kayhan.ir

کد خبر: ۱۵۰۱۷۵
تاریخ انتشار : ۰۱ دی ۱۳۹۷ - ۱۹:۰۹
یادبود شهید مدافع حرم عقیل شیبک، از دیار بلوچستان

شهیـدی کـه برای انتقام خونش 750 داعشـی به هلاکت رسـیدند

سید محمد مشکوه الممالک

بهای خون شهید چقدر است؟ چه مقدار پول بابت خون جوانی باید پرداخت شود که در حسرت شهادت روزگار می‌گذراند؟ بهای دل داغدیده مادر و جای خالی پدر برای پسر چقدر است؟! با کدام حساب و کتاب مادی و کدام فرمول ریاضی می‌توان صلابت و شجاعت و فداکاری را در میدان نبرد محاسبه کرد؟!‌ ای کاش چشم‌های خواب زده برخی افراد که با سخنان ناشایست خود خون به دل خانواده‌های شهدا می‌کنند اندکی باز می‌شد،‌ای کاش اجازه نمی‌دادند بوق تبلیغات دشمنان دین و قرآن گوش‌هایشان را کر کند و حقایق را کتمان کنند، تا بتوانند پاکی و خلوص امثال شهید شیبک و دیگر شهدای مدافع حرم را ببینند، شهدایی که وقتی پای سخن دوستان و خانواده‌هایشان می‌نشینی می‌فهمی‌که دُرهای نایابی بوده‌اند که پا در عالم خاک و جان در عالمی‌دیگر داشته‌اند.
شهید عقیل شیبک، که حتی در جبهه هم آرام و قرار نداشت تا زمان مبارزه فرا برسد و بتواند انتقام خون زنان و مردان و کودکان بی‌گناه مسلمان را از داعش جنایتکار بگیرد، شهیدی که در بحبوحه جنگ همچون شیری می‌خروشید و دشمن را از پا در می‌آورد و با شهادت خود زمینه پیروزی جبهه حق را فراهم می‌کرد، تا جایی که در عملیات بعد از شهادتش حدود 750 داعشی به درک واصل شدند.
ما هم این هفته پای صحبت مادر، همسر و برادر شهید شیبک نشستیم تا شیوه حیات و ممات او چراغ راهمان شود...

در ابتدا خود و فرزند شهیدتان را معرفی کنید و بفرمایید قبل از رفتن به سوریه به چه کارهایی مشغول بود؟
من مادر شهید عقیل شیبک هستم، بنده چهار پسر و چهار دختر دارم و عقیل فرزند پنجم من بود. پسرم در 27 آذر سال 65 در محله سیستان واقع در حومه شهر زاهدان به دنیا آمد. پس از پایان خدمت سربازی و در حالی که 22 سال داشت، با مشورت من و پدرش ازدواج کرد.حاصل ازدواج او دو فرزند به نام‌های یوسف و ابوالفضل بود. یوسف در حال حاضر 10 ساله است؛ اما ابوالفضل از ابتدا بیمار بود، تب‌و‌لرز می‌کرد و مشکل تنفسی هم داشت، یک بار که مادرش برای دیدار پدر و مادرش به یکی از روستاهای دهبندان رفته بود، ابوالفضل چهار ماهه تب و لرز کرد و چون نتوانسته بودند او را به شهر برسانند از دنیا رفت.
شغل پسرم در و پنجره‌سازی بود و به عنوان بسیجی هم فعالیت می‌کرد و چند مرحله به پاسگاه‌های مرزی در بازه‌های زمانی سه ماهه اعزام شده بود.
وقتی جنایت‌های داعش را می‌دید می‌گفت اگر من دستم به آنها برسد می‌دانم با آنها چه کنم، چرا با برادرهای ما این کارها را می‌کنند. عقیل از ابتدا خودش را برای شهادت و رفتن به سوریه آماده کرده بود.
چه زمانی متوجه شدید که قصد دارد به سوریه برود؟
دقیقا قبل از اعزامش؛ موقع اذان ظهر بود، به من زنگ زد، سلام علیک کردیم، گفت دارم می‌روم سوریه، من هم تعجب کردم و ‌گریه‌ام گرفت. گفت مادر مگر من بچه‌ام که تو داری ‌گریه می‌کنی، او من را غافلگیر کرد. پس از خداحافظی، رفت و من هیچ مخالفتی نکردم و تنها به‌گریه ادامه دادم. افتخار بنده این است که او در راه دفاع از حرم حضرت زینب(س) به شهادت رسیده است، ان شاءالله که مرا هم در آن دنیا شفاعت کند.
