به بهانه 21خرداد، سالروز اعزام قوای محمد(ص) به دمشق و بیروت
نقش سردار احمد متوسلیان در شکل گیری جبهه مقاومت منطقه
اشاره:
21خرداد 1361، روز اعزام قوای محمد(ص) به فرماندهی حاج احمد متوسلیان، سردار جاویدنشان سپاه اسلام به سوریه برای مقابله با دشمن صهیونیستی است. دشمنی که با اشغال خاک لبنان میخواست از خود تصویر یک قدرت شکست ناپذیر بسازد به محض اعزام قوای محمد(ص) به سوریه، اعلام آتشبس کرد.
تهیه و تنظیم: مصطفی آزادی
همگان روز 14 تیر که احمد و همراهانش به اسارت مزدوران رژیم صهیونیستی در لبنان درآمدند از این دلیرمرد یاد میکنند حال آنکه از او هر روز باید یاد کرد و زندگی او را زندگی کرد. پدران و مادران برای تربیت فرزندانی دلیر، فهیم و مؤمن، سیر زندگی او را بخوانند و جوانان فهم کنند که چگونه میتوان شجاع، نستوه و دشمنشناس بود. جذبه این فرمانده دلاور و بنیانگذار لشکر 27 محمد رسولالله آنقدر زیاد است که آشنایی با او، میل زندگی به شیوه او را در وجود هرکسی شعلهور میسازد.
اکنون در روزگاری که مردم سوریه درحال پیروزی بر مزدوران صهیونیسم بینالملل هستند، میخواهیم با بخشی از شخصیت بنیانگذار مقاومت در سوریه آشنا شویم. احمد به گفته دوستانش یک لشکر بود و 21 خرداد 61 یک تیپ به فرماندهی یک لشکر عازم سوریه شد.
غروب روز 21 خرداد 1361، یک فروند هواپیمای بوئینگ 747 نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، در انتهای باند فرود فرودگاه دمشق بر زمین نشست تا قوای محمد(ص) از آن پیاده شوند و خود را برای مبارزه با دشمن صهیونیستی در لبنان آماده کنند. اعزام نیروها به سوریه، در سه مرحله صورت گرفت که نیروهای اعزامی در مرحله اول به فرماندهی حاجاحمد متوسلیان عازم سوریه شدند. بخشی از رزمندگان لشکر 27 محمد رسولالله که آن زمان تیپ بود همراه با تیپ 58 تکاور ذوالفقار ارتش، قوای محمد(ص) را تشکیل دادند و به فرماندهی حاج احمد به سوریه رفتند تا از آنجا به لبنان اعزام شده و دشمن صهیونیستی را از آنجا بیرون کنند.
رژیم اشغالگر قدس روز پنجم ژوئن 1983 برابر با پانزدهم خرداد 1361 از زمین، هوا و دریا به لبنان حمله کرد و تا بیروت پیش رفت. روز 29 می1982 برابر با 9 خرداد 1361 ژنرال «الکساندر هیگ» وزیر خارجه وقت آمریکا طی مصاحبهای از خطر تهاجم امواج انسانی نیروهای آیتالله خمینی به صدام درپی پیروزی ایران در آزادسازی خرمشهر صحبت کرد. او صدام را دوست آمریکا در خاورمیانه خواند و خواستار پایان بحران به نفع واشنگتن شد.
حمله رژیم صهیونیستی به لبنان از مدتها قبل برنامهریزی شده بود فقط برای نجات صدام و رژیم بعث عراق، زودتر از موعد آغاز شد. دژخیمان صهیونیست ضمن محاصره شهر بیروت و قطع آب و برق، شروع به کشتار مردم و آوارگان فلسطینی کرده بودند. دامنه نسلکشی ارتش صهیونیستی و مزدوران فالانژ زن و مرد و پیر و جوان و شیعه و سنی و دروزی و مسیحی نمیشناخت. آنها طرفداران مقاومت ضدصهیونیستی را قتلعام کردند و به دختران خردسال لبنانی و فلسطینی در روز روشن و معابر عمومی تجاوز مینمودند.
ترور سفیر رژیم صهیونیستی در لندن به دست عضو پیشین سازمان آزادیبخش فلسطین که روابط صمیمی با رژیم بعث عراق داشت، بهانه حمله رژیم اشغالگر قدس به لبنان شد. ابونضال (صبری البناء) در محوطه بیرونی هتل «دورچستر» لندن، «شلوموآرگوف» سفیر رژیم صهیونیستی در انگلیس را ترور کرد تا «مناخیم بگین» نخستوزیر رژیم صهیونیستی فردای همان روز کابینه خود را به جلسه اضطراری فراخواند و فرمان حمله به لبنان را صادر کند.
9 ماه بعد روزنامه گاردین در روز دوشنبه هفت مارس 1983 نوشت: «دولت عراق قصد داشت تا تجاوز لبنان را به جلو بیندازد و به این وسیله به تحریک اسرائیل بپردازد و به نام وحدت اعراب در مقابل دولت صهیونیستی، بهانهای برای قطع جنگ با ایران قرار دهد.»
