kayhan.ir

کد خبر: ۱۵۸۹۶۲
تاریخ انتشار : ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۱۹:۱۶
به انگیزه برپایی نمایشگاه کتاب و چاپ سوم مجموعه شعر «دل نخواهی»، اثر محمدحسین انصاری نژاد

هم قبـــــله و هم قبیــــــــله «تعهد»




رضا اسماعیلی
در دستت امشب مبادا، سنگ از فلاخن بیفتد
زین سنگ‌ها باید آتش، بر جان دشمن بیفتد
از خوان هشتم گذر کن، آن سو شغاد ایستاده
نگذار ناگاه در چاه، نعش تهمتن بیفتد
پیداست در آسمان ات، ابری که سجیل دارد
تا از فرود ابابیل، شوری مطنطن بیفتد
این باغ تشنه ست تشنه، در قوم آب آوری نیست
تا چند چشم‌اش فقط بر ابری سترون بیفتد
بین فلاخن بچرخان، بی‌تاب‌تر سنگ دیگر
بگذار هر دم گسل در، آن سد آهن بیفتد
این دایه مهربان را، وقت خطر می‌شناسی
روزی که «خردک شراری»، او را به دامن بیفتد
مرگت به بستر مبادا، این مرگ کوچک گناه است
سیب است این سر مبادا، سیب از نچیدن بیفتد
این کوچه‌ها مرگ خیزند، یکسر کبوتر ستیزند
حق دارد این شعر زخمی باز از تتن تن بیفتد
   محمد حسین انصاری نژاد هم قبله و هم قبیله شاعران روحانی است. شاعران بزرگی چون: نیر تبریزی، آیت‌الله کمپانی، واعظ قزوینی، خوشدل تهرانی، شهید اسماعیل بلخی، و ... و از شاعران هم روزگار ما: حسن حسن‌زاده آملی، سید عبدالله حسینی، زکریا اخلاقی، محسن حسن‌زاده لیله کوهی، محمد جواد زمانی و ... شاعری خونگرم، صمیمی، بی‌آلایش و کویری زاد که در سال‌های اخیر حضوری بی‌تکلف، فعال و تاثیرگذار در عرصه شعر و ادب انقلاب داشته است. شاعری که همچون رود جاری‌ست و به «دقیقه اکنون» شعر می‌گوید.
   وی از آنجا که در دامان حوزه و روحانیت پرورش یافته است، از نوعی بصیرت و هوشمندی دینی برخوردار است که همین امتیاز شعرش را از آسیب‌هایی که‌گریبانگیر شعر آیینی روزگار ماست، مصون نگاه داشته است. از همین رو-بی هیچ اغراقی- می‌تواند الگویی شایسته برای شاعران روحانی و آیینی سرای روز و روزگار ما باشد.
   وی در فرازی از زندگی نامه خودنوشت خود در‌باره چگونگی دچار شدن خویش به «شعر و شاعری» چنین می‌گوید:
   «از آغاز نوجوانی، سایه ابرهای دلتنگی وغمی غریب را بر شاخسار وجودم حس می‌کردم و بی‌تاب وعطشناک به دنبال گمشده‌ای می‌گشتم. تا یاد دارم مقیم دیار درد و شبگرد کوچه پس‌کوچه‌های بارانی شعر بوده ام. همیشه شعله عشقی در دلم زبانه می‌کشید و به خاکسترم می‌نشاند... القصه تا به یاد دارم عاشق بوده‌ام و شاعر، و این است شناسنامه ی من! محصول دنیای تب وتاب و سوز و ساز شاعرانه، ترانه‌های شکسته وغم‌انگیزی است که شبیه برگ‌های زرد پاییزی به یادگار مانده است. اولین نغمه موزون را در دوازده سالگی زمزمه کردم. پاورچین پاورچین، خودم را از پرچین مضامین کلیشه‌ای و تشبیهات و استعارات گذشتگان بیرون کشیدم و قدم به کوچه باغ‌های سبز و دیدنی شعر امروز گذاشتم. با مجموعه شعرهای شاعران بزرگ نوپردازی چون نیما، اخوان ثالث، سهراب سپهری، سلمان هراتی و... سخت گره خوردم و در افق‌های کشف و شهودشان به گشت و گذار پرداختم ...»