یک بار خواب پسر شهیدم عقیل را دیدم که با لباس بسیجی آمده خانه، من هم او را بغل گرفتم و بوسیدم. شهیدان واقعا زنده هستند و از همه چیز اطلاع دارند، خواهرش تعریف می‌کرد که قبل از اینکه ما اطلاع پیدا کنیم، عقیل در خواب از تولد نوه عموی خود خبر داده بود.
آیا به دیدار رهبرمعظم انقلاب هم رفته‌اید؟
نه نرفتیم، فقط چون شهید تلاوت قرآن خوبی هم داشت به عنوان خانواده شهید قرآنی به مصلای امام خمینی رفته بودیم؛ ولی اگر رهبر را ببینم به او می‌گویم که من کنیزش هستم.
(برادر شهید نیز در این موقع گفت: اگر آقا را ببینم دستشان را می‌بوسیم و می‌گوییم که پشتیبان ولایت فقیه و آماده فرمان ایشان هستیم، هر زمانی که برای جهاد دستور بدهند، چه در منطقه خودمان و چه خارج از کشور آماده‌ایم.)
پیام شما به منتقدان مدافعان حرم چیست؟
وظیفه ما مسلمانان است که از حرم حضرت زینب (س)، حضرت رقیه (س) و اسلام دفاع کنیم. خیلی‌ها وقتی که پسر من شهید شد آمدند و گفتند که تو پسرت را برای پول دادی رفت! ما هم می‌گفتیم شما هم بیایید ما به شما پول می‌دهیم و بگذارید به فرزندتان تیر بزنیم، می‌گفتیم قیمت خون فرزندان شما چقدر است؟
در ادامه با محمدعلی شیبک برادر شهید به گفت‌و‌گو پرداختیم...
در جریان بودید که قصد رفتن به سوریه را دارد؟
قبل از اعزام به سوریه با من مشورت کرد؛ اما به پدر و مادرمان چیزی نگفت، گفتم بر چه اساسی ثبت‌نام کردی؟ گفت دوست دارم بروم، گفتم همسرت هم راضی است؟ گفت بله، گفتم خب اصل کار هم رضایت همسرت است.
آیا برادرتان در رابطه با شهادت هم صحبتی می‌کرد؟
عاشق اهل بیت(ع) بود، از کودکی در کنارم حضور داشت. بنده چون مداح هستم او را به مجالس می‌بردم، شب‌های ماه محرم هر شب یک جزء قرآن را تلاوت می‌کردیم، برادرم هم خیلی دوست داشت در این مجالس شرکت کند.
چند روز قبل از رفتن خود با هم بودیم، با هم خرید رفتیم و صحبت کردیم، در بازگشت از گلزار شهدا عبور می‌کردیم که گفت خوش به حال این شهدا، کاش ما هم می‌توانستیم آن زمان به جنگ برویم و هشت سال از کشورمان دفاع کنیم، گفتم خب آنجا اگر نشد اینجا از مرزها دفاع می‌کنیم، گفت نه، آن حال و هوا یک چیز دیگری بود، گفتم هر چه قسمت باشد و تا لحظه اعزام هم با هم در ارتباط بودیم.
هر کس لیاقتش را داشته باشد به شهادت می‌رسد، برادرم از بچگی حال و هوای متفاوتی با دیگران داشت، وقتی گفت خوش به حال شهدا می‌دانستم که اگر به سوریه برود شهید می‌شود، البته قرار بود با هم اعزام شویم؛ ولی چون او به عنوان بسیجی اسمش را نوشته بود زودتر رفت.
شهید چند بار به منطقه اعزام شد؟
نخستین باری بود که اعزام می‌شد و حدود یک هفته از رفتنش می‌گذشت، در واقع او 15 فروردین 95 اعزام شد و 21 فروردین، در اولین روز عملیات به شهادت رسید.
بچه‌ها می‌گفتند در این یک هفته هم خیلی شوخی می‌کرد و هم خیلی بی‌تاب بود، می‌گفت ما نیامده ایم که در اینجا بخوریم و بخوابیم، کی ما را به جبهه می‌فرستند؟ در جواب او می‌گویند اینقدر بی‌تابی نکن، باید از بالا دستور برسد که بچه‌های سیستان و بلوچستان چه زمانی برای جنگ بروند.
