کینه و اختلاف؛ زائلکننده دین(خوان حکمت)
وجود مبارک حضرت امير(ع) در کلمه 39 نهجالبلاغه ميفرمايد: «لَا قُرْبَهَ بِالنَّوَافِلِ إِذَا أَضَرَّتْ بِالْفَرَائِضِ؛هرگاه کارهاى مستحب به واجبات زیان برساند موجب قرب به خدا نمىشود »، اين کلمات را گاهي در اثناي خطبه، گاهي در اثناي نامه، گاهي در سفارشهاي عمومي ميفرمودند. اينطور نبود که مثلاً اين جمله را فقط يک جا يا يک بار مثلاً گفته باشند. گاهي اتفاق ميافتاد که در حادثهاي جملهاي بفرمايند؛ ولي معمولاً اينها هم مسبوق به کلمات ديگر است، هم ملحوق به اينهاست.
تفاوت فریضه با نافله
فرمود: «لَا قُرْبَه بِالنَّوَافِلِ إِذَا أَضَرَّتْ بِالْفَرَائِضِ»؛ اين هم آثار فقهي دارد، هم در علوم و مسائل ديگر مطرح است. نافله چيزي است که انجام آن فايده دارد، ولي ترک آن ضرر ندارد. فريضه آن است که انجام آن ضروري است و فايده فراوان دارد، ترک آن هم خسارتهاي فراوان. فرمود: آن نافلهاي که به فريضه آسيب برساند مجال ندارد، نميشود با نافلهاي که به فريضه ضرر ميرساند به خدا متقرّب شد. در احکام فقهي بر اساس آن فتوا دادند که کسي که حج واجب به ذمه اوست نميتواند حج مستحبي انجام بدهد. کسي که روزه واجب به عهده اوست، نميتواند روزه مستحبي بگيرد؛ حتي در نماز، آن نافلهاي که به فريضه آن آسيب ميرساند ديگر نميشود با آن به خدا نزديک شد، امر قربي نيست.
تقابل نافله با فریضه، موجب قرب نیست
اين حکم فقهي است و روشن است و همه ما آشنا هستيم. اما در مسائل اقتصادي، آن کاري که جزء نوافل اقتصاد است، يک توليد موقت است، يک اشتغال موقت و ناپايدار است، دولت بخواهد بر اساس آن سرمايهگذاري کند، آن توليدهاي اساسي و شغلهاي اساسي را رها کند، اين فريضه اقتصاد را ترک کرده، به نافله اقتصاد رسيده است. در حوزهها و دانشگاهها بعضي از مطالعات و اطلاعاتند يا کتاب تاريخ يا قصّه است، اينها جزء نوافل علومند. آن درسهايي که به اصول اعتقادي برميگردد؛ مثل قرآن، مثل نهجالبلاغه، مثل احکام ضروري اسلام، اينها جزء فرائض است.اگر کسي در حوزه، وقت خود را صرف مطالعات متفرقه جانبي کند، از تفسير بماند، از فقه بماند، از کلام بماند، اين به آن علوم واجب آسيب رسانده است. در دانشگاهها هم همين طور است. اين يک اصل جامع و کلّي است که وجود مبارک حضرت امير فرمود؛ آن نافلهاي که به فريضه آسيب ميرساند وسيله تقرّب نيست. بعضي از بزرگان مثل مرحوم بوعلي و اينها، تعهّد کردند که قصّه نگويند، قصّه نخوانند، کتابهاي قصّه نخوانند. قصّه نافله اطلاعات است؛ اما آن اصول علمي فريضه است.
