برترین کارهای نیک در زندگی از نگاه امامعلی(ع)
کارهای نیک در زندگی بسیار زیاد است؛ از این رو، انسان دراین فرصت کوتاه عمر میماند که چه کاری انجام دهد و چه کاری را ترک کند؛ کدام را مقدم بداند و کدام را موخر بدارد. از آنجا که سبک زندگی هر مسلمان باید بر پایه سبک زندگی معصومان(ع) سامان یابد، بهتر آن است که ایشان را سرمشق قرار داده و زندگی خود را در چارچوب انتخاب ایشان تنظیم کنیم. امیرمومنان(ع) هر چند در مقام توصیف یکی از برادران دینی خویش یعنی عثمان بن مظعون بر آمده است، ولی در حقیقت با تبیین و توصیفی که ارائه میدهد، میکوشد تا نشان دهد چگونه میتوان کاری کرد تا جزو شیعیان و برادران آن حضرت(ع)
درآییم. آنچه در ادامه میآید، نگاهی به برترین کارهای نیک در زندگی از نگاه امیرمومنان علی(ع) است.
امام علی ع میفرمایند: «در گذشته برادری خدایی (ودینی) داشتم كه آنچه او را در نظرم بزرگ جلوه میداد كوچكی دنیا در نظر او بود، از تحت حكومت شكمش خارج بود (شكم بر او تسلطی نداشت) و از این رو آنچه را نمییافت میل نمیكرد، و هر زمان هم كه مییافت زیاده روی نمیكرد، بیشتر اوقات ساكت و خموش بود و چون لب به سخن میگشود بر گویندگان دیگر چیره بود و عطش پرسش كنندگان را فرو مینشاند، ناتوان و مستضعف بود و هر گاه كاری جدّی پیش میآمد همچون شیر بیشه میخروشید و چون مار بیابانی به جنبش در میآمد (در اختلاف و دعوا) تا نزد قاضی نمیرفت ،دلیل و حجّتی اقامه نمیكرد و كسی را در مورد كاری كه انجام داده بود و عذری برای آن نمییافت پیش از شنیدن عذرش سرزنش نمیكرد، از هیچ دردی جز هنگام بهبود شكایت نمیكرد، آنچه را میگفت خود نیز عمل میكرد و چیزی را كه عمل نمیكرد نمیگفت و هر گاه بر سخن مغلوب میشد بر خموشی مغلوب نمیشد و هر گاه دو كار برایش پیش میآمد میاندیشید كه كدام به هوا و هوس نزدیكتر است با آن مخالفت میكرد ،بر شما باد به داشتن این اخلاق نیكو و در داشتن آنها بر یكدیگر سبقت گیرید و اگر قدرت عمل به همه آنها را ندارید انجام اندكی از آنها بهتر از ترك بسیار است». (نهجالبلاغه، حکمت 289)
از نظر آن حضرت(ع) حدود 20 خصوصیت و صفت در کلام و رفتار آدمی است که او را بزرگ میکند و شرافت و کرامت اکتسابی به او میبخشد. این خصوصیات عبارتند از:
1- عظمت انسان: از نظر امیرمومنان علی(ع) عظمت هر انسانی نه در قدرت و ثروت و مانند آنها، بلکه در کارهایی است که انجام میدهد. هر انسانی افزون بر شرافت و کرامت ذاتی که خداوند به او بخشیده و بر کائنات سروری و خلافت داده(اسراء، آیه 70؛ بقره، آیه 30) کارهایی است که در قالب عبودیت و بندگی در راستای کسب تقوای الهی انجام میدهد و موجب کرامت اکتسابی و ارزشمندی وی در پیشگاه خدا و مومنان میشود.(حجرات، آیه 13؛ بقره، آیه 21؛ ذاریات، آیه 56) کسی که در این مسیر گام بر میدارد، به طور طبیعی نسبت به متاع دنیا و زینتهای آن(آل عمران، آیه 14) بیمیل است و زهد میورزد. دنیا در دل او جایی ندارد و محبت آن موجب نمیشود تا تعلق خاطری به دنیا داشته باشد. هر چند از دنیا برای آخرت خویش و کارهای نیک سود میبرد و چیزهای بیارزش دنیا را به کالای پرارزشی از خدمات و خدمت به خلق خدا تبدیل میکند، ولی هرگز این متعلقات دنیوی را متعلقات خود قرار نمیدهد. پس همان طوری که متعلق را دارد چنان است که تعلقی ندارد، بنابراین به سادگی مال و ثروت خویش را انفاق کرده و در راه خدا هزینه میکند. از نظر امام علی(ع) کسی که این گونه زهدورزی واقعی داشته باشد، در نظر خدا و مومنان عظمت مییابد.