شهید حسینعلی کیانی و عقیل جزء نفرات آخر بودند و اصلا قرار نبود این دو را اعزام کنند؛ چون اصلا جا نداشتند، این دو نفر هم به فرمانده خود می‌گفتند اگر ما را نفرستی تو را به بی‌بی زینب (س) واگذار می‌کنیم! فرمانده‌شان می‌گفت وقتی این حرف را زدند دهانم بسته شد و گفتم شما دو نفر هم اعزام شوید. این دو نفر به عنوان آخرین نفرات رفتند و به عنوان اولین نفر از شهدا هم
 برگشتند.
عقیل چگونه به شهادت رسید؟
همرزمانش می‌گفتند در شمال حلب با داعشی‌ها درگیر شدیم، قبل از اینکه ما به خط برسیم و مستقر شویم داعشی‌ها در ارتفاعات ما را دیده بودند و اصلا نمی‌گذاشتند که ما نزدیک شویم و مدام آتش آنها به طرف ما می‌آمد، مانده بودیم چه کنیم که به عقیل که تیربارچی بود گفتیم می‌توانی این‌ها را از روی ماشین بزنی؟ او هم ورزشکار بود و رزمی‌کار می‌کرد و هیکل قوی و نیرومندی داشت؛ لذا تیربار را با یک دستش گرفت و یک نوار تیربار را روی ارتفاعات خالی کرد، تیراندازی آنها متوقف شد و ما هم توانستیم خودمان را به خط برسانیم و مستقر شویم، در آنجا به او گفتیم در خط با ما بایست؛ اما او قبول نکرد، بچه‌های تیپ فاطمیون در شعاع 50 متری یک برجک ساخته بودند، گفت من می‌روم آنجا از شما دفاع کنم که طرف شما تیراندازی نکنند.
برادرم رفت و مستقر شد، حدود یک ساعت درگیر بودیم که دیدیم بچه‌ها از ضلع غربی عقب‌نشینی کردند و داعش هم از فرصت استفاده و از پشت سر حمله کرد، به عقیل گفتیم بیا و بچه‌ها را از پشت سر پوشش بده، همین را به او گفتیم و دیدیم که عقیل بلند شد تک تیرانداز آنها را شناسایی کرد و دوباره نشست؛ اما یک باره دیدیم او بر روی زمین افتاد، گویا تک تیرانداز آنها زودتر اقدام کرده بود و تیری به گردنش زده و او را به شهادت رسانده بود، همان شب شهید کیانی هم به شهادت رسید.
بچه‌ها می‌گفتند صبح همان شب با اینکه خسته بودیم استراحت نکردیم و برای این دو شهید عزاداری کردیم و قسم خوردیم که دفعه بعد یا کشته می‌شویم و یا انتقام خون شهدا را می‌گیریم.
آن‌ها موفق شدند شب بعد انتقام خون شهدا را با به هلاکت رساندن حدود 750 داعشی بگیرند.
چگونه از شهادت برادرتان اطلاع پیدا کردید؟
خود مسئولین بنیاد شهید آمدند و به ما اطلاع دادند.
یوسف پسر شهید چگونه با شهادت پدرش کنار آمد؟
عقیل قبل از رفتن به طور کامل همه چیز را برای یوسف توضیح داده بود، گفته بودکه من می‌روم سوریه که از حرم بی‌بی زینب(س) دفاع کنم و به طور کامل گفته بود که حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) چه کسانی هستند و اینکه جنگ است و در آخر هم گفته بود که تو باید مراقب مادرت باشی.
وقتی از یوسف می‌پرسیدیم که پدرت کجاست، می‌گفت رفته سوریه از حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه(س) دفاع کند. می‌گفتم تو چرا نرفتی، می‌گفت بابا من را نبرد؛ ولی گفته مراقب مادرت باش، من می‌روم و برمی‌گردم و مادرت را هم با خودمان می‌بریم.
یوسف خیلی از خلقیات پدرش را دارد، دو شب پیش از او پرسیدم دلتنگ پدرت نیستی، سرش را پایین انداخت و گفت چرا دلتنگش هستم؛ اما دوست دارم زودتر بزرگ شوم و به سپاه بروم و انتقامش را بگیرم.