   انصاری‌نژاد در تبیین سلوک شاعرانه و سیر تکوینی ادبی خویش، به حشر و نشر با شاعران نوپردازی چون نیما و اخوان و سهراب‌اشاره کرده است. این اعتراف صادقانه و معصومانه مرا به یاد اعترافی مشابه از «سهراب سپهری» انداخت. سهراب نیز در جایی گفته است:
   «هر چه به دور از هم افتاده باشيم، گاه دريچه‌هامان را مي‌گشاييم، و يكديگررا صدا مي‌زنيم، و صدا زدن چه خوش است. صدايي نيست كه نپيچد، و پيامي نيست كه نرسد. هستي مهربان‌تر از آن است كه پنداشته‌ايم. من گوش به زنگ وزش‌ها نشسته‌ام و نگاه مي‌كنم.»
   آری، هیچ شاعری را نمی‌توان پیدا کرد که بدون تاثیرپذیری از شاعران متقدم و معاصر خویش قد کشیده و به جایی رسیده باشد. تاثیر و تأثر در وادی ادبیات امری بدیهی است. چنان‌که تاثیرپذیری شاعر بزرگی همچون حضرت لسان‌الغیب حافظ شیرازی نیز- که بی‌هیچ تردیدی یکی از پنج قله سر به فلک کشیده شعر و ادب پارسی است- از شاعرانی چون مولوی، سعدی، عراقی، خواجو، سلمان ساوجی و... غیرقابل کتمان است. از معاصرین نیز به «نیما» می‌توان‌اشاره کرد که در آغاز راه شعر و شاعری و تا قبل از تدوین مرامنامه ادبی خویش، شاعری سنتی با سبک خراسانی بود. رفتار سنتی نیما با شعر- فاصله بین سرودن «قصه رنگ پریده، خون سرد» تا «ققنوس»، طی سال‌های 1299 تا 1316- در اکثر شعر‌های او که بیش‌تر در قالب‌های سنتی همچون مثنوی، قصیده، غزل،قطعه و رباعی سروده، قابل ردیابی است. مثنوی «قصه رنگ پریده، خون سرد» که تاریخ 1299 را بر پیشانی خود دارد، اولین سروده نیماست که در گروه سروده‌های سنتی او جای می‌گیرد. نیما در این مثنوی که رگه‌هایی از تاثیر پذیری از مثنوی معنوی مولانا نیز در آن مشهود است، به شرح عشق و واگویه رنج‌ها و ناملایمات ناشی از آن پرداخته است. تاثیرپذیری شاعران نسل‌های اول و دوم انقلاب از شاعرانی چون نیما، اخوان، فروغ و سهراب نیز امری کاملا بدیهی و نشانه هوشمندی آنان است.
   از این منظر بر شجاعت و صداقت محمدحسین عزیز باید آفرین گفت که برخلاف شیوه برخی از شاعران پر مُدعای روز و روزگار ما که خود را کاملا تافته‌ای جدابافته و متفاوت از دیگران می‌دانند و منکر هرگونه تاثیرپذیری از دیگران هستند – در حالی که به وضوح ردپای بسیاری از شاعران را در آثارشان می‌توان دید – با صراحت به هم نشینی و هم نفسی خود با بزرگان ادب پارسی اعتراف می‌کند و بر این مصاحبت و معاشرت ادبی می‌بالد. به زعم من، راز و رمز درخشش و قدکشیدن محمدحسین عزیز در عرصه شعر و شاعری نیز در همین دقیقه است: «خوانش مداوم‌اشعار متقدمین و معاصرین.»