آمریکا، رژیم صهیونیستی و انگلیس به صدام کمک کردند تا با استفاده از این فرصت، قوای ارتش خود را بازسازی کند اما آنچه در پس پرده حکمت خداوند بود، کاشته شدن نهال مقاومت در سوریه و لبنان و به کارآمدن آن طی سالهای 2000 تاکنون است.
حمله رژیم صهیونیستی به لبنان موجب شد قوای محمد(ص) به سوریه بروند و بنیانگذار مقاومت در این کشور و لبنان شوند، آنهم به فرماندهی دلیرمردی چون حاج احمد متوسلیان که به گفته همرزمانش، به تنهایی یک لشکر بود.
احمد متوسلیان که بود؟
در آغازین روزهای سال1332، همان سالی که آمریکا و انگلیس در خیانتی آشکار به ملت ایران، حکومت کودتایی را بر آنان تحمیل کردند، نوزادی در محله امامزاده سیداسماعیل تهران به دنیا آمد که بعدها خار چشم کودتاچیان و حامیانشان شد.
نام این نوزاد را «احمد» گذاشتند. دوران تحصیلات ابتدایی را در دبستان اسلامی «مصطفوی» گذراند و سپس به هنرستان صنعتی شماره پنج تهران رفت و در رشته برق صنعتی تحصیل کرد. احمد از ایام کودکی در قنادی پدرش واقع در بازار تهران کار میکرد و به همین دلیل تحصیلات هنرستانش را به صورت شبانه ادامه داد.
در شانزدهم آبان 1353 راهی سربازی شد و در مرکز زرهی شیراز، دوره تخصصی تانک را با موفقیت طی کرد. سپس به تیپ یکم لشکر 81 زرهی کرمانشاه منتقل و به شهر مرزی سرپلذهاب اعزام شد. او با درجه گروهبان سومی و رسته سازمانی فرمانده تانک خدمت میکرد. در دوران خدمت سربازی، جلسات نیمه مخفی برای افشای ماهیت رژیم پهلوی ترتیب میداد اما رکن دو ارتش هیچ گونه مدرکی از فعالیتهای او به دست نیاورد. 16 آبان 1355 سربازی احمد تمام شد. احمد در رشته مهندسی الکترونیک دانشگاه علم و صنعت قبول شد. همزمان در یک شرکت مهندسی الکترونیک هم مشغول به کار شد. در بهار 1357 به بهانه مأموریت شغلی راهی خرمآباد شد و تحرکات انقلابی خود را در استان لرستان آغاز کرد. روز 13 شهریور 1357 تظاهرات گستردهای علیه رژیم شاهنشاهی در خرمآباد برگزار شد. احمد در هدایت این تظاهرات نقش بسزایی داشت. به همین دلیل در 15 شهریور 1357 حین تکثیر اعلامیه ضد رژیم، دستگیر شد. در بازجوییها از شیوه «تجاهل و کتمان» در پاسخ به سؤالات دژخیمان شاهنشاهی استفاده کرد و منکر همه چیز شد. با این حال ضرب و شتم سفاکانه مأموران رژیم دیکتاتوری را تحمل میکرد. اراده پولادین احمد در این مقطع به پختگی میرسید. قریب به دو ماه در زندان فلکالافلاک خرمآباد در سلول انفرادی محبوس بود. او به شیوه مبارزه منفی روی آورد و دست به اعتصاب غذا زد. سرانجام مقاومت مؤمنانه احمد، بازجویان ساواک را به زانو درآورد و بدون اینکه اطلاعاتی بدهد به بند عمومی زندان شهربانی منتقل شد. روز 29 آبان 1357 رژیم، احمد را به دادگاه کشاند. او از قبول وکیل تسخیری امتناع کرد و دفاع از خود را برعهده گرفت و با هوش و ذکاوت ایمانی خود، دادگاه را منحرف کرد و از دادن پاسخهایی که آنها میخواستند طفره رفت.
رژیم به دلیل سفاکیهایی که از 17 دی ماه 1356 به بعد به ویژه در 17 شهریور 1357 مرتکب شده بود برای آرام کردن افکار عمومی، مجبور به آزاد کردن تعدادی از زندانیان مخالف خود شد. احمد هم در بین آنها بود. او در هفتم آذر 57 آزاد شد و دوباره به صف انقلابیون پیوست. او تظاهرات مردمی محلات جنوب شهر تهران را هماهنگ میکرد و با محافل دانشجویی دانشگاه علم و صنعت و روحانیت مبارز تهران رابطهای تنگاتنگ داشت.
انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357 پیروز شد و برای پاسداری از این نهال نورس باید دلیرمردان به عرصههای دفاع روی میآوردند. احمد مسئولیت برپایی و اداره کمیتههای انقلاب اسلامی استان تهران را برعهده داشت و در تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نقش ایفا میکرد. فقط چند روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی طول کشید تا گروهکهای وابسته به آمریکا و شوروی، فعالیتهای خود را در چارچوب تحریک قومیتها آغاز کنند. ستاد خلق ترکمن، حزب جمهوری خلق مسلمان آذربایجان، جنبش خلق بلوچ در بلوچستان، خلق عرب در خوزستان در کنار بحرانآفرینیهای منافقین به تجزیهطلبی روی آوردند اما دولت موقت به جای مبارزه با این غائلهها، سعی در پیوند با آمریکا داشت. ایجاد درگیری و اعتصاب در کارخانهها، دانشگاهها، مدارس و ادارات گاه با پشتیبانی از درون دولت انجام میشد.
در چنین شرایطی سپاه، گردانهای رزمی خود را تشکیل داد. احمد متوسلیان عضو گردان دوم سپاه شد و پس از مدت کوتاهی فرماندهی این گردان به او محول شد و به کردستان رفت تا شهرهای تصرف شده از سوی گروهکهای ضدانقلاب را آزاد سازد. در این راه به موفقیتهای چشمگیری دست یافت که شرح آن نیاز به یک نوشتار دیگر دارد.
اعزام به سوریه
پس از حمله رژیم صهیونیستی به لبنان در ژوئن 1982، «الیاس سرکیس» رئیسجمهور لبنان در پیامی به همه دولتها و مجامع جهانی درخواست امداد نظامی، غذایی و دارویی نمود. در این شرایط جز جمهوری اسلامی ایران، کشور دیگری به درخواست لبنان، پاسخ نداد. حضرت امام خمینی(ره) در پیامی ضمن محکوم کردن حمله اسرائیل به جنوب لبنان و سوریه فرمودند: «من کلمه مبارکه استرجاع را نه برای جنایات اسرائیل و شهادت و آسیب بسیاری از مسلمانان مظلوم جنوب لبنان عزیز میگویم، گرچه آن هم استرجاع دارد و نه برای شهرها و روستاهای آن کشور اسلامی که به دست جنایتکار رژیم صهیونیستی کافر اسرائیل، اشغال و خراب شده است، گرچه آن هم استرجاع دارد و نه برای آواره شدن هزاران خواهر و برادر آن محیط مظلوم اسلامی گرچه آن هم استرجاع دارد... بلکه برای بیتفاوتی کشورهای اسلامی یعنی حکومتهای آنها استرجاع میکنم و ای کاش فقط بیتفاوتی بود. من استرجاع برای پشتیبانی بسیاری از حکومتها از اسرائیل و صدام، این دو ولد نامشروع آمریکا میکنم. من و هر مسلمانی در هرجا هست، باید استرجاع کنیم برای کمکهای مادی و معنوی دولتهای کشورهای اسلامی به آمریکا- رأس جنایتکاران- و اسرائیل و بعث عفلقی که پیادهکننده منویات شوم آمریکا و صهیونیسم جهانی است.»
رهبر معظم انقلاب که در آن زمان رئیس جمهور و رئیس شورای عالی دفاع بودند پیغام دادند که حاج احمد متوسلیان خدمتشان برود. احمد متوسلیان همراه با محسن رضایی میروند به دیدار حضرت آیتالله خامنهای. رئیسجمهور وقت به احمد میگویند که باید به لبنان بروید. محسن رضایی میگوید: «آقا تاکنون بارها آن جملاتی راکه احمد در آن ملاقات به کار برده نقل کردهاند.» حاج احمد در ملاقات با آقا میگوید: «یعنی خداوند متعال ما را انتخاب کرده که برویم با اسرائیلیها بجنگیم؟ آقا فرمودند: بله! شما نماینده نظام هستید، بروید آنجا و جلوی آنها را سد کنید...»
به این ترتیب بخشی از تیپ محمد رسولالله به فرماندهی حاج احمد متوسلیان مأمور رفتن به سوریه و لبنان شدند. روز 21 خرداد ماه 1361 اولین مرحله اعزام انجام شد. حاج احمد در فرودگاه دمشق خطاب به رزمندگان همراه خود گفت: «برادرها، قبل از رسیدن به اینجا در ایران آنچه گفتنی بود ما برای شما گفتیم. خیلی کوتاه من عرض میکنم امام عزیزمان فرمودهاند باید که اسرائیل از صحنه جهان زدوده شود و شما مردان بزرگ باید که این حرف امام عزیزمان را جامه عمل بپوشانید.»
حاج احمد متوسلیان، نیروهایش را با آموزشهای چریکی و رزمآوری تربیت کرده بود. سوابق این نیروها در کردستان، عملیاتهای فتحالمبین و الی بیتالمقدس بر همه آشکار بود بنابراین آنها برای نبرد در برابر دشمن صهیونیستی انتخاب شدند.
