
ولي برای گام دوم انقلاب بايد مسائلی را که در گام اول برای ما ابهام داشت حل کنيم. ابهام اين مسائل باعث شد که استفاده کمي از آنها ببريم. اين ابهامات گاه موجب تضاد بین دو گروه شد، بهگونهاي که يکي از بودن آن دفاع ميکرد و ديگري از نبود آن و این باعث شد نیروهای فراواني با هم اصطکاک پيدا کنند و به جاي همافزايي در يک جهت صحيح و کسب نتايج مطلوب، هدر بروند. اصطکاک اين نيروها باعث شد آنجايي که مساوي بودند برآیند آنها صفر شود و آنجایی که یکی از آنها غالب بود- که غالباً باطل غالب بود- نتیجه آنها نامطلوب و زیر صفر شود.
یکی از مسائلی که باید جدی گرفته شود و ابهامات آن حل شود مسئله هنر است. درخصوص هنر بايد ابتدا ابهامات آن را برطرف کرد وپس از آن، براي اجراي آن، طرح آماده کرد و براي انواع آن، برنامههاي متنوع داشت و در مرحله بعد لوازم اجرایی آن را اعم از بودجه و مسائل ديگر را فراهم کرد. البته اين لوازم اجرايي، جزء مراحل پاياني است. مرحله نخست اساسا آماده کردن مباني عقلي اين موضوع است. بايد ابتدا مشخص کرد که اساسا چه کاري در زمينه هنر صحیح است و اصلاً جایگاه هنر در جامعه کجا است. پس از آن بايد رابطه هنر با دين، با انقلاب و با اهداف انقلاب مشخص شود؛ و اگر هنر با دين و انقلاب رابطه دارد بايد طرحی براي استفاده از این مقوله در زندگی داشته باشیم. بعد از طرح، بايد براي انواع هنرها برنامهریزی داشت و مقدمات اجرايي هر يک را فراهم کرد. اين شکل منطقی کار است. البته معنای اين سخن این نیست که همه این مراحل باید در زمان کوتاهی فراهم شود، گرچه همه اینها بستگی به همت ما دارد که چه مقدار نیرو صرف کنیم. ممکن است افرادی احساس مسئولیت کنند و این مسائل را با سرعت حل کنند و طرحها و برنامههاي آن را بسيار زودتر از طرح و برنامههاي عادي تهیه کنند و بعد با همت هنرمندان انقلابی و اسلامی برنامههای اجرایی آن شروع شود، یا آن دسته از برنامهها که شروع شده، تقویت و کامل شود.
محروميت از ظرفيتهاي هنر، حاصل ارزشگذاري خطا
اولین مشکلي که درخصوص هنر در چهل سال گذشته وجود داشت و اجازه نداد ما از این مقوله بهدرستي استفاده کنیم ابهام در ارزشیابي هنر بود. بسیاری از مسلمانان انقلابی که سالها برای انقلاب زحمت کشیدهاند، نگاهي منفي به مقوله هنر دارند و آن را با باري منفی توأم میدانند. به گمان ايشان هنرمند یعنی کسی که کار او با گناه همراه است و اصلاً نميتواند کار خود را بدون گناه انجام دهد. البته اين تصوري غلط است. بايد هر يک از مفاهيم هنر و گناه را تعریف کرد و مشخص کرد که اين دو کجا با هم تصادق دارند. رابطه بسياري از مقولات با گناه به همين شکل مشخص ميشود. براي مثال، همه ميدانيم که گوشت گوسفند خوب است و در روایات هم نسبت به خوردن آن تأکيد شده است، بهگونهاي که فرمودهاند اگر کسي چهل روز گوشت نخورد در گوش او اذان بگویید! مستحب است دستکم هر چند روز یک مرتبه انسان گوشت بخورد. اما اگر حيوان ذبح شرعی نشود، مثلا رو به قبله ذبح نشود، خوردن گوشت آن حرام ميشود. همچنين اگر چوپانی در بیاباني گوسفندی را از گله دیگری سرقت کند و به گله خودش اضافه کند گرچه آن حيوان، گوسفند است و حکم اوليه خوردن گوشت آن استحباب است، اما خوردن گوشت این گوسفند حرام است، زيرا عنوان دزدي و غصب که عنواني ثانوي است پيدا کرده است.
اینگونه نیست که اگر کاري هنري، حکم حرام پيدا کرد بتوان گفت همه هنرها حرام است. آن کار هنری حرام، ضمیمهای دارد که آن ضمیمه حرام است، اما همه جا اینگونه نیست. از اينرو، ممکن است کسانی از روی علاقه و احساس وظیفه برای خدمت به اسلام و انقلاب حیثیت منفی آن کار هنري را جدا کنند و از اصل هنر براي خدمت به اسلام استفاده کنند که در اين صورت نهتنها بهعنوان یک کار مباح بلکه به عنوان یکی از بزرگترین عبادتها ميتوان آن را انجام داد. همه ما میدانیم که از هنرهای رایجی که گاه به شکلی غيرشرعي از آن استفاده ميشود، ميتوان بهگونهاي استفاده کرد که نتایج خوبی در جامعه بر آن مترتب شود. براي مثال، ميتوان از هنر براي آموزش بسیاری از آموزههاي ديني براي کودکان سه يا چهار ساله استفاده کرد و آداب زندگی، حتی تقویت عواطف و احساسات خانوادگی و بُعد مسئولیتپذیری را تدریجاً به آنها آموزش داد. استفاده از هنر در آموزش کودکان از قصهگویی ملاباجیها شروع میشود تا ميرسد به تئاتر و فیلم سینمایی؛ و پس از آنکه اين کودکان باسواد و اهل مطالعه شوند، خواندن رمان و داستانهاي آموزنده که شخصیت کودکان را ميسازد ميتواند بسيار مؤثر باشد. جامعهای که از این هنرها بیبهره باشد از عناصر سازنده و تربیتکننده فراواني محروم خواهد بود.
بنابراين نميتوان گفت هر هنری بد است. اگر مصداقي از هنر بد است باید بررسي کرد و علت بد شدن آن را فهميد. همانند مثالي که درباره خوردن گوشت گوسفند مطرح شد. اگر گاه خوردن گوشت گوسفند حرام ميشود بهخاطر عنواني مانند غصب و دزدی است که به آن ضميمه شده يا به خاطر عدم ذبح شرعي آن است وگرنه، گوشت گوسفند در صورتي که چنين عنواني بر آن صادق نباشد خوب است.