2- کوچکی دنیا: کوچکی و بیارزشی هر چیزی به نوع نگاه آدمی بستگی دارد. کسی که انسانیت و کرامت و شرافت آدمی را بلند و عظیم میبیند، دنیا با همه گستره و گستردگیاش بیارزش و کم اهمیت است. مومن کسی است که دنیا را در برابر آخرت میگذارد. در این ترازو، به طور طبیعی شاخص به گونهای حرکت میکند که دنیا نسبت به آخرت بسیار قلیل است؛ چنانکه خداوند بصراحت در این باره در آیاتی از جمله آیه 38 سوره توبه میفرماید: أَرَضِيتُمْ بِالْحَيَاهًْ الدُّنْيَا مِنَ الْآخِرَهًِْ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاهًِْ الدُّنْيَا فِي الْآخِرَهًْ إِلَّا قَلِيلٌ؛ آيا به جاى آخرت به زندگى دنيا دلخوش كرده ايد؟ متاع زندگى دنيا در برابر آخرت جز اندكى نيست.
از نظر مومن، همه دنیا اگر برای دنیا مورد توجه قرار گیرد نسبت به آخرت چیزی جز بازی و سرگرمی نیست و انسان عاقل آن است که دنیا را برای آخرت به کار میگیرد و دل به زینتهای آن نمیدهد؛ زیرا دنیا چیزی جز یکی از مواردی نیست که در آیه 20 سوره حدید بیان شده است. خداوند میفرماید: بدانيد كه زندگى دنيا در حقيقت بازى و سرگرمى و آرايش و فخرفروشى شما به يكديگر و فزونجويى در اموال و فرزندان است مثل آنها چون مثل بارانى است كه كشاورزان را رستنى آن باران به شگفتى اندازد، سپس آن كشت خشك شود و آن را زرد بينى، آنگاه خاشاك شود و در آخرت دنيا پرستان را عذابى سخت است و مؤمنان را از جانب خدا آمرزش و خشنودى است و زندگانى دنيا جز كالاى فريبنده نيست.
3- سلطنت بر شکم: از آنجایی که عظمت انسان در خلق و خوی نیک اوست؛ از همین رو خداوند خلق و خوی نیک پیامبر را عظیم دانسته است (قلم، آیه 4)، نه توجه به مادیات و کسب مال و ثروت، پس ترک هر آنچه به مادیات ارتباط دارد و انسان را بنده و برده خود میسازد، لازم و ضروری است. خداوند در آیات قرآنی بیان میکند عظمت پیامبر(ص) به سبب مال و ثروت نبوده است (فرقان، آیات 7 و 8) بلکه بخاطر بهرهگیری از دنیا برای آخرت و مانند آنها بوده است. انسان باید خود را آزاد کند و به آزادی واقعی برسد، از آنجا که توجه و اهتمام به دنیا، عین بردگی است و انسان را خوار و ذلیل کرده و از آزادی واقعی دور میکند، خداوند از انسان میخواهد تا خود را از زنجیرهای بردگی نجات دهد. این زنجیرهایی که موجب بردگی میشود، محبت شهوانی انسان به دنیا و زینتهای آن است. (آلعمران، آیه 14) وقتی انسان خود را از بردگی شکم و زیر شکم یعنی شهوت غذایی و جنسی نجات داد، از بند بردگی میرهد و به آزادی واقعی میرسد؛ زیرا بسیاری از گناهان و فعالیتهای دنیوی انسان که موجبات بردگی میشود، به همین شکم و زیر شکم مربوط میشود. کسی که بر شکم و زیر شکم خویش مسلط شود و سلطنت پیدا کند، بر جهان سلطه یافته و از بردگی به ازادی واقعی میرسد. در آیات و روایات مهمترین عامل سیر و سلوک عرفانی ، مواظبت و مراقبت بر خورد و خواب و مسائل جنسی معرفی شده است.
