زنده بودن قرآن و آثار آن
محمدرضا حکیمپور
خدا در قرآن، این کتاب آسمانی را با اسماء و صفات بسیاری چون نور، ذکر، کتاب، میزان و مانند آنها میستاید. یکی از صفاتی که در قرآن برای آن بیان شده «روح» است که بیانگر نوعی حیات و زندگی است که قرآن را از دیگر کتب الهی و غیر الهی جدا میکند. از آنجا که روح از مصادیق امر الهی است که حقیقت آدمی بدان حیات و شرافت یافته است، میتوان گفت که قرآن، نیز دارای شرافت و حیات و زندگی خاصی است که درک آن میتواند در تعامل آدمی با این کتاب الله بسیار تاثیرگذار باشد و نگاه آدمی را نسبت به آن دگرگون سازد. نویسنده در این مطلب بر آن است تا این جنبه از ابعاد حقیقت قرآنی و آثار آن را در زندگی انسانی بر اساس آموزههای قرآن بیان کند.
صفات و نامهای قرآن در قرآن
خدا در قرآن، برای قرآن نامها و صفاتی بیان کرده که هر یک بیانگر جنبهای از جنبهها و ابعاد حقیقت وجودی قرآن است. از نظر خدا، قرآن، کتابی همچون دیگر کتب الهی یا غیر الهی نیست، بلکه کتابی است که به سبب صفات و ویژگیهای برجسته و خاص خود از دیگر کتب الهی نیز برتر بوده و بر همین اساس، حقیقت این کتاب با آنکه تصدیقکننده دیگر کتب آسمانی و شرایع الهی است، بر آنها دارای نوعی هیمنه است که سلطه و چیرگی خاص از جهات گوناگون است. از همین رو خدا میفرماید: و ما اين كتاب قرآن را به حق به سوى تو فرو فرستاديم در حالى كه تصديق كننده كتابهاى پيشين و حاكم بر آنهاست، پس ميان آنان بر وفق آنچه خدا نازل كرده حكم كن و از هواهايشان با دور شدن از حقى كه به سوى تو آمده پيروى مكن؛ براى هر يك از شما امتها شريعت و راه روشنى قرار داده ايم و اگر خدا مى خواست شما را يك امت قرار مى داد؛ ولى خواست تا شما را در آنچه به شما داده است بيازمايد. پس در كارهاى نيك بر يكديگر سبقت گيريد، بازگشت همه شما به سوى خداست آنگاه درباره آنچه در آن اختلاف میکرديد، آگاهتان خواهد كرد. (مائده، آیه ۴۸)
در این آیه تبیین شده که کتاب قرآن به سبب همین هیمنه باید مرجع احکام و حکومت قرار گیرد و پیروی از دیگر کتب و شرایع و آیینهای دیگر با وجود کتاب الله قرآن، به معنای پیروی از هواهای نفسانی است. از نظر قرآن، در نهایت این کتاب الله و اسلام است که با شریعت آخرین خویش گفتمان جهانی حاکم خواهد شد، هر چند که مشرکان و کافران آن را نپسندند.(توبه، آیه 33؛ صف، آیه 9)
از مهمترین صفات و نامهایی که خدا در قرآن، به کتاب الله قرآن داده میتوان به برهان(نساء، آیه 174)، بشری (نحل، آیه 2)، بصایر(اعراف، آیه 203)، بینات(بقره، آیه 99)، تبیان(نحل، آیه 89)، تذکره(انسان، آیه 29)، تفصیل(اعراف، آیه 52)، تنزیل(زمر، آیه 1)، ثقیل(مزمل، آیه 5)، حبل الله(آل عمران، آیه 103)، حدیث(اعراف، آیه 185)، حق(بقره، آیه 176)، حکم(رعد، آیه 37)، ذکر(اعراف، آیه 63)، هدایت و رحمت(لقمان، آیات 2 و 3)، فرقان(فرقان، آیه 1)، میزان(شوری، آیه 17) و مانند آنها اشاره کرد.
