kayhan.ir

کد خبر: ۱۵۹۹۵۶
تاریخ انتشار : ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۲۱:۵۶

برگرد ‌ای طراوت سرسبز باغ‌ها(چشم به راه سپیده)

آسمان عشق
زیباترین بهانه برای سرودنی
تنها دلیل خلقت بود و نبودنی
با تو شروع می‌شود این بار شعر من
زیرا فقط تویی تو هوادار شعر من
گلواژه تمام غزل‌ها قصیده‌ها
سبک جدید گویش و طراح ایده‌ها
پایان خواب‌های دروغین به دست توست
جان دوباره دادن بر دین به دست توست
می‌خوانمت به نام خودت آسمان عشق
سوگند می‌خورم به تو یعنی به جان عشق
از سختی تمامی دوران دلم گرفت
از این همه گناه فراوان دلم گرفت
از این همه دورویی و بی‌مهری و نفاق
از قحطی و نبودن ایمان دلم گرفت
نوری که بی‌تو جلوه کند تار می‌شود
حتی بهشت بی‌تو همان نار می‌شود
بی‌سمت وسوتر از همه بادهای شهر
حرف رسیدن تو چه تکرار می‌شود
این روزها بدون تو شب جلوه میکنند
این آسمان بدون تو آوار می‌شود
باید بیایی از سفر ‌ای سایه سپید
خورشید از نبودن تو تار می‌شود
دنیا مرا به غیرتو مشغول کرده است
در غرب ضدِّ آمدنت کار می‌شود
تو نیستی و این همه بغض ترک ترک
دارد به روی سینه تلمبار می‌شود
پس زودتر بیا ز سفر ‌ای صبور من
آخر شکست پای ظهورت غرور من
برگرد تا که آینه‌ها بی‌تو نشکنند
آیینه‌ها حکایت جان و دل منند
برگرد تا که خنده شود گریه‌های ما
پیش خدا رود نفس «‌ای خدای ما»
برگرد ‌ای طراوت سرسبز باغ‌ها
پایان بده به عمر دراز فراق‌ها
برگرد اصل مطلب و خاطرنشان عشق
سوگند می‌خورم به تویعنی به جان عشق
ما هر چه می‌کنیم که آدم نمی‌شویم
بر خیمه گاه سبز تو محرم نمی‌شویم
تقصیر ماست این همه دوری و انتظار
ما حق‌مان همیشه خزان است نه بهار
ما عاشقیم و هیچ دعایی نمی‌کنیم
ما فکر می‌کنیم ریایی نمی‌کنیم
ما بیخودی به نام تو سوگند می‌خوریم
وقتی که از گناه و جهالت همه پُریم
ما که لیاقت تو و عشقت نداشتیم
بیخود به روی نام خود «عاشق» گذاشتیم
محمدحسن بیات‌لو
آیینه مُنتظرها
کشیده از همان آغاز, نرجس انتظارش را
نه چندین روز و شب, نُه ماه خالص انتظارش را
ولایت گر که شد معیار و روضه گر که شد مقیاس
برای شیعیان کردند شاخص انتظارش را
اگر شب منتظر باشی برای دیدن خورشید
یقین اینگونه بهتر می‌کنی حس انتظارش را
فقط فصل بهار و فصل تابستان نشو خیره
مکش ‌ای پنجره اینگونه ناقص انتظارش را
پرانده با شمیم خویش شب بو عطر نامش را
کشیده با همان یک چشم نرگس انتظارش را
مفاتیح‌الجنان صد جلد دیگر داشت در توشیح
اگر می‌گفت مرحوم محدث انتظارش را
نه تنها آل یاسین و سمات از او نشان دارند
نوشته در امین‌الله و وارث انتظارش را
شده کرب و بلا آیینه‌ای از مُنتظرها پس
کشیده موقع جان دادن، عابس انتظارش را
منم من روضه عباس تا اینکه بیاید او
کشیدم در خودم مجلس به مجلس انتظارش را
مهدی رحیمی
خورشید من!
با یک نگاه، عاشق خود را شهید کن
این جمعه را به یُمن قدم‌هات عید کن
 داغ ِ ندیدنت به دل ِ هر شقایق است
این جمعه، داغ ِ باغچه را ناپدید کن
 خورشید ِ من! سری به دعاهای ما بزن
از قطره‌های کوچک باران خرید کن
 بر روی هر چه مشق شب ماست خط بکش
شب را ورق بزن، دل ما را سپید کن
دستی به ذوالفقار ببر، روی خاک را
پاک از وفور ِ ابن زیاد و یزید کن
 «از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست»
امشب بیا و عالم ما را جدید کن
محمدرضا سلیمی
طلوع امید
بهار می‌رسد اما دلی غزل‌خوان نیست
بهار بی‌تو برایم کم از زمستان نیست
نمانده پنجره‌ای رو به صبح امیدی
بیا که جز تو امیدی به درد انسان نیست
نفس بریده دنیای ناجوانمردم
تو نیستی و دلم را هوای درمان نیست
هزار غم به دل روزگار هست ولی
یکی از این همه غم محض درد هجران نیست
تو‌ ای همیشه طلوع امید تا نرسی
سیاه روزی ما را خیال پایان نیست
نفس کشیدن بی‌عشق مرگ تدریجی‌ست
هنوز زنده‌ام اما به پیکرم جان نیست
چه جای زندگی است این خرابه‌ای که در آن
گلایه از غم نان هست و حرف جانان نیست
حسن کردی