4- میانهروی در خوراک: باید توجه داشت که اسلام قائل به رهبانیت نیست (حدید، آیه 27)، و انسان مجاز نیست بر خواستهها و نیازهای طبیعی خویش پشت پا بزند و آنها را سرکوب کند. اصولا هر مکتب و نظام فکری و رفتاری که بخواهد خواستههای طبیعی را نادیده بگیرد از سوی مردم حذف میشود؛ زیرا عامل رشد و بالندگی نیست؛ خداوند همان طوری که نیازهای معنوی را در انسان قرار داده، نیازهای مادی را نیز تعبیه کرده است. پاسخ منطقی و درست و صحیح به این نیازها زمینهساز کمال گرایی انسان و تحقق اسمای الهی در ذات وی میشود. از این رو آموزههای اسلامی همواره در چارچوب فطرت و نیازهای طبیعی و فطری سامان یافته است (روم، آیه 21) پیامبران از جمله پیامبراسلام(ص) به عنوان اسوه سنه الهی (احزاب، آیه 21)، دارای زندگیای است که اصول آن بر اعتدال و میانهروی و دوری از افراط و تفریط قرار گرفته است. خدا در سفارشی به پیامبر(ص) میفرماید: وَلَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَهًْ إِلَى عُنُقِكَ وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا؛ و دستت را به گردنت زنجير مكن (زیاد خساست نشان نده) و بسيار هم گشاده دستى منما تا ملامت شده و حسرتزده بر جاى مانى. (اسراء، آیه ۲۹) خداوند درباره صفات مومنان میفرماید: وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا؛ و كسانىاند كه چون انفاق كنند نه ولخرجى مىكنند و نه تنگ مى گيرند و ميان اين دو روش حد وسط را برمى گزينند.(فرقان، آیه 67) این میانهروی در هر کاری از جمله در خوراک لازم و ضروری است؛ زیرا بسیاری از بیماریها به سبب پرخوری یا عدم تامین نیازهای بدن به غذا پدید میآید. از این رو خدا میفرماید: اى فرزندان آدم برترین زینتهای خود را در هر نمازى برگيريد و استفاده کنید و بخوريد و بياشاميد ولى زياده روى مكنيد كه او اسرافكاران را دوست نمى دارد. (اعراف، آیه ۳۱)
5- سکوت و خاموشی: بسیاری از گناهان ریشه در زبان دارد؛ زیرا انسان با زبان، خود میتواند گناهان کبیرهای چون غیبت، دروغ، افترا، تهمت، بهتان و مانند آنها را انجام دهد و زندگی را برای خود و دیگران سخت کند. زبان، ابزاری برای جداکردن حق از باطل و تبیین امور و اطلاعرسانی و ابراز عواطف و احساسات و امور دیگر است. اگر بهدرستی از آن بهره گرفته شود، انسان را به کمالات میرساند. از این رو خداوند به نعمت زبان و بیان سوگند میخورد.(رحمن، آیات 2 و 3) در آیات قرآنی بیان شده که انسان اگر سخن میگوید اصولی چون استواری در کلام و منطق و فایده و سود و مانند آن را در نظر بگیرد و اگر نمیتواند این امور را رعایت کند، بهتر است سخن نگوید و خاموشی پیش گیرد. البته سکوت و خاموشی مراتبی دارد که از سکوت زبانی و بیانی آغاز و تا سکوت دلی ادامه مییابد. اگر انسان بتواند دل خودش را ساکت کند و اجازه ندهد افکار و پندارهای خیالی هر دم با او سخن بگوید آنگاه است که خداوند با او سخن میگوید و فرشتگان بر جانش وحی و الهام میرسانند.
6- چیرگی در منطق: از دیگر اموری که انسان باید در زندگی آن را رعایت کند، سخن گفتن به گونهای است که سخن وی استوار و منطقی باشد و طوری نباشد که دیگری بر منطق او ایراد وارد کند. سخن را باید طوری گفت که از نظر منطقی و علمی موجب چیرگی و اتمام حجت و قطع خصومت و فصل الخطاب باشد. خداوند به این نکته بارها در قرآن به اشکال گوناگون توجه داده است. چنانکه میفرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد از خدا پروا داريد و سخنى استوار گوئيد. (احزاب، آیه 70) مجادله با زیباترین سخن و روش، به طوری که حجت تمام و سخن چیره باشد از اموری است که در آیه 125 سوره نحل به آن توجه داده شده است.
7- نیازسنجی: انسان نباید هر سخنی را بگوید، بلکه سخنی بگوید که مفید و سازنده برای مخاطب باشد. بنابراین در سخن گفتن باید اموری را مراعات کند که از آن جمله نیازسنجی نسبت به نیازهای مخاطب است. همچنین شناخت نیازها و سخن گفتن به میزان استطاعت مخاطب بسیار ضروری است. پیامبران به گونهای سخن میگفتند که نیازهای اساسی مردم برآورده شود و بیهوده وقت مردم را برای سخنان بیفایده و غیر مفید تلف نمیکردند. به اندازه عقول و فهم ایشان سخن میگفتند و مطالب را در چارچوب برهان منطقی و فلسفی یا موعظهها و بیانهای مقبول و مجادلات نیکوی مقبول و معقول بیان میکردند.(نحل، آیه 125) با توجه به فهم و سن شنونده سخن میگفتند و نیازهای آنان را برآورده میساختند.