قرآن، موجودی دارای روح
از نظر خدا در قرآن، این کتاب آسمانی دارای «روح» است. از همین رو یکی از مهمترین نامهای قرآن، «روح» است. خدا درباره این نام میفرماید: و همينگونه روحى از امر خودمان به سوى تو وحى كرديم، تو نمىدانستى كتاب چيست و نه ايمان كدام است، ولى آن را نورى گردانيديم كه هر كه از بندگان خود را بخواهيم به وسيله آن راه مى نماييم و براستى كه تو به خوبى به راه راست هدايت مىكنى. (شوری، آیه ۵۲)
درباره مفهوم و حقیقت روح در این آیه چند قول گفته شده است. برخی مراد از «روح» در اين آيه را همان «روح الامين» میدانند که حضرت جبرئیل است؛ زیرا آن حضرت است که قرآن را بر قلب مبارگ نازل میکند. از همین رو دشمنی یهودیان با جبرئیل مطرح شده است. (بقره، آیه 97) از جبرئیل و روح الامین(شعراء، آیه 1936) به عنوان روح القدس نیز یاد شده است.(نحل، آیه 102)
برخی «روح» را فرشتهاى بالاتر از ساير فرشتگان دانستهاند كه همراه آنهاست، چنانکه خدا در قرآن میفرماید: تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها؛ در آن شب قدر فرشتگان و روح نازل میشوند.(قدر، آیه 4)
گروهى دیگر مراد از «روح» را همان قرآن دانستهاند که در میان این سه احتمال، به نظر میرسد اين معنا بهتر است.
برای درک حقیقت روح و علت نامگذاری و توصیف قرآن به روح، باید به خود آموزههای قرآن مراجعه کرد، چرا که قرآن «مثانی» است(حجر، آیه 87) و هر یک از آیات همانند طاقدیسها بر یکدیگر تکیه کرده و متناظر به هم به تفسیر یکدیگر میپردازند و متشابهات را به محکمات ارجاع میدهند.(آل عمران، آیه 7)
خدا درباره حقیقت روح میفرماید: و درباره روح از تو مى پرسند، بگو روح از سنخ امر و فرمان پروردگار من است و به شما از دانش جز اندكى داده نشده است؛ و اگر بخواهيم قطعا آنچه را به تو وحى كردهايم، مىبريم آنگاه براى حفظ آن در برابر ما براى خود مدافعى نمىيابى. (اسراء، آیات 85 و ۸۶)
در این آیه بیان شده که روح از مصادیق امر الهی است که در برابر خلق قرار میگیرد. از نظر خدا، موجودات هستی به دو دسته امری و خلقی تقسیم میشوند. خدا میفرماید: أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ؛ آگاه باشید که برای خدا خلق و امر است.(اعراف، آیه 54)
امر الهی با «کن و فیکون» است، چنانکه خدا میفرماید: إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ؛ چون به چيزى اراده فرمايد همین که بگوید: باش پس بى درنگ موجود مىشود؛ پس شكوهمند و پاك است آن كسى كه ملكوت هر چيزى در دست اوست و به سوى اوست كه بازگردانيده مى شويد. (یس، آیات 82 و ۸۳)
به نظر میرسد که امر الهی جزو مصادیق ملکوت است نه ملک. بنابراین، روح را باید به حوزه امری و ملکوتی ارجاع داد، نه خلقی و ملکی.
از آنجا که روح، اعظم و برتر از فرشتگان است و از همین رو خدا روح را جداگانه از فرشتگان مطرح میکند(قدر، آیه 4)، میتوان گفت حتی خدا آن را از «عالین» قرار داد که سجده به آدم نیاورده اند؛ زیرا مرتبه آنان بالاتر است(ص، آیه 75)، یعنی در مرتبه روحانیت چهارده معصوم قرار دارد که مرتبه بالاتر از آدم است.