شهید در وصیتنامه خود به چه چیزهایی‌اشاره کرده است؟
او در وصیتنامه بیشتر با پسرش صحبت کرده و گفته که مواظب مادرت باش، و اینکه دوست دارم راه من را ادامه دهی.
در ادامه صدیقه اردونی همسر شهید عقیل شیبک ویژگی‌های شخصیتی همسرش را برایمان این گونه بازگو می‌کند...
همسرم برای نخستین باری بود که به عنوان مدافع حرم از طریق تیپ 110تکاور سلمان اعزام شد. بعد از سه سال انتظار، هفتم فروردین اعلام کردند که باید به این مناطق اعزام شوند. از ویژگی‌های بارز همسرم علاقه‌مندی به خدمت به محرومین، پیروی از ولایت، احترام به والدین، نرم دلی و خنده‌رویی بود. همیشه ذکر لب همسرم در مدح اهل بیت و به ویژه امام حسین(ع) بود و برای دفاع ازحرم حضرت زینب (س) و رسیدن به آرزویش که شهادت بود توکل کرده بود.
بنده موقع رفتن با اینکه می‌دانستم شاید آقا عقیل برنگردد اما همراهی‌اش کردم چراکه خودش به من می‌گفت ائمه اطهار(ع) در دفاع از اسلام جان داده‌اند و ما هم باید برای دفاع برویم حتی اگر جان خود را از دست بدهیم. همسرم در آخرین لحظه‌های رفتنش به بنده گفت من پسرم را بعد از خداوند به شما می‌سپارم و آقا یوسف را در راه خداوند و اهل بیت علیهم‌السلام تربیت کن.
 در این مدت که شهید شده او را بارها در خواب دیده ام و وجودش را در کنار خودم حس کرده‌ام.
زندگی در حال حاضر برای پسرم بدون پدر خیلی سخت است و تنها آرزوهایش را پدرش می‌تواند برآورده کند. اما من یوسف 10 ساله‌ام را طوری تربیت خواهم کرد که مانند پدرش ذاکر اهل بیت علیهم‌السلام باشد و در راه اسلام، قرآن و جهاد قدم بگذارد. بزرگترین آرزوی یک همسر شهید این است که بتواند پسر شهید را هم مانند خود شهید تربیت کند و امیدواریم به یاری حضرت زینب(س) روزی خودم و فرزندم در راه اسلام به شهادت برسیم.زندگی برای ما خیلی سخت است، هیچ کس نمی‌تواند جای همسر شهیدم را برای ما پر کند و این روزها تنها صلوات به من تسکین می‌دهد.
 تنها انتظار ما از مسئولان این است که ما را تنها نگذارند.
صحبت پایانی...
همسر شهید عقیل شیبک در پایان گفت: امروز دشمنان اصلی خود را آمریکا، صهیونیسم، داعش و همه کسانی که به اسلام پشت می‌کنند می‌دانم؛ بزرگترین پیام مدافعان حرم، بیداری اسلام و زدن تو دهنی به آمریکای غاصب است. یک مدافع حرم همواره پشت اسلام و رهبر و اعتقاداتش می‌ایستد.
 برای دفاع از اسلام همه باید دست به دست هم بدهیم. افرادی که می‌توانند به عنوان مدافع حرم بروند از رفتن خود دریغ  نکنند چرا که دفاع از حرم دفاع از اسلام و برقراری امنیت در کشورهای مسلمان به منزله شکل دادن این امنیت در کشور خودمان است. در حال حاضر نقش مدافعان حرم در بیداری اسلامی خیلی موثر است. مدافعان حرم با دفاع از حرم حضرت زینب(س) با کفرجهانی یعنی داعش مبارزه کرده و اسلام را سربلند می‌کنند و این بیداری اسلامی را به جهان هدیه می‌کنند.
 ولایت مداری را مهم‌ترین ستون برای نگهداری اسلام در جهان می‌دانم. همه مخصوصا جوان‌ها نباید پشت رهبر را خالی کنند و باید همه جوره پشتیبان ولایت فقیه باشند. حضور مدافعان حرم برای دفاع از حرم اهل بیت مشت محکمی بر دهان استکبار خصوصا آمریکا است، اگر ما به سخنان مقام معظم رهبری عمل کنیم و همیشه پشت رهبرمان باشیم هیچ گاه جمهوری اسلامی ایران شکست نخواهد خورد.