گریه از ظلمی که به همسر رفته است
طه نجف از معمرین (سالخوردگان) عرفانی نجف و از علمای بزرگ این شهر که حسرت دیدن «غضبِ شخصی»اش را بر دل دوستان گذاشته بود، در اواخر عمر شریفش مورد امتحان دوستان قرار میگیرد تا شاید بتوانند ولو یکبار ناظر غضب و عصبانیت او باشند! برای این کار همسر او را انتخاب میکنند و از او میخواهند آفتابه آقا را وقت ظهر برای تجدید وضو که هر روز آماده میکرده، آنروز آماده نکند.
زن فتیله را بالاتر میکشد و نه تنها آفتابه را پر نمیکند بلکه طناب را از دلو (سطل) جدا کرده و هر یک از آفتابه و دلو را به گوشهای پرت میکند. آقا وقتی از اتاق مطالعه بیرون میآید، میبیند از آفتابه خبری نیست، وقتی از خانم سؤال میکند جواب میشنود که من ضامن آفتابه شما نیستم!
آقا خودش به نحوی آفتابه را پیدا میکند و تازه وقتی سر چاه میآید متوجه میشود که خبری از سطل و طناب نیست، بالاخره آنها را نیز پیدا کرده و سطل را به چاه میاندازد و شروع به کشیدن آب میکند، اما در اثنای کشیدن، توان خود را از دست میدهد و به شدت میگرید.
زن که از دور ناظر قضیه بوده، دلش به حال پیرمرد عارف میسوزد و خودش را به او رسانده و سطل آب را از چاه خارج میکند. زن که خیال میکردهگریه آقا از غضب بوده و از این جهتگریه میکند که قادر به انتقام نیست، با خوشحالی از اینکه امتحان، نتیجه مثبت داده است از آقا سؤال میکند چراگریه کردی؟
آقا جواب میدهد: «گریه ام برای این است که تا حال ندانسته ام یک آفتابه پر کردن این همه مقدمه میخواهد و من، غافل از این قضیه تا حال اینقدر به تو ظلم کردهام و حالاگریه میکنم که چگونه در برابر خدا جوابگوی اینهمه تعدی خواهم بود!»
کانال آیتالله سید حسن عاملی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
https://telegram.me/seyed_hasan_ameli