یمن را چه به من ؟ !...
علیرضا چخماقی
بوسید کودکش را و خندهزنان گفت: یمن را چه به من؟!
آنچه میخوانید، نه شعر است و نه متن ادبی و نه حتی نوشتهای منسجم و برآورندۀ مطلب برای بیان آنچه که باید و شاید...
اشک چشم است و خونابۀ دل به شکل واژگانی الکن و ناتوان از گفتن عمق درد... فریادی است در گلو که بر نمیآید که اگر هم بر میآمد، راهی به گوشهای پر از پنبه نداشت و بیپاسخ میماند در خلأ وجدان بشری و عاطفۀ انسانی آنان که در شمایل آدمیانند و در تسخیر امیال دنیوی...
آنان که بعضی هایشان هنرمندند، اما وجودشان از هنر انسانیت تهی است و بعضی دیگرشان، نویسندگانی که متأسفانه بر گوهر انسانیت قلم فراموشی کشیده اند؛ یا شاعرند اما دریغ از شعوری که به سرودن وادارشان برای مظلومان و محرومان ستمدیدگان ...
فیلمسازند اما فریمهای فیلمشان، خالی از ثبت واقعیتها و پراز بادکنکهای رنگین باد شده از هواهای نفسانی ... قلۀ آرزوهایشان دست یافتن به جوایز ونیز و کن و اسکار و سقف خواسته هایشان کسب شهرت و یا همتایان دیگرشان که در صحنۀ تئاترند برای نمایش و هنرنمایی در حضور « با نوایان » بیخبر از حال و روز «بینوایان»...
سیاستمدارند اما نه بر مدار جرأت و اخلاق و شیوۀ مدرس گونهاش، که بر اساس نسخۀ ماکیاولی آن... رأی میخرند و رأی میفروشند و عالم دهرند و کاشف اسرار و محبوب اغیار...
اهل موسیقیاند اما بنا به منافع فردی و گروهی، گاهی « آواز خوان، نه آواز » برایشان مهم است و گاه نیز سودشان در ترویج « آوازخوان نه، آواز» ...
آنان که موسیقیای را که میتوانست و میتواند در دستگاه ستم ستیز تنظیم شود و در مایۀ شور و امید، آهنگ وحدت بنوازد و سمفونی صبح بیداری مستضعفین را علیه مستکبرین جهان سر دهد، از سر بیهنری، به سطح نازل آهنگهای سخیف تخفیف دادهاند و یا در وجه دیگرش، به بهانۀ صلحطلبی، « تفنگت را زمین بگذار » پرچم سفیدشان شده است برای چراغ سبز نشان دادن به دشمنان منتظر و مترصد فرصت حمله؛ تا جهان و جهانیان فراموش کنند، منشاء جنگ را و مبداء گلولههایی را که بلا وقفه به سوی شرق شلیک میشوند...
و رسانهها و نقش پردازان سیاسی که هرگز نگفتند و نمیگویند غربیها بیصدا شلیک میکنند و از بس که خوب و مهربانند، گاه با لبخند...
... و حال در این میان، خیل خود خواهان کوته بین را چه غم، اگر بمبهای آمریکایی و سلاحهای اروپایی، صدها و هزاران امید و آرزو همچون « امل» هفتساله را به خاک و خون میکشد !... هزاران هزار شهید فدای راحتی و آسایش و خم به ابرو نیاوردن این مدعیان از خود راضی و از حق و حقیقت ناراضی...
- کمک و یا دست کم اظهار همدردی با مردم مظلوم یمن ؟ ابدا، خدا نکند !... یمن را چه به من ؟!...
و پشت بندش، ترجیع بند تکراری و نخنمای « چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است »...
« امل حسین » اگر چه یکی از صدها هزاران کودک مظلومی است که بر اثر جاهطلبی آمریکا و اروپا و اسرائیل و آلسعود، غنچۀ وجودشان، نشکفته پر پر شده، اما اگر نتیجۀ همدستی و سکوت و همراهی رسانههای مزدور با جنایتکاران جهانی، فقط و فقط مرگ این دخترک معصوم یمنی بود، باز هم همین یک فقره جنایت عمدی وسند گویا، کفایت میکرد تا انسانیت کل بشریت در معرض سؤال قرار گیرد و حیثت نداشتۀ جوامع حقوق بشری بر باد فنا رود.
با وجود اینها، باید سپاسگزار هنرمندان و حق نگارانی بود که باعث عزت و افتخار هنر و ادب این سرزمین بوده و هستند و نیز امیدوار بود به این حقیقت که، تا بارقههای ایمان، در تاریکترین زوایای این عصر ظلمت گرفته، میتابند و نور و روشنی به ارمغان میآورند و در ازای یک امل از دست رفته، هزاران هزار امید و آرزو در دلهای پاک و جانهای آگاه میرویند و جوانه میزنند، علیرغم تمام تلخیها و سختیها، میشود به پایان راه اندیشید که به مدد نشانههای راهنما، به روشنی مطلق و نورالانوار میرسد:
راه اگر چه دشوار، مقصد بعید و دور است
چون که شوی رهسپار، پایان راه، نور است