نیروهای اعزامی از ایران از فرودگاه راهی حرم حضرت زینب(س) شدند. مردم سوریه و آوارگان لبنانی با دیدن قوای محمد اشک شوق میریختند و فریاد میزدند: «یا لبنان یا لبنان... هذا جیوش القرآن» و «خیبر خیبر یا صهیون جیش محمد قادمون» پس از اقامه نماز و انجام زیارت در حرم حضرت زینب(س)، نیروها عازم مسجد اموی و محل نگهداری اسرای واقعه کربلا شدند و عزاداری بینظیری در این مکان انجام دادند.
نیروها به پادگانی در حومه دمشق به نام «زبدانی» منتقل شدند تا آماده رفتن به لبنان شوند اما بهزودی معلوم شد هدف از حمله اسرائیل به لبنان دور کردن ایران از حملات بیشتر علیه رژیم بعث عراق پس از آزادسازی خرمشهر است. سوریها هم با وقتکشی نشان دادند اهل جنگ نیستند. حکمت آن عزیمت بدون جنگ سالها بعد معلوم شد. احمد متوسلیان، نیروهای سوری را همان زمان به ضعفهایشان آگاه کرد. از جمله اینکه به آنها گفته بود در برابر هواپیماهای اسرائیلی مقاومت کنید یا میزان مهمات شما کم است باید آن را افزایش دهید. مهمتر از همه اینکه آنها دریافتند راز رزمندگی و جنگاوری نیروهای ایرانی در اعتقاد عمیق به باورهای اسلامی و شیعی است که موجب شده نیروهایی مقاوم بار بیایند.
قوای محمد در لبنان، پایهگذار حزبالله شدند و این هم راهی بود برای اینکه سوریها بدانند که راه مقابله با رژیم صهیونیستی و ایادی آن چگونه است. سالها بعد وقتی ایادی آمریکا و رژیم صهیونیستی، سوریه را به میدان جنگ تبدیل کردند، فرهنگی که حاج احمد متوسلیان پایهگذار آن بود، این کشور را در برابر دشمنانش پیروز کرد.
مردی اهل تهذیب، تحصیل و ورزش
حاج احمد متوسلیان برای رهبر معظم انقلاب اسلامی، مدتها قبل از اعزام به سوریه شناخته شده بود. رهبر معظم انقلاب در بهار 1360- هنوز رئیسجمهور نشده بودند- در خطبه دوم نمازجمعه درباره حاج احمد متوسلیان فرمودند: «... جوان پاسداری را در مریوان دیدم که با 180 نفر از تهران بلند شده، دو سال قبل رفته جبهه، امروز از آن 180نفر، فقط او و دو نفر دیگر زندهاند. بقیه شهید شدهاند. او هم هر لحظه آماده شهادت است.»
حضرت آیتالله خامنهای در دیدار 24 آذر1387 از دانشگاه
علم و صنعت با اشاره به عکس حاج احمد متوسلیان که بر دیوار سالن نقش بسته بود فرمودند: «من از نزدیک این سردار عالی مقام، جاوید نشان، حاج احمد متوسلیان را میشناختم و روحیه کار و تلاش او را میدیدم. او یکی از برجستگان دفاع مقدس بود و به نظر من خواندن شرح حال این برجستگان، درسهای زیادی را به دانشجویان میآموزد.»
رهبر معظم انقلاب اسلامی بارها، جوانان را به تهذیب، تحصیل و ورزش توصیه فرمودند. احمد متوسلیان اهل هر سه این اعمال بود. محمد متوسلیان برادر احمد متوسلیان درباره او میگوید: «احمد بسیار متشرع بود. او بیشترین تأثیر را از پدرم گرفت چون پدرم هم خیلی متشرع بود.»
برادر احمد متوسلیان ادامه میدهد: «احمد خیلی درسخوان بود و بسیار اهل مطالعه. کتابهای مذهبی و آثار شهید مطهری و مرحوم دکتر شریعتی را میخواند.»
او درباره ورزشکار بودن برادرش میگوید: «تابستانها به باشگاه نیرو در محله قیام میرفتیم و بوکس کار میکردیم. کوه هم میرفتیم. وسایل ورزش باستانی هم در خانه داشتیم.»
«سید ابوالفضل کاظمی» نویسنده کتاب کوچه نقاشها درباره احمد متوسلیان میگوید: «احمد در باشگاه فولاد واقع در میدان قیام بوکس کار میکرد. ولی زورخانه هم میآمد. با اینکه فرهنگ نوچهبازی آن زمان در برخی زورخانهها رواج داشت اما احمد از این فرهنگ خوشش نمیآمد و مخالف آن بود. حتی یک بار با یکی از افرادی که مروج چنین بیفرهنگی بود درگیر شد. احمد از اول جگردار و نترس بود، اما اصلاً منیت نداشت و متواضع بود.»
محمد متوسلیان درباره متواضع بودن برادرش میگوید: «یادم هست یکی از برادرانمان به شوخی به او گفت: تو در کردستان چه کار میکنی؟ مستخدم آنجا هستی؟ احمد پوزخندی زد و گفت: آره، همینطوره. یکی دو ماه بعد فهمیدیم که فرمانده تیپ محمد رسولالله است.»
