امپراطوری اوهام
سحر دانشور
همایون شجریان با دخترِ هنرمندی در مشهد همخوانی میکند؛ فیلم همخوانی پخش میشود؛ شبکههای مجازی و اینستاگرام به پخش فیلم ضریب میدهند؛ حتی برخی روزنامهها و سایتها به این موضوع میپردازند؛ هوراها و هیجانات و ذوقزدگیها از سوی مخاطبین و هنرمندان و اصحاب رسانه سرریز میشود که: «همایونِ آوازِ ایران، فرزندِ خلفِ خسرو آواز ایران، با دختری کمتوان همخوانی کرده است!» روحِ جمله و واکنشها سرشار است از «شگفتی»، «هیجان»، «تحسین»! میتوان قطره اشکی در گوشه چشمِ گویندگان و مخاطبین هم متصور شد.
اما این سلسله اتفاقات و واکنشها «نشانه» چیست؟! چرا «حرکتِ معمولیِ» یک خواننده اینگونه شور و شعف و هیجان به «جامعه» تزریق میکند؟! چگونه میتوان در جامعهای که منابرش مدام از اصول اخلاقی و انسانی میگویند، روانشناسان از اهمیت انسانیت و اخلاق میگویند، استاتوسها و پروفایلهای مردم در پی انسانیت و اخلاقاند یک «فعلِ معمولیِ اخلاقی» - میگویم فعلِ معمولیِ اخلاقی چون هرکسِ دیگری هم بود این گونه میکرد - اینگونه پررنگ شده و جامعه را هیجانزده و مشعوف کند؟! حتی از زاویهای بنیادینتر میتوان پرسید آیا این «جامعه» است که در واکنش به چنین اتفاقاتی اینگونه هیجانزده و خوشحال میشود؟!
برای بررسی این اتفاق میتوان از چند زاویه به آن نگریست:
کنش
از این زاویه میتوان گفت فعلِ اخلاقی و کنشِ صورت گرفته مهم است و از آنجا که اخلاق و انسانیت از اولویتهای اساسی جامعه است چنین حرکاتی مورد توجه جدی قرار میگیرد. اما آنچه ما دیدیم توجه نبود، بلکه شگفتی و ذوق زدگی بود که در این صورت میتوان گفت علیرغم اهمیت و جایگاهِ اخلاق در کلمات و بیانِ بسیاری، عملِ خاصی در سطح «جامعه» دیده نمیشود از این روی معدود کنشها این گونه شگفت آور میشوند.
کنشگر
در این زاویه آنچه مهم است فردِ کنشگر است، یعنی آنچه اتفاق را مهم کرده «همایون شجریان» است. در این صورت میتوان پرسید آیا جامعه از هنرمندانِ خود انتظار چنین برخوردهایی را ندارد که واکنشی شگفتزده و نادرگونه با کنش صورت گرفته از خود به نمایش میگذارد؟! آیا «جامعه» شجریان و شجریانها را به مثابه بُتی میانگارد دور از دسترس و آسمانی که در چنین اتفاقی پا بر زمین نهاده و دستِ محبت بر سرِ زمینیها میکشد؟! هنرمندان چه جایگاهی در «جامعه» دارند؟! بتهایی آسمانیاند یا هنرمندانی که حیاتِ هنری و اجتماعیِ خود را مرهون و مدیونِ مخاطب
و مردماند؟!
رسانهها و شبکههای مجازی
رسانهها و شبکههای مجازی به عنوان منعکسکننده «کنشِ اخلاقی»، «واکنشهای مردم» و حتی «جهتدهیِ واکنشها» در این زاویه مهماند! رسانهها به چه چیزهایی اهمیت میدهند و چرا و چگونه به آنها ضریب میدهند؟! این شگفتی از آنِ رسانه است یا مردم؟!
جامعه
این زاویه به واکنشهای مردم میپردازد: چه کسی شگفتزده است و واکنش نشان میدهد؟! «جامعه» و «مردم» یا کسی که قدرتِ انعکاس این واکنشها را دارد؟! اصلا ما در چنین اتفاقاتی با «جامعه» طرفیم یا عدهای معدود که خود را «جامعه» میپندارند؟!
در سؤال ریشهایتر میتوان پرسید کدام یک از این زوایا در شکلگیریِ چنین واکنشی موثرترند؟! واقعیت این است که هر چهار زاویه در یک چیز مشترکند و این اشتراک آنها را به حلقه و مجموعهای به هم پیوسته که از تاثیری خاص برخوردار است تبدیل میکند. آن نقطه مشترک یک چیز است: نقشآفرینیِ «انسانِ امروزی» در آنها!
«انسانِ امروزی» کیست؟!