   بايد قبول كرد تا زماني كه نسل شاعران قديم تنها در حفظ وضع موجود و پاس‌داشت سُنّت‌هاي ادبي مي‌كوشند و نسل جديد نيز با تَوهُم خلاقيت و نوآوري، به پيشينه‌ هزار ساله‌ ادبيات پارسي پشت مي‌كنند، نبايد منتظر ظهور شاعران بزرگ در شعر معاصر باشيم، و باروري و بالندگي ادبيات معاصر را آرزو كنيم، زماني مي‌توانيم به تحقق چنين آرزويي اميد داشته باشيم كه بي‌مهري را كنار بگذاريم و راه‌ خانه دوست را پيدا كنيم. بايد ديوارهاي فاصله را برداريم و هر دو نسل براي رشد و اعتلاي زبان پارسي كمر همت ببنديم. ولي دريغ و صد دريغ كه با گذشت چيزي حدود يك قرن از زمان نيما، ما بي‌توجه به اين گُسست، همچنان سرگرم كهنه و نوايم و هر كدام سر در لاك دلبستگي خود فرو برده‌ايم و به جاي «وصل»، دم از «فصل» مي‌زنيم!
   آری، با «خودبینی» و «خودرایی» در عرصه ادبیات نمی‌توان راهی به‌دهی برد. در وادی شعر، بايد همچون «انصاری نژادها» ديوار تعصب را فرو بريزيم، دست گذشته و حال را در دست هم بگذاريم، فاصله‌ها را برداريم و نهال دوستي بكاريم. بايد به آينده بيانديشيم. بي‌ترديد به اقتضاي دگرگوني شرايط تاريخي و تحولات سياسي، اجتماعي و هزار و يك ضرورت ديگر، دير يا زود اين اتفاق خجسته خواهد افتاد. اي كاش ما نيز امروز در حلقه‌ي كساني باشيم كه براي فروريختن اين ديوار و رسيدن «روزگار وصل» تلاش مي‌كنند تا فردا در پيشگاه تاريخ و آيندگان سرافكنده نباشيم.
«دل نخواهی»، آمیزه‌ای از تعهد ادبی و دینی
   این مقدمه نسبتا طولانی و به اصطلاح ادبا «براعت استهلال»، به انگیزه پرداختن به مجموعه شعر فاخر و ارزشمند «دل نخواهی» بود که در مدت زمان کوتاهی به چاپ سوم رسیده است. مجموعه‌ای ارجمند که آمیزه «تعهد ادبی» و «تعهد دینی» است.آمیزه‌ای از «جوشش و کوشش»، «چه گفتن و چگونه گفتن». به این معنا که شاعر دین آگاه «دل نخواهی»، حساب «شاعر بودن» را از «دیندار بودن» جدا نکرده و ‌اشعارش علاوه‌بر برخورداری از ساختار هنرمندانه و مولفه‌های زیباشناسانه، سرشار از دغدغه‌های انسانی، اجتماعی و انقلابی است. مجموعه شعری که در بر دارنده 49 غزل، یک چارپاره، 3 نوسروده و دو ترانه می‌باشد. شایسته است به اغتنام فرصت به این نکته‌اشاره کنم که پیش‌تر نیز از این شاعر روحانی و روحانی شاعر آثار فاخر، مانا و قابل تاملی چاپ و منتشر شده است. آثاری که میراثی ماندگار برای ادبیات پارسی خواهد بود. آثاری همچون: «زمزمه کاشی‌ها»، «یک باغ زخم تر»، «سبز سرخ»، «زیبا مثل غروب دهکده»، «پرندگان پراکنده‌اند انسان ها»، «باغ سحر خیز»، « ابرهای ساحلی »، « چشمه چنا »، «از پشت سایه ها»، «مکاشفه‌ای رنگ رنگ»، «از جاده قدیم»، «اجاق کوهپایه»، «ستاره‌ای در حصار»، و «از سمت سناباد»، و...