8- ضعف و استضعاف ظاهری: انسان نباید هماره خود را توانمند نشان دهد و ضرورتی نیست که شجاعت و قدرت خویش را به نمایش بگذارد. ضعف در برابر توان و قدرت قرار میگیرد و استضعاف در حوزه عمل اجتماعی خود را نشان میدهد. یعنی فرد خود را در عمل فردی در برابر خداوند ضعیف و ناتوان دانسته و به فقر ذاتی و هویتی خود توجه دارد. در حوزه عمل اجتماعی و سیاسی رفتاری را در پیش نمیگیرد که بیانگر مواضع استکباری باشد. به سخن دیگر، اظهار ضعف در برابر خدا و استضعاف در برابر مردم به گونهای که گمان نکنند انسانی مستکبر است، از ویژگیهای مومن است؛ زیرا اظهار قدرت در برابر خدا خوب نیست همچنانکه اظهار آن در جامعه نشانهای از استکبار ورزی است. خداوند این دسته افراد را دوست نمیدارد، زیرا کسی که استکبار کند، دشمن خدا خواهد بود؛ چنانکه ابلیس و فرعون استکبار ورزیدند و مردم را مستضعف قرار دادند. (ص، آیه 74؛ قصص، آیه 4)
9- شجاع: انسان در عین حال که باید در جامعه نسبت به مردم تواضع و فروتنی داشته باشد و خود را مستکبر و قدرتمند و قوی نشان ندهد و در برابر خداوند و خلق استکبار نورزد، ولی باید در رفتار سیاسی و اجتماعی علیه مستکبران و ظالمان به گونهای وارد شود که شجاعت وی زبانزد باشد. اصولا پیامبران(ع) در برابر فرعونها چنین بودند و گزارش خداوند از حضرت موسی(ع) و هارون(ع) نشان میدهد که از شجاعت لازم در عمل اجتماعی و سیاسی در جهت احراز عزت خود و امت برخوردار بودند. انسانی که به جنگ مستکبران و ستمگران میرود باید ترس را کنار بگذارد و به درون کاخ ستمگران یورش برد و با منطق و جهاد علمی و نظامی مستضعفان را بر مستکبران چیره سازد. در اینباره میتوان به عملکرد حضرت موسی(ع) و پیامبر(ص) علیه مستکبران فرعونی و قریشیاشاره کرد. پس مومن در برابر خداوند متواضع و عبد ذلیل و متضرع است و در برابر خلق فروتن، اما در برابر دشمن شیر غران صحنه پیکار ونبرد است. چنانکه امیرمومنان علی(ع) فرموده است: او فردی افتاده بود كه دیگران نیزاورا ضعیف میپنداشتند؛ ولی زمانی كه ضرورت جدی پیش میآمد بسان شیری خشمگین و ماربیابان بود.
10- پرتحرک: مومن بسیار پرتحرک و پرتوان است. از این رو در فعالیتهای خویش همواره به سرعت و شتاب وارد میشود و کار خیر را با تنبلی و تسامح به تاخیر نمیافکند. این سرعت بهگونهای است که میخواهد در کارهای خیر گوی سبقت را از رقیبان بستاند. خداوند در وصف مومنان میفرماید: كَانُوا يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ؛ هماره در خیرات سرعت میجستند.(انبیاء، آیه 90) این سرعت به قصد پیروزی و پیشگامی و اول شدن است: أُولَئِكَ يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ؛ آنانند كه در كارهاى نيك شتاب مى ورزند و آنانند كه در انجام آنها سبقت مى جويند. (مومنون، آیه ۶۱) از همین رو هنگام مسابقات چنان تلاش در کارهای خیر میکنند که به نفس نفس میافتند و رقابت را در تحرک به کمال میرسانند: فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ؛ پس مسابقهدهندگان به نفس نفس میافتند. (مطففین، آیه 26) چنانکه اسبهای مسابقه اینگونه هستند.