درباره شجاعت، قاطعیت و مهربانیهای حاج احمد متوسلیان گفتنیهای زیادی وجود دارد که باید به آنها پرداخته شود. توصیف این مرد خدا در این مجال اندک محال است.
همگان روز 14 تیر که احمد و همراهانش به اسارت مزدوران رژیم صهیونیستی در لبنان درآمدند از این دلیرمرد یاد میکنند حال آنکه از او هر روز باید یاد کرد و زندگی او را زندگی کرد. پدران و مادران برای تربیت فرزندانی دلیر، فهیم و مؤمن، سیر زندگی او را بخوانند و جوانان فهم کنند که چگونه میتوان شجاع، نستوه و دشمنشناس بود. جذبه این فرمانده دلاور و بنیانگذار لشکر 27 محمد رسولالله آنقدر زیاد است که آشنایی با او، میل زندگی به شیوه او را در وجود هرکسی شعلهور میسازد.
اکنون در روزگاری که مردم سوریه درحال پیروزی بر مزدوران صهیونیسم بینالملل هستند، میخواهیم با بخشی از شخصیت بنیانگذار مقاومت در سوریه آشنا شویم. احمد به گفته دوستانش یک لشکر بود و 21 خرداد 61 یک تیپ به فرماندهی یک لشکر عازم سوریه شد.
غروب روز 21 خرداد 1361، یک فروند هواپیمای بوئینگ 747 نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، در انتهای باند فرود فرودگاه دمشق بر زمین نشست تا قوای محمد(ص) از آن پیاده شوند و خود را برای مبارزه با دشمن صهیونیستی در لبنان آماده کنند. اعزام نیروها به سوریه، در سه مرحله صورت گرفت که نیروهای اعزامی در مرحله اول به فرماندهی حاجاحمد متوسلیان عازم سوریه شدند. بخشی از رزمندگان لشکر 27 محمد رسولالله که آن زمان تیپ بود همراه با تیپ 58 تکاور ذوالفقار ارتش، قوای محمد(ص) را تشکیل دادند و به فرماندهی حاج احمد به سوریه رفتند تا از آنجا به لبنان اعزام شده و دشمن صهیونیستی را از آنجا بیرون کنند.
رژیم اشغالگر قدس روز پنجم ژوئن 1983 برابر با پانزدهم خرداد 1361 از زمین، هوا و دریا به لبنان حمله کرد و تا بیروت پیش رفت. روز 29 می1982 برابر با 9 خرداد 1361 ژنرال «الکساندر هیگ» وزیر خارجه وقت آمریکا طی مصاحبهای از خطر تهاجم امواج انسانی نیروهای آیتالله خمینی به صدام درپی پیروزی ایران در آزادسازی خرمشهر صحبت کرد. او صدام را دوست آمریکا در خاورمیانه خواند و خواستار پایان بحران به نفع واشنگتن شد.
حمله رژیم صهیونیستی به لبنان از مدتها قبل برنامهریزی شده بود فقط برای نجات صدام و رژیم بعث عراق، زودتر از موعد آغاز شد. دژخیمان صهیونیست ضمن محاصره شهر بیروت و قطع آب و برق، شروع به کشتار مردم و آوارگان فلسطینی کرده بودند. دامنه نسلکشی ارتش صهیونیستی و مزدوران فالانژ زن و مرد و پیر و جوان و شیعه و سنی و دروزی و مسیحی نمیشناخت. آنها طرفداران مقاومت ضدصهیونیستی را قتلعام کردند و به دختران خردسال لبنانی و فلسطینی در روز روشن و معابر عمومی تجاوز مینمودند.
ترور سفیر رژیم صهیونیستی در لندن به دست عضو پیشین سازمان آزادیبخش فلسطین که روابط صمیمی با رژیم بعث عراق داشت، بهانه حمله رژیم اشغالگر قدس به لبنان شد. ابونضال (صبری البناء) در محوطه بیرونی هتل «دورچستر» لندن، «شلوموآرگوف» سفیر رژیم صهیونیستی در انگلیس را ترور کرد تا «مناخیم بگین» نخستوزیر رژیم صهیونیستی فردای همان روز کابینه خود را به جلسه اضطراری فراخواند و فرمان حمله به لبنان را صادر کند.
9 ماه بعد روزنامه گاردین در روز دوشنبه هفت مارس 1983 نوشت: «دولت عراق قصد داشت تا تجاوز لبنان را به جلو بیندازد و به این وسیله به تحریک اسرائیل بپردازد و به نام وحدت اعراب در مقابل دولت صهیونیستی، بهانهای برای قطع جنگ با ایران قرار دهد.»
آمریکا، رژیم صهیونیستی و انگلیس به صدام کمک کردند تا با استفاده از این فرصت، قوای ارتش خود را بازسازی کند اما آنچه در پس پرده حکمت خداوند بود، کاشته شدن نهال مقاومت در سوریه و لبنان و به کارآمدن آن طی سالهای 2000 تاکنون است.