کینه، ریشهکن دین
يک بيان نوراني از پيغمبر(صلياللهعليه وآله) رسيده است و يک بيان نوراني هم از حضرت امير؛ چون غالب اين فرمايشات حضرت امير، مسبوق به بيانات پيغمبر(عليهماالسلام) است. آنکه از حضرت رسول رسيد فرمود: «إِيَّاكُمْ وَ الْبِغْضَهًْ... فَإِنَّهَا الْحَالِقَهًْ لِلدِّين؛ از دشمني.... بپرهيزيد که آن زداينده دين است ِ»؛(1) آنچه که از حضرت امير رسيده است در نهجالبلاغه، فرمود: «لَا تَبَاغَضُوا فَإِنَّهَا الْحَالِقَهًْ؛ با یکدیگر دشمنى مکنید،که شوم و ریشهکن است. »،(2) کسانی که به مکه میروند و سال اوّلشان است، اينها سرشان را تيغ ميکنند. اين سري که تيغ شده به اين زوديها مو در نميآيد. «حلق»؛ يعني تيغ. يک وقت است انسان موي سر را با قيچي و مانند آن کوتاه ميکند، به هر حال ريشهاش هست و بعد رشد ميکند؛ اما اگر کسي هر روز سرش را تيغ بکند، ديگر مو در نميآيد. فرمود کينه، دين را تيغ ميکند. کسي که دشمن است، به اين فکر نيست که حالا او درست گفت يا درست نگفت، فقط ميخواهد بکوبد. فرمود اين اختلاف، اين دشمني، اين دودستگي، دين را حلق ميکند، ديني روييده نميشود. چه کار بايد کرد؟ فرمود با يکديگر دشمن نباشيد، براي دنيا به جان هم نيفتيد. حالا ما نشديم، ديگري. ديگري نشد آن سومي. مسائلي که پيش ميآيد مبادا ـ خداي ناکرده ـ از مسائل سياسي اجتماعي و اينها بکشانيم به دين بيچارهمان، به اين بد بگوييم ،به آن بد بگوييم ـ خداي ناکرده ـ به نظام ما آسيب برسد. فرمود اين اختلاف، دين را تيغ ميکند، اگر تيغ کرد چيزي نميماند. وحدت از بهترين برکات است. اگر اين آقا خلاف کرده، يک دستگاه قضايي هست و کارهايي هست که انجام ميدهند.مبادا مدام به اين بد بگوييم، مدام به او بد بگوييم، مدام به نظام ـ خداي ناکرده ـ اهانت بکنيم! فرمود با کسي اختلاف داريد راهحلّي هست. حالا گوش نداد، اینکه شما هر روز بخواهي فحش بگويي، هر روز بخواهي دروغ بگويی، به هر حال داري دين خود را تيغ ميکني. اين «تاء» درالْحَالِقَه تاي تأنيث نيست، «تاء» تاي مبالغه است. وقتي ميگويند آدم «خليفهًْ الله» است نه «خليف الله»؛ براي اينکه اين «تاء» تاي تأنيث نيست. زينب(س) اگر به هر معنا عقيله بنيهاشم است حسين بن علي(ع) هم به همان معنا عقيله بنيهاشم است؛ «تا»ي عقليه تاي تأنيث که نيست، مثل «تا»ي خليفه است مثل «تا»ي علامه است. آدم(ع) «خليفهًْ الله» است نه «خليف الله». «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَهًٌْ»(3) است نه «فريضٌ». اينقدر فهم واجب است که پيغمبر نفرمود فهم واجب است ، فريض است؛ بلکه فرمود فهم و علم آموزی فريضه است، وگرنه چگونه ممکن است مبتدا مذکر، خبر مؤنث باشد؟ بنابراين ما تا آنجا که ممکن است بايد اختلاف نداشته باشيم. اختلاف را هم با نصيحت و برهان حلّ کنيم. حالا اگر حلّ نشد، مرتّب درصدد کارشکني برمیآییم، به اين بد بگوييم، به نظام اهانت بکنيم، اين را ديگر نفرمود. اینکه به آن خليفه بد بگوييم، به اين خليفه بد بگوييم، اين نه دستور ديني ماست، نه فايدهاي هم دارد؛ جز داعشپروري، چرا ما اين کار را بکنيم؟ اميدواريم ذات اقدس اله به همه آن عقلي را عطا کند که همه شئون ما تابع آن عقل باشد.
بيانات حضرت آيتالله جوادي آملي (دامظله)
در جلسه درس اخلاق؛ 97/9/1
مرکز اطلاعرسانی اسرا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. دعائم الاسلام، ج2، ص352.
2. نهجالبلاغه صبحی صالح، خطبه86.
3. الكافي(ط ـ الاسلاميه)، ج1، ص30.
خوان حکمت روزهای یکشنبه منتشر میشود.