kayhan.ir

کد خبر: ۱۶۱۶۴۱
تاریخ انتشار : ۱۰ خرداد ۱۳۹۸ - ۲۳:۰۱
بررسی یک عبرت تاریخی؛ زمینه‌ها و شرایط انعقاد معاهده برجام

اعتماد هاشمی به آمریکا و شکست‌های پی‌درپی




  سهراب صلاحی
  اما باوجود اتخاذ رویکرد تنش‌زدایی و به‌رغم اینکه در تهاجم عراق به کویت در مرداد 1369، دولت ایران ضمن محکومیت این تجاوز، سیاست بی‌طرفی فعال در ارتباط با این بحران دنبال کرد و تلاش داشت که از طریق همکاری با کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس و سازمان ملل درصدد حل‌وفصل مسالمت‌آمیز بحران برآید، برخلاف انتظار در آبان ماه 1369، دولت آمریکا وضعیت فوق‌العاده را در روابط با ایران تمدید و بعداً نیز سطح و عمق تحریم‌های اقتصادی علیه ایران را تشدید کرد و در واقع تمام تلاش‌های دولت هاشمی رفسنجانی برای کاهش تنش و ارتقای رابطه با اروپا و سرانجام، ایجاد رابطه با آمریکا را ناکام گذاشت. ارزیابی حسین موسویان ـ سفیر دولت هاشمی رفسنجانی در آلمان و از عناصر اصلی اجرایی کردن سیاست تنش‌زدایی ـ از هشت سال تلاش دولت هاشمی رفسنجانی برای ایجاد رابطه با آمریکا چنین بوده است: «رفسنجانی در طی ریاست‌جمهوری خود با فشار فراوانی از سوی تندروها به این دلیل مواجه بود که در جست‌وجوی سیاست فعال سازنده‌ای با غرب - و مهم‌تر از همه با واشنگتن- در درک نیات واقعی سیاست عملگرای رفسنجانی که هدفش دستیابی به توافق با ایالات متحده بود، ناکام ماند. رفسنجانی با استفاده از کانالهای مختلف و هر ابزاری که در اختیار داشت برای توافق با ایالات متحده تلاش می‌کرد. در عوض، فقدان اقدام متقابل در برابر حسن نیت‌های تهران، مواضع تندروانه در ایران را تقویت می‌کرد تا به خارج کردن هر نوع امیدی از ریل آشتی با غرب و ایالات متحده ادامه دهند.» زیرا آمریکایی‌ها لزوم برجسته کردن خطر دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای در سیاست خارجی آن‌که مرکز ثقل آن خاورمیانه بود را برای پرونده‌سازی در راستای اهداف کلان سیاست خارجی، جلوگیری از پیشرفت علمی و اقتصادی جمهوری اسلامی ایران و همچنین جلوگیری از ارتقای قدرت ایران در ساختار نظام بین‌الملل، در دستور کار خود قرار داده بودند:
 2-1.    پرونده‌سازی در راستای اهداف کلان آمریکا
همان‌طور که در فصل قبل‌اشاره شد، قبلاً و در پاسخ به تلاشهای دولت هاشمی رفسنجانی برای ایجاد ارتباط با آمریکا که مهم‌ترین کانال آن دولت آلمان بود، مسئولین وزارت خارجه این کشور به نمایندگان ایران اطلاع داده بودند که واشنگتن موضوع سلاح‌های کشتارجمعی و موضوعات هسته‌ای را در دستور کار غرب با ایران قرار داده و قصد تشدید فشار بر این کشور را دارد زیرا واقعیت این بود که عناصر اصلی تصمیم‌گیری در دولت آمریکا یعنی سازمان سیا، وزارت دفاع و وزارت خارجه چنین تحلیل می‌کردند که با فروپاشی شوروی، آمریکا برای توجیه برنامه‌های خود دچار خلأ استراتژیکی شده و ازاین‌رو جمهوری اسلامی ایران باید به‌عنوان دشمن جدید، بخش مهمی از این خلأ را مرتفع نماید. به این دلیل و تحت هدایت سازمان سیا، تلاش شد تا موضوع هسته‌ای ایران به پروندهای که برای صلح و امنیت بین‌المللی خطرناک است، تبدیل شود.
 این در حالی بود که مقامات نظامی مسئول خاورمیانه که همواره طرح نظامی ایجاد شده برای بازداشتن شوروی از تهاجم به ایران را ساختگی می‌دانستند و خود اقرار داشتند که هیچ‌کس جز یک‌مشت تندروی کله‌شق باور نمی‌کردند که ما در خاورمیانه با شوروی وارد جنگ شویم، پس‌ازآنکه شوارتزکوف فرماندهی مرکزی نیروی نظامی آمریکا در خاورمیانه را به دست گرفت در اولین اقدام خود تلاش کرد مسئولان پنتاگون را متقاعد کند ایده آمادگی برای مقابله با تهاجم شوروی به ایران را به‌کلی کنار بگذارند. شوارتزکوف عنوان می‌کرد عراق محتمل‌ترین دشمن در یک طرح جنگ در خاورمیانه می‌تواند قرار گیرد و از همین رو آماده بود تا درخواست تنظیم یک طرح جنگ علیه عراق را ارائه دهد. بدین‌سان پیش از آنکه دیوار برلین در اکتبر سال 1989 فرو بریزد و کویت مورد تهاجم عراق قرار گیرد، کالین پاول ـ رئیس‌جدید ستاد مشترک ارتش آمریکا ـ به شوارتزکوف اجازه داد تمرکز فرماندهی مرکزی را از مسئله تهدید شوروی علیه ایران به سمت احتمال تهاجم عراق به عربستان سوق دهد، به همین دلیل آنگاه‌که فرماندهی مشترک طرح جنگ تازه‌ای را برای شکست دادن نیروهای عراقی در کویت و عربستان ارائه کرد برخی افسران که مدتها صدام را هم‌پیمان آمریکا علیه ایران می‌دانستند این طرح را تلاشی برای یافتن جایگزین برای تهدید شوروی ارزیابی کردند.
