kayhan.ir

کد خبر: ۱۵۶۲۳۶
تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱۳۹۷ - ۲۱:۲۱

شمیم سبز بهار حضور می‌آید(چشم به راه سپیده)


Email:SEPIDEH@Kayhannews.ir

نبض زمان
ای منجی دل‌های خزان دیده کجایی
کی می‌رسد آن جمعه موعود بیایی
ای نبض زمان ذکر دعای فرج تو
مافوق مکان در نظر اهل ولایی
کنزُ الفقرایی و همانند نداری
تو رحمت موصوله احسان خدایی
عیب از دل ما نیست گرفتار تو هستیم
عیب است کریمان که برانند گدایی
ای زائر تنهای سحرهای مدینه
دلسوخته از روضه اُم النجبایی
باید که تقاص دم مظلوم بگیری
چون منتقم خون امام‌الشهدایی
یک جمعه بیایی همه باشیم کنارت
گر میل کنی یا که اراده بنمایی
احسان محسنی‌فر
مسافری از شهر نور
صدای بال ملائک ز دور می‌آید
مگر مسافری از شهر نور می‌آید؟
دوباره عطر مناجات در فضا پیچید
مگر که موسی عمران ز طور می‌آید؟
ستاره‌ای شبی از آسمان فرود آمد
و مژده داد که صبح ظهور می‌آید
چقدر شانه غمبار شهر حوصله کرد
به شوق آنکه پگاه سرور می‌آید
به زخم‌های شقایق قسم، هنوز از باغ
شمیم سبز بهار حضور می‌آید
مگر پگاه ظهور سپیده نزدیک است؟
صدای پای سواری ز دور می‌آید
ناصر فیض
احساس گُل
تو می‌آیی و دست‌های مرا
پر از عطر یاس و سحر می‌کنی
تو می‌آیی و لحظه‌های مرا
از احساس گل تازه‌تر می‌کنی
تو می‌آیی و چشم‌های مرا
برای شکفتن خبر می‌کنی
اگر خسته باشم از این انتظار
به این خسته آخر نظر می‌کنی
تو می‌آیی و با غزل‌های سبز
بهار جوان را صدا می‌زنی
به «انسانیت» بال و پر می‌دهی
به زخم «حقیقت» دوا می‌زنی
تو می‌آیی و مرهم آشتی
به سرتاسر کینه‌ها می‌زنی
تو می‌آیی و با طلوعی لطیف
چه نقشی به آینه‌ها می‌زنی!
نسرین صمصامی  
تبسم گل
عزیزم از تو چه پنهان بهار در راه است     
  بهار با نفس مشک‌بار در راه است
جوانه‌های سپیدار می‌دهند نوید      
 طراوتی که تویی دوستدار در راه است
نسیم مژده‌رسان جان تازه می‌بخشد      
 سپیده با قدم زرنگار در راه است
بگو به خاطر آشفته در تبسم گل      
 قرار جان دل بیقرار در راه است
محمدجواد محبت
گلوي نيستان
بازآ، دلم زگردش دوران شكسته است
چون كشتي از تهاجم طوفان شكسته است
آيينه خيال نهادم به پيش روي
ديدم كه قلبم از غم هجران شكسته است
عمري در آتشيم و تو را ناله مي‌كنيم
فريادمان به كوي و خيابان شكسته است
ديگر نواي ما ننوازد ني فراق
اين ناله در گلوي نيستان شكسته است
ما تيغ غيرتيم ولي در نيام غم
زنگار بي‌تحرك دوران شكسته است
ما را خيال روي تو بي‌تاب مي‌كند
عقد بلور ‌اشك، به دامان شكسته است
درمان حسرت دل ما ديدن تو بود
باز آ كه بي تو شيشه درمان شكسته است
در رهگذر عشق، گدايان حضرتيم
در اين مسير، كلك «پريشان» شكسته است
محمدحسين حجتي «پريشان»
عصر آدينه
بگذار بگويمت، دلم غم دارد
يك عالمه ‌اشك و آه و ماتم دارد
عجل به ظهور! عصر آدينه ما
اي يوسف فاطمه(س) تو را كم دارد
حسين اسرافيلي
آئينه چشمان
بيا آئينه چشمان من باش
كوير تشنه‌ام، باران من باش
خيالت ميزبان خاطرم هست
خودت هم لحظه‌اي مهمان من باش
    صراف غفاري