«انسانِ امروزی» فردی است که به وسیله «رسانهها» و «شبکههای مجازی»، «دستوراتِ اخلاقیِ روانشناسی»، «پروفایلها» و «استاتوسهای مجازی»، «ستاره ها» و «سلبریتیها» و «بتهای هنری» را برای «خودش» بزرگ و بزرگ و بزرگتر میکند. این انسان خودش را تمامِ «جامعه» میداند و باید گفت به علت در دست داشتنِ رسانهها در پی ساخت «واقعیتی جدید» و «تکثیر خود» در ایرانِ امروز میباشد. نکته اساسی برای شناخت و تعریفِ بهترِ «انسانِ امروزی» را میتوان در نسبتش با مواردی همچون «رسانهها»، «شبکههای مجازی»، «بتوارههای هنری»، «جملاتِ نغز» و مواردی از این دست جست، آنجا که تکیه و توجه او و تمامی مواردِ پیش گفته بر «کلمه» است. در حقیقت شاخص مهمِ «انسانِ امروزی» توقفِ او در ساحتِ «کلمه» و فاصلهای است که با ساحتِ «عمل» دارد.
او پای صحبتهای روانشناسان را میشنود، جملات نغزِ بزرگان را نقل میکند، استاتوسها و پستهای اینستاگرامیاش را متناسب با افکار عالیه تنظیم میکند، با دوستانش از اهمیت اخلاق میگوید و به موجودی سرشار از اطلاعات بدل میشود، بدون اینکه راهِ عملی کردنِ دانستههایش را بیاموزد و یا حتی در پی راهی برای عملی کردن آنها باشد. او در جهانی میزید که «کلمه» اساس آن است، در «اوهام» و «کلماتِ زیبا» غرق است و در نتیجه این استغراق حس «خودموثرپنداری» در تمام سطوح جامعه در او تقویت میشود. همین است که با دیدنِ فیلمِ فعلِ معمولیِ سلبریتیهایی که اساسیترین بخش خلقِ جهانِ اوهام و کلماتِ پسندیدهاند ذوقزده میشود و شگفتزده فیلمش را بازنشر میکند.
در چنین جهانی بتسازیهای بیهوده از شخصیتها رونق میگیرد و افعالِ مختلف آنها ضریب میگیرند. حال آنکه خلقِ جهانی اخلاقی در گرو عمل به محدودترین دانستههاست و نه جمعآوریِ انبوهی از اطلاعات درخصوص خوبی و فعل اخلاقی و عمل نکردن به آنها، شرایطی که این روزها در آن غرقیم.
سیطره کلمات، خوشیها، اندوههای کاذب و غیر عملی که نشاندهنده کوچ از ساحتِ عمل و کنشگریِ واقعی به ساحت انتزاع، مفاهیمِ بیهوده، اخلاقگراییِ رسانهای و در یک کلامِ «ساحتِ مجازِ» زندگی است میتواند زمینهسازِ ذوقزدگیهایی از این جنس شود. در حقیقت «انسانِ امروزی» در فاصله گرفتن از بِعد عمل به آئینهای ذهنی و تکرار کلمات برای ارضای خود رسیده و در پوچیِ محض و بینتیجه، خود را به این گونه دلخوشیها که رنگ و بویِ خوبی میدهند سرگرم میکند! در نتیجه «انباشتِ کلمه» و «کاهش عمل» است که افعالِ معمولی شگفت آور میشوند و پرستشِ فاعل و کنشگر جایگزینِ تلاش برای تقویتِ کنشِ اخلاقی میشود.
چنین فضایی را میتوان رهاوردِ طبقه تحصیلکردهای دانست که خروجیِ دانشگاههای امروزِ کشورمان است و با سیطره رسانهها تقویت میشوند. باید گفت در فاصله عمیقِ دانشگاهها و سیستم آموزشی امروزِ کشور با عملگراییِ اجتماعی و واقعیات و نیازهای جامعه، قشری انباشته از کلمات شکل گرفته که از ورود به ساحتِ عمل و خلقِ واقعیت عاجز است و تنها با تکرارِ کلمات با توهمِ عملکردِ مناسب، خود را مشغول به ساخت جهان اجتماعی میبیند. در کنار فضاهای مجازی، کافهها و سینماها محلی جهت انتقالِ کلمات ایشان به یکدیگر در عالم واقع هم است.
انسانِ امروزی با تکیه بر رسانهها و با ابزارِ کلمات در حالِ ساختِ واقعیتی توهم زده و به دور از عمل برای امروز و فردای ماست. ذوقزدگیها و شگفتیهای حاصل از فعلِ معمولی شجریان و شجریانها را میتوان نشانی از رواجِ بیعملیِ انسانی دانست که در پی تکثیرِ خود در تمامِ لایههای اجتماعی است. انسانی ترسناک که میتواند آینده را نیز به بازی بگیرد!