   و اما در‌باره شاعر این مجموعه و آثارش – همچنانکه پیش‌تر نیز‌اشاره شد- مجددا تاکید می‌کنم که انصاری نژاد هم قبله و هم قبیله شاعران متعهد و رسالت مداری چون کمیت و فرزدق و دعبل است. او شعر را اسباب تفنن و تفرعن شاعرانه نمی‌داند و همچون پیشاهنگان و سرهنگان شعر و ادب پارسی بر این اعتقاد و باور است که «شعر پرتویی از شعور نبوت» و محملی برای ایفای رسالت انسانی و اجتماعی‌ست. به همین اعتبار همواره پیرنگی خاص از دغدغه‌های اجتماعی- سیاسی در جان شعرهای او جلوه‌گر است. او بر بوم شعرهای خویش – همچنانکه در غزل‌های این مجموعه می‌بینیم- حماسه مقاومت و پايمردي انسان در برابر ظلم، تجاوز، تبعيض و بي‌عدالتي را آن گونه زیبا و گویا به تصوير می‌کشد كه همة مردم جهان می‌توانند با اسطوره‌ها و نمادهاي شعري او احساس پيوستگي و هم‌ذات پنداري كنند.
   انصاری نژاد، نگاهی انفسی و شهودی به عالم هستی دارد. غزل‎های او هم از جوهره شعری سرشار است و هم از مضامین فاخر و ارزشمند. شاعردر حال زندگی می‌کند و درک و دریافتش از جهان، دریافتی تازه و امروزین است. انسجام ساختاری، فصاحت، خلاقیت و نوآوری در مضمون‌پردازی، بهره‌گیری هنرمندانه از آرایه‌های کلامی، تخیل فرهیخته متکی بر معرفت دینی، سلامت و رسایی زبان با تکیه بر سنت شعر فارسی، همخونی و همخوانی عناصر متن (زبان، اندیشه، عاطفه و تخیل)، توجه به ابعاد زیبا شناختی روایت‌های دینی- بخصوص در عاشورایی سروده ها- از مولفه‌های قابل ستایش «سروده های» این شاعر متعهد و توانمند است .
   یکی دیگر از رموز موفقیت خالق «دل نخواهی»، خلوت شاعرانه است. خلوتی روحانی که او را تا حدود زیادی از همگنان خویش پیش انداخته است. علاوه‌بر خلوت، او شاعری ست اهل «مطالعه»، بخصوص در حوزه دین و آیین. این مطالعه به جان و جهان شعرهای او غنا و عمق زیادی بخشیده است. به طوری که خواننده با خواندن شعرهایش- علاوه‌بر حظ هنری- چیزهای زیادی فراچنگ می‌آورد.
   با آرزوی درخشش‌ها و موفقیت‌های بیشتر برای برادر شاعرم انصاری‌نژاد، حسن ختام این نوشتار را به غزلی برگزیده از «دل نخواهی» با عنوان «یوسف و چاه» اختصاص می‌دهم:
بين صد گرگى كه ازاین چاه پیدا می‌شود
یوسفی- بینی و بین الله- پیدا می‌شود؟!
خواب گرگ وچاه دیدم، خواب برق دشنه نیز
ای شب تبدار! قرص ماه پیدا می‌شود؟
ابن سیرین! یک ستاره نیست در خواب «عزیز»
آفتابی کی براین درگاه پیدامی‌شود؟
تا ترنج و کارد آمد در میان، معلوم شد
چون زلیخا چند خاطر خواه پیدا می‌شود
دست من خالی ست‌ای یوسف فروشان نگذرید
در بساطم عاقبت یک آه پیدا می‌شود
آی مردم! دارد این ابیات، بوی پیرهن
عشق، بعد از مصرعی کوتاه پیدا می‌شود
چشم هایم خیره بر گلدان حُسن یوسف است
سوره‌ای در برگ‌ها ناگاه پیدامی‌شود