حمله رژیم صهیونیستی به لبنان موجب شد قوای محمد(ص) به سوریه بروند و بنیانگذار مقاومت در این کشور و لبنان شوند، آنهم به فرماندهی دلیرمردی چون حاج احمد متوسلیان که به گفته همرزمانش، به تنهایی یک لشکر بود.
احمد متوسلیان که بود؟
در آغازین روزهای سال1332، همان سالی که آمریکا و انگلیس در خیانتی آشکار به ملت ایران، حکومت کودتایی را بر آنان تحمیل کردند، نوزادی در محله امامزاده سیداسماعیل تهران به دنیا آمد که بعدها خار چشم کودتاچیان و حامیانشان شد.
نام این نوزاد را «احمد» گذاشتند. دوران تحصیلات ابتدایی را در دبستان اسلامی «مصطفوی» گذراند و سپس به هنرستان صنعتی شماره پنج تهران رفت و در رشته برق صنعتی تحصیل کرد. احمد از ایام کودکی در قنادی پدرش واقع در بازار تهران کار میکرد و به همین دلیل تحصیلات هنرستانش را به صورت شبانه ادامه داد.
در شانزدهم آبان 1353 راهی سربازی شد و در مرکز زرهی شیراز، دوره تخصصی تانک را با موفقیت طی کرد. سپس به تیپ یکم لشکر 81 زرهی کرمانشاه منتقل و به شهر مرزی سرپلذهاب اعزام شد. او با درجه گروهبان سومی و رسته سازمانی فرمانده تانک خدمت میکرد. در دوران خدمت سربازی، جلسات نیمه مخفی برای افشای ماهیت رژیم پهلوی ترتیب میداد اما رکن دو ارتش هیچ گونه مدرکی از فعالیتهای او به دست نیاورد. 16 آبان 1355 سربازی احمد تمام شد. احمد در رشته مهندسی الکترونیک دانشگاه علم و صنعت قبول شد. همزمان در یک شرکت مهندسی الکترونیک هم مشغول به کار شد. در بهار 1357 به بهانه مأموریت شغلی راهی خرمآباد شد و تحرکات انقلابی خود را در استان لرستان آغاز کرد. روز 13 شهریور 1357 تظاهرات گستردهای علیه رژیم شاهنشاهی در خرمآباد برگزار شد. احمد در هدایت این تظاهرات نقش بسزایی داشت. به همین دلیل در 15 شهریور 1357 حین تکثیر اعلامیه ضد رژیم، دستگیر شد. در بازجوییها از شیوه «تجاهل و کتمان» در پاسخ به سؤالات دژخیمان شاهنشاهی استفاده کرد و منکر همه چیز شد. با این حال ضرب و شتم سفاکانه مأموران رژیم دیکتاتوری را تحمل میکرد. اراده پولادین احمد در این مقطع به پختگی میرسید. قریب به دو ماه در زندان فلکالافلاک خرمآباد در سلول انفرادی محبوس بود. او به شیوه مبارزه منفی روی آورد و دست به اعتصاب غذا زد. سرانجام مقاومت مؤمنانه احمد، بازجویان ساواک را به زانو درآورد و بدون اینکه اطلاعاتی بدهد به بند عمومی زندان شهربانی منتقل شد. روز 29 آبان 1357 رژیم، احمد را به دادگاه کشاند. او از قبول وکیل تسخیری امتناع کرد و دفاع از خود را برعهده گرفت و با هوش و ذکاوت ایمانی خود، دادگاه را منحرف کرد و از دادن پاسخهایی که آنها میخواستند طفره رفت.
رژیم به دلیل سفاکیهایی که از 17 دی ماه 1356 به بعد به ویژه در 17 شهریور 1357 مرتکب شده بود برای آرام کردن افکار عمومی، مجبور به آزاد کردن تعدادی از زندانیان مخالف خود شد. احمد هم در بین آنها بود. او در هفتم آذر 57 آزاد شد و دوباره به صف انقلابیون پیوست. او تظاهرات مردمی محلات جنوب شهر تهران را هماهنگ میکرد و با محافل دانشجویی دانشگاه علم و صنعت و روحانیت مبارز تهران رابطهای تنگاتنگ داشت.
انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357 پیروز شد و برای پاسداری از این نهال نورس باید دلیرمردان به عرصههای دفاع روی میآوردند. احمد مسئولیت برپایی و اداره کمیتههای انقلاب اسلامی استان تهران را برعهده داشت و در تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نقش ایفا میکرد. فقط چند روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی طول کشید تا گروهکهای وابسته به آمریکا و شوروی، فعالیتهای خود را در چارچوب تحریک قومیتها آغاز کنند. ستاد خلق ترکمن، حزب جمهوری خلق مسلمان آذربایجان، جنبش خلق بلوچ در بلوچستان، خلق عرب در خوزستان در کنار بحرانآفرینیهای منافقین به تجزیهطلبی روی آوردند اما دولت موقت به جای مبارزه با این غائلهها، سعی در پیوند با آمریکا داشت. ایجاد درگیری و اعتصاب در کارخانهها، دانشگاهها، مدارس و ادارات گاه با پشتیبانی از درون دولت انجام میشد.