از نظر قرآن، روح مسئولیت اصلی را به عهده دارد و اوست که به عنوان فرمانده اصلی فرشتگان مطرح است. برای روح در قرآن، اموری است که از جمله روح بخشی به همه موجودات هستی است. روح انسانی، نفخهای از نفخات همان روح است. از همین رو خدا برای تکریم و تشریف انسان آن را به خود نسبت میدهد؛ زیرا دمیدن روح در هر موجودی با تناسب آن موجود است و از آنجا که انسان دارای همه صفات الله است، روحی که در انسان دمیده شده دارای چنین ویژگی است.(حجر، آیه 29؛ ص ، آیه 72)
قرآن و دیگر کتب الهی نیز چون از مصادیق امر الله هستند، از روح الهی برخوردارند. خدا درباره این حقیقت و کارکرد روح میفرماید: فرشتگان را با روح به فرمان خود بر هر كس از بندگانش كه بخواهد نازل مىكند كه بيم دهيد كه معبودى جز من نيست، پس از من پروا كنيد. (نحل، آیه ۲)
آثار روحانیت قرآن
اگر بپذیریم که قرآن، دارای روحانیتی خاص خود است که آن را به یک معنا زنده و دارای روح و حیات میکند؛ زیرا حیات هر موجودی به روح و روحانیت اوست، باید بپذیریم که قرآن موجودی زنده با آثار و برکات زنده بودن است. از جمله آثار حیات و روحانیت برای قرآن میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1. عدم کهنگی قرآن: هر کتاب دیگری رو به کهنگی میرود و نمیتواند پاسخگوی نیازهای نوشونده اجتماع و انسان باشد؛ اما قرآن این گونه نیست. در تفسیر نور به عنوان نمونه یکی از آثار و برکات روحانیت و زنده بودن قرآن این گونه بیان شده است: روح مايه حيات و زندگى است و قرآن رمز حيات معنوى انسان است. همان گونه كه جسم بدون روح متلاشى و متعفن مىشود، جامعه بدون كتاب و قرآن در معرض متلاشى شدن است. آن گونه كه حقيقت روح درك نشدنى است، حقيقت قرآن نيز درك ناشدنى است و آن طور كه روح كهنه نمىشود قرآن نيز كهنه شدنى نيست.
از نظر آموزههای قرآن، این روح با پیامبر(ص) همیشه بوده است. امام على(ع) در نهجالبلاغه مىفرمايد: «لقد قرن الله به (ص) من لدن كان فطيما اعظم ملائكهًْ يسلك به طريق المكارم و محاسن الاخلاق ليله و نهاره؛ همانا خداوند از لحظه از شير گرفتن پيامبر، يكى از بزرگترين فرشتگان خود را همراه او گرداند تا راه مكارم و محاسن اخلاق را شب و روز به او تعليم دهد. (نهجالبلاغه، خطبه 192)
2. سریان و جریان زندگی : قرآن کتابی بدون کهنگی است که هر روز نیز میوههای تازه به بار میدهد؛ زیرا قرآن همانند موجودی زنده هر چند الفاظ آن دگرگون نمیشود، ولی هر روز مفاهیم جدیدی را عرضه میکند که میوههای دایمی درخت طیب و پاک قرآن است؛ از همین رو امام باقر (ع) در توصیف قرآن میفرماید: وَ لَوْ أنَّ الْآیهًَْ إِذَا نَزَلَتْ فِی قَوْمٍ ثُمَّ مَاتَ أُولَئِک الْقَوْمُ مَاتَتِ الْآیهًْ لَمَا بَقِی مِنَ الْقُرْآنِ شَیءٌ وَ لَکنَّ الْقُرْآنَ یجْرِی أوَّلُهًْ عَلَی آخِرِهِ مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ؛ اگر بنا بود آیهای که درباره قومی نازل شده، پس از مردن آن قوم بمیرد، از قرآن چیزی برجای نمیماند، لیکن تا زمانی که آسمانها و زمین باقی است، سراسر قرآن در جریان خواهد بود. (بحارالانوار، ج 89: 115؛ تفسیر عیّاشی، ج 1، ص 10؛ الصّافی فی تفسیر القرآن، فیض کاشانی، ج 9، 1769؛ همان، ج 1، ص 24؛ البرهان فی تفسیر القرآن، بحرانی، ج 1،ص 49)
امام صادق (ع) در پاسخ به سؤال ابوبصیر دربارة آیة «...إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ» فرمودند: «رَسُولُ اللَّهِ (ص) الْمُنْذِرُ وَ عَلَی الْهَادِی یَا أبَا مُحَمَّدٍ هَلْ مِنْ هَادٍ الْیوْمَ»؛ «رسول خدا (ص) منذر است و علی(ع) [از مصادیق] هادی است. ای ابامحمّد! آیا امروز هادی وجود دارد؟» ابوبصیر پاسخ داد: «بله، فدایت شوم از خاندان شما پیوسته هادی پس از هادی آمده تا امروز که هدایتگری به شما سپرده شده است». فَقَالَ رَحِمَکَ اللَّهُ یا أبَامُحَمَّدٍ لَوْ کانَتْ إِذَا نَزَلَتْ آیةٌ عَلَی رَجُلٍ ثُمَّ مَاتَ ذَلِکَ الرَّجُلُ مَاتَتِ الْآیهًُْ مَاتَ الْکتَابُ وَ لَکنَّهُ حَیّ یَجْرِی فِیمَنْ بَقِی کَمَا جَرَی فِیمَنْ مَضَی»؛ امام فرمود: «ای ابامحمّد! خدا تو را رحمت کند، اگر چنین بود که آیهای برای مردی نازل میشد، سپس او میمرد، آیه نیز میمرد و قرآن نیز میمرد، لیکن قرآن زنده است و همانگونه که درباره گذشتگان جریان داشت، دربارة آیندگان نیز جریان دارد» (اصول کافی، کلینی، ج 1، ص 192ـ191).
