kayhan.ir

کد خبر: ۱۵۲۷۲
تاریخ انتشار : ۲۱ خرداد ۱۳۹۳ - ۱۹:۱۴

چشم تو گشوده است گل از چهره‌ی باران!(چشم به راه سپیده)


"ای نامده" .... با نام تو پا ... پا شدم از جا
"ای آمده” ... دنیا به امیدِ تو به دنیا

من آن دفِ دفْ دفْ دفِ افتاده‌ی از کف
من آن نیِ بی‌همدم افتاده‌ی از نا

منْ منْ منِ بی‌من شده در من شده مجنون
منْ منْ منِ در تن به تنِ تن شده تنها

از هر چه به غیر از تو، به شوق تو برائت
ای «صاحب» منظومه‌ی "دیوان تولّا"!

ای بغض فروخفته‌ی صبح جبل‌النور!
ای صیحه‌ی خونین‌شبِ مسجد‌الاقصا

افراشته قد شاخ نبات از تو در این شعر
گل کرده به «عِطر حرم سِتر» تو طوبا

حی حیِّ عَلَی‌المَی که تجلّای جلوس است
قد قامت این قوم به آن قامت زیبا

باد از تو به باد آمد و خاک از تو بلند است
آتش به تو آتش شد و دریا به تو دریا

از زلزله‌ی زلف تو بالا شده پایین
از سلسله‌ی زلف تو پایین شده بالا

خَم کردن ابروی تو باران شب و روز
وا کردن پلک تو تکان خوردن دریا

در خلوت خاموش تو آرامش آهو
دنبال خرامیدن چشمان تو صحرا

چشم تو گشوده است گل از چهره‌ی باران!
«میم» تو گره خورده به معنای معمّا

از روز ازل دشت به پای تو نشسته
تا روز ابد کوه به پایِ تو سرِ پا

شیرازه‌ی شوق تو پُر از شور مُرَدّف
قاف قلمی، پشت سرت شعر مُقفّا

در زلف تو غوغای اناالحقِّ نسیم است؟
یا ناله‌ی نی پشت سرِ پای چلیپا؟

از زمزمه‌ی ذکر تو جاری شده زمزم
در بلبله‌ی نام تو بلوا شده بلوا

حق‌حق زدن حلقه‌ی رندان قلندر
هوهو زدن چلّه‌نشینان مصلّا

تلمیحی از آن رایحه در رایحه پنهان
تصویری از این آینه در آینه پیدا

هفتاد غزل خفته به یک گوشه‌ی چشمت
هفتاد «نعم»خفته به خاموشیِ یک «لا»

اندام تو محتاج به یک قدِّ قرینه است
باید که بسازد الفی تازه الفبا

«طاووس» به گِرد تو بگردد به گدایی
«سیمرغ» به پایِ تو بیفتد به تمنّا

پروانه‌ی آتشکده‌ی مِهر تو زرتشت
حیرت‌زده‌ی ناز تو حوران "اهورا”

در نیل نگون گشت به فرمان تو فرعون
از طور گذر کرد به دستور تو موسا

ای روح لغت‌نامه‌ی اسما! کجایی؟
هر آیه‌ی قرآن شده هفتاد و دو معنا

ما غایب گم‌گشته‌ی خویشیم و تو حاضر
بر ما چه نرفته است در این غیبت کبرا

روی تو چه دل‌ها که نیاورده به غارت
یاد تو چه خواب از همگان برده به یغما

وقتی به خیال سر کویِ تو می‌افتم
خون گریه کنم یا بنشینم به تماشا؟

این نامه پر از «سوته‌دلی» آمده، وا کن
در باغ گلِ سوخته‌ای نامه‌ی ما را

در شور نوشتن به تو افتاده‌ام از دست
در راه رسیدن به تو افتاده‌ام از پا

جز خشت خرابات به بالین دلم نیست
آجر شده نان همگان، آجَرَکَ الله

قادر طراوت پور