بر خوان گسترده رحمت (۱۸)
... تا قله بلند آرمانهای علوی
«ای مردم! دیشب انسانی از میان شما هجرت کرد که نه گذشتگان از او پیشی گرفتند و نه آیندگان به او خواهند رسید. رسول خدا (ص) رایت جنگ را به او میسپرد در حالی که جبرئیل سمت راست و میکائیل در طرف چپ وی قرار داشتند و همواره پیروزمندانه از معرکه باز میگشت.»
امام مجتبی علیهالسلام با چشمانی مجروح از گریه بر پدر اینگونه با مردم سخن میگوید و گوشهای از شخصیت عظیم امام علی علیهالسلام را بیان میدارد. خود آن بزرگوار، اندکی پیش از شهادت میفرمایند: «فردا که مرا از دست دادید، به روزگار با من بودن، پی برده و خیرخواهی و شفقت من بر شما آشکار خواهد شد و پس از آنکه در جای خالی من، دیگری نشست، مرا خواهید شناخت.»
زندگی امیر مؤمنان سرشار از شگفتی، درس و اندرز است. تنفر و گریز حضرت از دنیای لذتها و کامیابیها به اندازهای بود که آن را از استخوان خوکی در دست جذامی، پستتر میدانست. از مال دنیا جز هفتصد درهم باقی نگذاشت که قصد داشت با آن خادمی برای خانواده خود فراهم آورد. در زهد حضرتش گفتهاند که پس از رسول اسلام (ص) از انبیا و اولیا کسی به پایه او نمیرسید. آن حضرت در طول زندگی، خشتی بر خشتی ننهاد و سقفی را نپوشاند. لباس وصلهدار میپوشید و بر وصله، پینه دیگر میزد. غذایش نان و سرکه و زیتون بود اما به مردم، گوشت و غذای لذیذ میخورانید و میفرمود: «خداوند مرا برای خلایق، امام و پیشوا قرار داد و سختگیری بر خویشتن در خوراک و لباس را بر من واجب فرمود تا مستمندان به فقرم اقتدا کرده و ثروتمندان به سبب توانگری سرکشی نکنند.»
مدت زمامداری امام، دورهای خاص از حکومت بود که برای حاکمان و کارگزاران، غیر از رنج و تعب و برای عموم مردم جز رفاه و امنیت و آسایش نداشته است. آن حضرت به کوچکترین دادخواهی مردم یا کمترین لغزش کارگزاران خود به شدت واکنش نشان میداد. توجه و دقت عمیق او به مسایل اقتصادی تا جایی بود که به دختر بزرگوار و نور چشمان خود نیز سخت خرده گرفت که چرا گلوبندی را از بیتالمال به امانت گرفته است.
آن حضرت نه تنها از نظارت مردم بر زندگی خود ابایی نداشت بلکه شیوه نظارت بر زمامداران را به آنان میآموخت: «داخل سرزمین شما شدم با این لباس و مَرکب و این مقدار لوازم زندگی و چنانچه با اضافه بر این از سرزمینتان بیرون روم از خیانتکاران خواهم بود.»
امام علاوه بر خود، نظارت بر حاکمان و مدیران خویش را نیز به مردم میسپرد:«ای مردم! من عبدالله بن عباس را فرماندار سرزمین شما قرار دادم. مادامی که مطیع خدا و رسول است از او فرمان برید و چنانچه بدعتی نهاد یا منحرف شد به من اطلاع دهید تا برکنارش کنم.»
نامههای آن حضرت در نهجالبلاغه به قضات، فرماندهان لشکر و کارگزاران نشان میدهد که آن گرامی، نسبت به اعمال آنان اِشراف کامل داشته و به لغزشهایشان، واکنش نشان میداده است. بخش نامههای نهجالبلاغه، پردهبرداری شورانگیز از سیاست علوی است که در آن خبری از خدعه، نیرنگ، ریا، چاپلوسی، فریب، دنیاخواهی، فرصتطلبی و چپاول نیست بلکه این نامهها مملو از صداقت، سفارش به تقوا، مردمداری، تأکید بر خدمت و اجتناب از خیانت است.
نامه امام علی علیهالسلام به مالکاشتر که بلندترین نامه در نهجالبلاغه است، شاهکاری در روش حکومت و زمامداری میباشد. این نامه را امام با عجلهای که در رفتن به مقصدی داشت و پا در رکاب نهاده بود نوشت! امام در این نوشتار آسمانی و مشحون از حکمت، به نکتههای نابی در حکومتداری اشاره فرموده که پس از هزار و چهارصد سال، اینک مورد توجه دانشمندان و سیاستمداران جهان قرار گرفته است.
آن حضرت کارگزار خود را از رها کردن مهار امیال نفسانی پرهیز میدهد و عشق به مردم و خدمت به آنان را به وی میآموزد. از خواص پرادعا و پرزحمت که هزینهشان بر گرده بیتالمال، زیاد و انصافشان اندک و خیرشان ناچیز است اجتناب داده و برعکس، اتکا بر جماعت مسلمانان و تودههای مردمی را از ضروریات حکومت میداند. آبادانی شهرها، دوری از افراد پردهدر، بخیل، حریص، چاپلوس و بزدل و پیوستن به پرهیزگاران و راستگویان از توصیههای دیگر امام است.
امام علی در این نامه، دستورات اخلاقی فراوان و راههای برونرفت از مشکلات در اداره یک کشور را پیش پای جهان بشریت قرار داده است. آن حضرت از گماردن وزیری که در دورههای سابق، بار گناهی را بر دوش داشته و شریک ستمکاران بوده است به شدت نهی کرده و به اشتغال وزیرانی توصیه میکند که تنها سخن حق بر زبان میرانند هر چند که تلخ باشد.
آن حضرت سفارشهای مهمی در کسب خوشنودی عامه مردم با اجرای عدالت، پرهیز از خشم و خودرأیی، مجالست با دانشمندان آگاه در امور کشورداری، توجه به ارتش، قضات، بازاریان، تولیدکنندگان، صنعتگران و طبقات ضعیف میفرماید.
عهدنامه امام به مالکاشتر، سندی محکم از علم بیکران امیرالمؤمنین علیهالسلام و گویای اندوه آن حضرت از رنجها و مشکلات انسانهاست. علی آن قرآن ناطق و هدیه بزرگ خداوند به زمینیان، اندیشهای جز سعادت بشر و رسانیدن او به قله بلند آرمانهای خود نداشت.
سید ابوالحسن موسوی طباطبایی