در چنین شرایطی سپاه، گردانهای رزمی خود را تشکیل داد. احمد متوسلیان عضو گردان دوم سپاه شد و پس از مدت کوتاهی فرماندهی این گردان به او محول شد و به کردستان رفت تا شهرهای تصرف شده از سوی گروهکهای ضدانقلاب را آزاد سازد. در این راه به موفقیتهای چشمگیری دست یافت که شرح آن نیاز به یک نوشتار دیگر دارد.
اعزام به سوریه
پس از حمله رژیم صهیونیستی به لبنان در ژوئن 1982، «الیاس سرکیس» رئیسجمهور لبنان در پیامی به همه دولتها و مجامع جهانی درخواست امداد نظامی، غذایی و دارویی نمود. در این شرایط جز جمهوری اسلامی ایران، کشور دیگری به درخواست لبنان، پاسخ نداد. حضرت امام خمینی(ره) در پیامی ضمن محکوم کردن حمله اسرائیل به جنوب لبنان و سوریه فرمودند: «من کلمه مبارکه استرجاع را نه برای جنایات اسرائیل و شهادت و آسیب بسیاری از مسلمانان مظلوم جنوب لبنان عزیز میگویم، گرچه آن هم استرجاع دارد و نه برای شهرها و روستاهای آن کشور اسلامی که به دست جنایتکار رژیم صهیونیستی کافر اسرائیل، اشغال و خراب شده است، گرچه آن هم استرجاع دارد و نه برای آواره شدن هزاران خواهر و برادر آن محیط مظلوم اسلامی گرچه آن هم استرجاع دارد... بلکه برای بیتفاوتی کشورهای اسلامی یعنی حکومتهای آنها استرجاع میکنم و ای کاش فقط بیتفاوتی بود. من استرجاع برای پشتیبانی بسیاری از حکومتها از اسرائیل و صدام، این دو ولد نامشروع آمریکا میکنم. من و هر مسلمانی در هرجا هست، باید استرجاع کنیم برای کمکهای مادی و معنوی دولتهای کشورهای اسلامی به آمریکا- رأس جنایتکاران- و اسرائیل و بعث عفلقی که پیادهکننده منویات شوم آمریکا و صهیونیسم جهانی است.»
رهبر معظم انقلاب که در آن زمان رئیس جمهور و رئیس شورای عالی دفاع بودند پیغام دادند که حاج احمد متوسلیان خدمتشان برود. احمد متوسلیان همراه با محسن رضایی میروند به دیدار حضرت آیتالله خامنهای. رئیسجمهور وقت به احمد میگویند که باید به لبنان بروید. محسن رضایی میگوید: «آقا تاکنون بارها آن جملاتی راکه احمد در آن ملاقات به کار برده نقل کردهاند.» حاج احمد در ملاقات با آقا میگوید: «یعنی خداوند متعال ما را انتخاب کرده که برویم با اسرائیلیها بجنگیم؟ آقا فرمودند: بله! شما نماینده نظام هستید، بروید آنجا و جلوی آنها را سد کنید...»
به این ترتیب بخشی از تیپ محمد رسولالله به فرماندهی حاج احمد متوسلیان مأمور رفتن به سوریه و لبنان شدند. روز 21 خرداد ماه 1361 اولین مرحله اعزام انجام شد. حاج احمد در فرودگاه دمشق خطاب به رزمندگان همراه خود گفت: «برادرها، قبل از رسیدن به اینجا در ایران آنچه گفتنی بود ما برای شما گفتیم. خیلی کوتاه من عرض میکنم امام عزیزمان فرمودهاند باید که اسرائیل از صحنه جهان زدوده شود و شما مردان بزرگ باید که این حرف امام عزیزمان را جامه عمل بپوشانید.»
حاج احمد متوسلیان، نیروهایش را با آموزشهای چریکی و رزمآوری تربیت کرده بود. سوابق این نیروها در کردستان، عملیاتهای فتحالمبین و الی بیتالمقدس بر همه آشکار بود بنابراین آنها برای نبرد در برابر دشمن صهیونیستی انتخاب شدند.
نیروهای اعزامی از ایران از فرودگاه راهی حرم حضرت زینب(س) شدند. مردم سوریه و آوارگان لبنانی با دیدن قوای محمد اشک شوق میریختند و فریاد میزدند: «یا لبنان یا لبنان... هذا جیوش القرآن» و «خیبر خیبر یا صهیون جیش محمد قادمون» پس از اقامه نماز و انجام زیارت در حرم حضرت زینب(س)، نیروها عازم مسجد اموی و محل نگهداری اسرای واقعه کربلا شدند و عزاداری بینظیری در این مکان انجام دادند.