در ابتدای این روایت، امام صادق(ع) کلمة «هاد» در آیه را بر امام علی(ع) تطبیق کرده است و ابوبصیر نیز این واژه را بر فردفرد ائمّه(ع) تطبیق میکند، سپس امام(ع) علاوه بر تأیید گفتة وی، علّت جاری بودن قرآن در طول زمان را بیان کردهاند.
امام صادق(ع) در جایی دیگر فرموده است: «إِنَّ الْقُرْآنَ حَیّ لَمْ یمُتْ وَ إِنَّهُ یجْرِی کَمَا یجْرِی اللَّیلُ وَ النَّهَارُ وَ کَمَا یَجْرِی الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ یجْرِی عَلَی آخِرِنَا کمَا یَجْرِی عَلَی أَوَّلِنَا: قرآن زندهای است که هرگز نمیمیرد و جاری است همانگونه که شب و روز در جریان است و همانطور که خورشید و ماه در جریان است و بر آخر ما جاری است همانگونه که بر اوّل ما جاری است» (بحارالانوار، ج 35، ص 404؛ البرهان، ج 3، ص 231 ؛ نور الثقلین، حویزی، ج 2، ص 484).
امام صادق (ع) همچنین میفرماید: «الْقُرْآنُ نَزَلَ فِی أقْوَامٍ وَ هِی تَجْرِی فِی النَّاسِ إِلَی یَوْمِ الْقِیامَهًْ: قرآن در مورد اقوامی نازل شده است و دربارة مردم تا روز قیامت جریان دارد» (بحارالانوار، ج66: 5؛ المحاسن، برقی، ج 1، ص 289).
بنابراین، همان طوری که خورشید هر روز جلوهای تازه دارد با آنکه یک جسم به ظاهر تغییرناپذیر است، زندگی هر روز انسان با همه تغییرات و نوشوندگی به همان خورشید میماند. این جریان و سریان خورشید برای انسان را باید در خورشید حقیقت قرآن جست که با آنکه الفاظ آن تغییر نمیکند، اما آثاری از آن برای هر روز ما ثابت است که این آثار به سبب حیات روحانی قرآن است.
3. مفاهیم جدید و پاسخهای نوین برای مسائل نوشونده: از دیگر آثار حیات و روحانیت برای قرآن این است که قرآن همانند یک موجود زنده پاسخهای جدیدی را به مسائل و مشکلات نوشونده انسان میدهد. این قابلیت را باید در بطون قرآن جستجو کرد که به یک معنا ملکوت اسمایی آن است. امام باقر(ع) میفرماید: «تَفْسِیرُ الْقُرْآنِ عَلَی سَبْعَهًِْ أحْرُفٍ مِنْهُ مَا کانَ وَ مِنْهُ مَا لَمْ یکنْ بَعْدُ ذَلِک تَعْرِفُهُ الْأئِمَّهًُْ» تفسیر قرآن به هفت وجهممکن است که برخی از آن انجام شده و برخی هنوز صورت نگرفته است و امامان آن را میدانند (بصائر الدّرجات الکبری فی فضائل آل محمد (ص)، صفّار، ص 196 ؛ بحارالانوار، ج 89، ص 98). بنابراین، اگر درباره دیگر کتب سخن از نوعی محدودیت محتوایی و مفهومی است، قرآن از چنین محدودیتی برخوردار نیست؛ زیرا بستر متشابهات قرآنی این امکان را به آن میبخشد تا بتواند مفاهیم بسیاری را حمل کند و محتمل وجوه بسیاری باشد که موجب تازگی آن شده و میتواند پاسخگوی هر مسئلهای باشد. البته این متشابهات به محکمات باز میگردد که سامان دهنده جهت اصلی آموزههای وحیانی است و موجب تشتت نمیشود که بتوان نادرست و غیر اصولی و غیرمنطقی و غیرعقلانی از آن کرده و یا بر آن تحمیل نمود. به سخن دیگر، قرآن با ظرفیتی که متشابهات به آن میبخشد، کمک میکند تا علوم فراوانی از پس ظاهر متن بیرون آید؛ بطونی که در پس و پشت ظاهر نهان شده است. عبدالله بن سنان میگوید: خدمت امام باقر (ع) شرفیاب شدم و عرضه داشتم: خدا مرا فدایت کند! معنای این قول خدای، عزّ و جلّ، که «ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ...» (حجّ، آیه 29) چیست؟ فرمود: گرفتن شارب و چیدن ناخنها و مانند اینها. گفتم: فدایت شوم! پس چگونه است که ذریح محاربی از شما برای من روایت کرد که فرمودهاید: «ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ» دیدار امام است و «وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ» انجام دادن این مناسک است! امام (ع) فرمود: ذریح راست گفته است و تو نیز راست گفتی. قرآن ظاهری دارد و باطنی و چه کسی تحمّل میکند آنچه را که ذریح (از ظاهر و باطن قرآن) تحمل میکند؟» (اصول کافی، کلینی، ج 4: 549؛ فقیه مَن لایحضره الفقیه، صدوق، ج 2، ص 486؛ معانی الأخبار، صدوق، ص 340؛ بحارالانوار ج 24، ص 362ـ361).