این‌گونه بود که آمریکایی‌ها که پس از ناکامی در طرح‌های گوناگون برای شکست انقلاب اسلامی، پس از 11 سپتامبر، عراق در کنار ایران و کره شمالی را به‌عنوان محور شرارت به جهان معرفی می‌کردند، درعین‌حال عراق را مقدمه رسیدن آمریکایی‌ها به ایران می‌دانستند و به همین سبب بود که در هنگامه تهاجم به عراق چنین مطرح می‌کردند که «راه تهران از بغداد می‌گذرد»، زیرا لزوم تسلط آمریکا به منطقه به دلایل گوناگون ازجمله الهام‌بخشی انقلاب اسلامی و همچنین موقعیت ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک ایران ایجاب می‌کرد که ایران در صدر راهبردهای آمریکا قرار گیرد. ازاین‌رو بودجه نظامی که در سال 1990 از سوی بوش پدر مورد تائید قرار گرفت، توان جنگ همزمان با دو رقیب منطقه‌ای یعنی عراق و ایران به جای منطق پیشین که مبتنی بر توانایی نبرد با شوروی بود در صدر برنامه‌های آمریکا بود، قرار گرفت.
متغیر دیگر در سیاست خارجی آمریکا نسبت به جمهوری اسلامی ایران پیروزی آسان آمریکا بر عراق در جنگ 1991 بود. مسئولین وقت آمریکا ازجمله دیک چنی ـ وزیر دفاع ـ و پل ولفووتیز ـ قائم‌مقام وی ـ چنین می‌اندیشیدند که جنگ، رابطه آمریکا با کشورهای میانه‌رو را تحکیم کرده و اعراب و اسرائیلی‌ها برای اولین بار پس از سال‌های متمادی برای بحث بر سر صلح دیدار کرده‌اند ازاین‌رو جلوگیری از گسترش تسلیحات کشتارجمعی و مسدود کردن مسیر جریان انتقال فنآوری‌های مهم نظامی به رقبای منطقه‌ای بالقوه را باید عنوان راهبرد بلندمدت سیاست آمریکا در برخورد با قدرت‌های منطقه‌ای در خاورمیانه پیگیری کرد. کالین پاول ـ رئیس‌وقت ستاد مشترک ارتش ـ موضع نظامی جدید آمریکا بعد از پایان جنگ سرد را در اظهارنظر معروفش این‌طور بیان کرد: «من می‌توانم قلدر منطقه خاورمیانه باشم».
بدین‌سان تحلیل جدید وزارت دفاع پس از جنگ 1991 این بود که آمریکا اکنون در جایگاهی قرار دارد که می‌تواند بر تمام منطقه سلطه یابد و برخلاف زمانی که بوش در 1989 آمادگی خود برای بهبود روابط با ایران را اعلام کرد، دیگر نیازی به تلاش برای همکاری دیپلماتیک با ایران ندارد و ازاین‌ پس برنامه هسته‌ای ایران باید به‌عنوان اصلی‌ترین چالش امنیت ملی آمریکا برجسته گردد تا دولت آمریکا بتواند با ایران به‌عنوان یک دشمن منطقه‌ای برخورد نماید. بدین‌گونه بوش پدر به‌راحتی زیر وعده‌ای که در سخنرانی تحلیف خود مبنی بر اینکه حسن نیت، حسن نیت می‌آورد، زد.
دولت کلینتون در تعریف ایران به‌عنوان اصلی‌ترین دشمن آمریکا در خاورمیانه حتی از دولت بوش پدر نیز پیشی گرفت. کلینتون تحت تأثیر لابی صهیونیستی و به‌خصوص مارتین ایندایک، اسرائیلی تبار و مشاور خاورمیانه خود بیان داشت که رویکرد موازنه قوا در رابطه با ایران و عراق را به این جهت رد می‌نماید که آمریکا نیازی به اتکا به یکی برای موازنه دیگری ندارد. بدین‌سان دولت کلینتون بر آن شد که چون ایران تحت همان نوع رژیم تحریمی که علیه عراق است قرار ندارد، بنابراین نوعی عدم توازن ساختاری بین فشارها بر دو کشور به وجود آمده که این به نفع ایران است و تبعات بسیار خطرناکی دارد؛ بنابراین آمریکایی‌ها در پی آن بودند که دیگر دولت‌ها برای پیوستن به آمریکا جهت برخوردی مشابه عراق، با ایران قرار گیرند.
از جانب دیگر، با وجودی‌که در ابتدای دهه آخر قرن بیستم که از یک‌سو بعضی کشورهای عربی چون سوریه با فروپاشی شوروی حمایت یک قدرت بزرگ را از دست داده بودند و از طرف دیگر عراق به جهت شکست جنگ 1991 به‌شدت ضعیف شده بود، برآورد دستگاههای امنیتی اسرائیل این بود که ایران در 10 تا 15 سال آینده به بمب اتم دست پیدا نخواهد کرد، اما برای منحرف کردن دشمنی اسرائیلی‌ها نسبت به فلسطینی‌ها و ایجاد پوششی سیاسی برای اقدامات خود جهت برقراری صلح با سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف)، هسته سیاست امنیت ملی این رژیم را مطرح کردن ایران به‌عنوان تهدید جدی و فوق‌العاده قرار داد.