نیروها به پادگانی در حومه دمشق به نام «زبدانی» منتقل شدند تا آماده رفتن به لبنان شوند اما بهزودی معلوم شد هدف از حمله اسرائیل به لبنان دور کردن ایران از حملات بیشتر علیه رژیم بعث عراق پس از آزادسازی خرمشهر است. سوریها هم با وقتکشی نشان دادند اهل جنگ نیستند. حکمت آن عزیمت بدون جنگ سالها بعد معلوم شد. احمد متوسلیان، نیروهای سوری را همان زمان به ضعفهایشان آگاه کرد. از جمله اینکه به آنها گفته بود در برابر هواپیماهای اسرائیلی مقاومت کنید یا میزان مهمات شما کم است باید آن را افزایش دهید. مهمتر از همه اینکه آنها دریافتند راز رزمندگی و جنگاوری نیروهای ایرانی در اعتقاد عمیق به باورهای اسلامی و شیعی است که موجب شده نیروهایی مقاوم بار بیایند.
قوای محمد در لبنان، پایهگذار حزبالله شدند و این هم راهی بود برای اینکه سوریها بدانند که راه مقابله با رژیم صهیونیستی و ایادی آن چگونه است. سالها بعد وقتی ایادی آمریکا و رژیم صهیونیستی، سوریه را به میدان جنگ تبدیل کردند، فرهنگی که حاج احمد متوسلیان پایهگذار آن بود، این کشور را در برابر دشمنانش پیروز کرد.
مردی اهل تهذیب، تحصیل و ورزش
حاج احمد متوسلیان برای رهبر معظم انقلاب اسلامی، مدتها قبل از اعزام به سوریه شناخته شده بود. رهبر معظم انقلاب در بهار 1360- هنوز رئیسجمهور نشده بودند- در خطبه دوم نمازجمعه درباره حاج احمد متوسلیان فرمودند: «... جوان پاسداری را در مریوان دیدم که با 180 نفر از تهران بلند شده، دو سال قبل رفته جبهه، امروز از آن 180نفر، فقط او و دو نفر دیگر زندهاند. بقیه شهید شدهاند. او هم هر لحظه آماده شهادت است.»
حضرت آیتالله خامنهای در دیدار 24 آذر1387 از دانشگاه
علم و صنعت با اشاره به عکس حاج احمد متوسلیان که بر دیوار سالن نقش بسته بود فرمودند: «من از نزدیک این سردار عالی مقام، جاوید نشان، حاج احمد متوسلیان را میشناختم و روحیه کار و تلاش او را میدیدم. او یکی از برجستگان دفاع مقدس بود و به نظر من خواندن شرح حال این برجستگان، درسهای زیادی را به دانشجویان میآموزد.»
رهبر معظم انقلاب اسلامی بارها، جوانان را به تهذیب، تحصیل و ورزش توصیه فرمودند. احمد متوسلیان اهل هر سه این اعمال بود. محمد متوسلیان برادر احمد متوسلیان درباره او میگوید: «احمد بسیار متشرع بود. او بیشترین تأثیر را از پدرم گرفت چون پدرم هم خیلی متشرع بود.»
برادر احمد متوسلیان ادامه میدهد: «احمد خیلی درسخوان بود و بسیار اهل مطالعه. کتابهای مذهبی و آثار شهید مطهری و مرحوم دکتر شریعتی را میخواند.»
او درباره ورزشکار بودن برادرش میگوید: «تابستانها به باشگاه نیرو در محله قیام میرفتیم و بوکس کار میکردیم. کوه هم میرفتیم. وسایل ورزش باستانی هم در خانه داشتیم.»
«سید ابوالفضل کاظمی» نویسنده کتاب کوچه نقاشها درباره احمد متوسلیان میگوید: «احمد در باشگاه فولاد واقع در میدان قیام بوکس کار میکرد. ولی زورخانه هم میآمد. با اینکه فرهنگ نوچهبازی آن زمان در برخی زورخانهها رواج داشت اما احمد از این فرهنگ خوشش نمیآمد و مخالف آن بود. حتی یک بار با یکی از افرادی که مروج چنین بیفرهنگی بود درگیر شد. احمد از اول جگردار و نترس بود، اما اصلاً منیت نداشت و متواضع بود.»
محمد متوسلیان درباره متواضع بودن برادرش میگوید: «یادم هست یکی از برادرانمان به شوخی به او گفت: تو در کردستان چه کار میکنی؟ مستخدم آنجا هستی؟ احمد پوزخندی زد و گفت: آره، همینطوره. یکی دو ماه بعد فهمیدیم که فرمانده تیپ محمد رسولالله است.»
درباره شجاعت، قاطعیت و مهربانیهای حاج احمد متوسلیان گفتنیهای زیادی وجود دارد که باید به آنها پرداخته شود. توصیف این مرد خدا در این مجال اندک محال است.