این روایت اشاره دارد که برخی از بیانات معصومان(ع) درباره قرآن، تبیین ظاهر قرآن است و برخی تبیین باطن قرآن. معصوم (ع) نیز متناسب با میزان فهم و گنجایش مخاطبان، معانی ظاهر و باطن قرآن را برای آنها بیان میکند.
آیتالله جوادی آملی درباره این روایت بیان کرده است که قرآن ظاهری دارد که «ثُمَّ لْیقْضُوا» بر اساس ظاهر، به معنای اصلاح ظاهری بدن است و باطنی دارد که بر اساس آن، معنای این عبارت، اصلاح باطن و درون انسان است که با لقای امام(ع) حاصل میشود و چون هر سؤالکنندهای نمیتواند اسرار قرآن و معارف باطن آن را تحمّل کند، لذا [ائمّه فرمودهاند که] قرآن را برای هر کس بقدر توانش تفسیر میکنیم و ذریح از حاملان اسرار قرآن است (قرآن در قرآن جوادی آملی، ص 375).
4- استنطاق از قرآن با استخاره و استشاره و استفهام: هر چند که قرآن به ظاهر صامت و خاموش است، ولی اگر کسی بخواهد آن را به نطق درآورد، قرآن به نطق در میآید و پاسخ هر پرسشی را میدهد. از همین رو امام علی(ع) میفرماید: ذلِک الْقُرْآنُ فاسْتنْطِقُوهُ، ولنْ ینْطِق، ولکِنْ أُخْبِرُکُمْ عنْهُ ألا إِنّ فِیهِ عِلْم ما یأْتی، والْحدِیث عنِ الْماضِی، ودواء دائِکُمْ، و نظْم ما بیْنکُمْ، آن را به سخن آرید اگرچه هرگزبا زبان عادى سخن نمیگوید، اما من از جانب او شما را آگاهى میدهم. بدانید در قرآن علوم آینده و اخبار گذشته، داروى بیماریها و نظم و ساماندهی حیات اجتماعی شماست».(نهجالبلاغه، آیه 158)
بنابراین، اگر پرسشی از قرآن بشود، پاسخ هر کسی را میدهد. از همین رو اگر کسی بخواهد با قرآن مشورت کند، به استشارههای شخص پاسخ میدهد و او را راهنمایی میکند. حقایق درونی و بیرونی درباره خود و دیگران یا حتی آینده و گذشته و حال شما و اقوام و مانند آنها را میگوید؛ زیرا قرآن زندهای دارای روح است. پس همان طوری که انسان زنده در همان زمان پاسخ شما را مثبت یا منفی میدهد ؛ قرآن نیز پاسخگوی شما است، با این تفاوت که این زنده و دارای روح، آگاه به همه چیز و «تبیان کل شی» است و میتواند به هر پرسشی جواب کامل بدهد و امری بر او پوشیده نیست. قرآن عالمی علیم و حکیم است که در گوشهای نشسته و منتظر آن است تا کسی به سراغ او برود و از او پرسش کند تا پاسخهای مناسب و شایستهای به او بدهد. بر همین اساس حتی استخاره به قرآن به معنای مراجعه به قرآن برای انتخاب راه درست همانند مراجعه به آدم زندهای است که بخواهی از او راهنمایی بگیری در حالی که این قرآن دانشمند مطلق و علیم کامل است.