11- حجتگرایی: انسان مومن اهل منطق و استدلال است و میکوشد تا سخنی بگوید و کاری را انجام دهد که براساس حجت باشد. اینگونه هم حجت را بر خود و هم دیگران تمام میکند و اما و اگری نمیگذارد. اصولا خداوند پیامبران(ص) را برای اتمام حجت فرستاده تا کسی نگوید ما نمیدانستیم و نمیتوانستیم؛ زیرا هم بیان شفاف و روشنی آمد و هم سرمشقهایی از جنس انسان که قابلیت سرمشق شدن را دارا بودند. در هر کاری که وارد میشود و میخواهد قضاوت و داوری کند با دلایل محکم وارد میشود. هم چنین زبان به محاجه و بحث و استدلال نمیگشاید مگر اینكه ضرورت اقتضاء كند و حجت بر وی تمام شود. در حقیقت اصل را بر سکوت و خاموشی میگذارد و گزیدهگو و کمگو است.
12- عذرپذیری: هیچ انسانی بیگناه و بیخطا و اشتباه نیست. بنابراین، عذرخواهی و عذرپذیری یک اصل انسانی در رفتار اجتماعی انسان است. قرآن بیان میکند که خدا نیز عذرپذیر است و احسان اقتضا میکند که انسانها نیز اینگونه عمل کنند که عذر دیگران را بپذیرند و عفو کنند. (نساء، آیات 98 و 99) پس کسی که فرمان میدهد که انسان عذرپذیر باشد، خود نیز عذرپذیر است. خداوند در آیاتی از جمله آیه ۸۶ و ۹۱ سوره توبه و آیات ۱۰۶ و ۱۱۰ سوره نحل، پذیرش عذر مومنان معذور را از سوی خود به معنای تبلور غفران و رحمت دانسته و بر آن تاکید دارد. البته باید توجه داشت که عذرخواهی غیر از عذرتراشی و بهانهتراشی و توجیهگری کارهای زشت است؛ زیرا عذرخواه بهاشتباه و خطا و گناه خود اقرار میکند و درصدد جبران برمیآید و توبهگر و استغفارجو است، اما بهانهتراش و عذرتراشگریزان از خطا و گناه بودن کار خود بوده و به طور طبیعی آن را تکرار خواهد کرد؛ زیرا گناه و خطا بودن آن را نپذیرفته است. در روایت است: «عذر برادرت را بپذیر و اگر عذری نداشت برایش عذر جستوجو کن(عذر بتراش)» (بحارالانوار، ج74، ص164). و در حدیثی دیگر آمده است: «اگر کسی برایت عذر آورد عذرش را بپذیر حتی اگر بدانی دروغ میگوید» (بحارالانوار، ج78، ص 142).
13- ترک سرزنش: انسان در زندگی اجتماعی باید اصول و آداب معاشرت را بداند و بدان عمل کند. از مهمترین و برترین خصوصیات انسانی در عمل اجتماعی، ترک سرزنش دیگران به سبب خطا است. حتی برخی از سرزنشها موجب میشود که دیگری گستاخ شود و یا به اصلاح عمل بد خویش نپردازد. البته سرزنش در جای خود میتواند تاثیر تربیتی نیز داشته باشد مشروط بر آنکه به قصد تربیتی و از سر دلسوزی و به اندازه و بجا باشد در حالی که سرزنش نابجا و بیش از حد تاثیر معکوس نیز خواهد داشت. از طرف دیگر اگر سرزنش دیگران کار پسندیدهای نباشد، در مقابل، سرزنش نفس اماره اقدامی شایسته و ممدوح به شمار میرود و در روایات و کلام بزرگان بر آن تاکید بسیار شده است.
14- شکر بر مصیبت: انسان در مصیبت است که شاکله و هویت و شخصیت واقعی خود را به نمایش میگذارد. انسان مومن، در مصیبت است که نشان میدهد شاکر و سپاسگزار است یا کفران نعمت میکند و منت بر خدا میگذارد. اگر انسانی در شرایط سخت خودش را نگه دارد و در هر حال شاکر خداوند باشد، او کسی است که واقعا اهل شکر و سپاس است. صبر در مصیبت و شکر بر هر آنچه خداوند بدان رضایت دارد نشانه توحید کامل است.
15- تطابق سخن و عمل: خداوند از هرگونه قول بیعمل به شدت نهی میکند و میفرماید: اى كسانى كه ايمان آوردهايد چرا چيزى مىگوييد كه انجام نمى دهيد، نزد خدا سخت ناپسند است كه چيزى را بگوييد و انجام ندهيد. (صف، آیات 2 و ۳) هر انسانی به آنچه میداند باید عمل کند تا این گونه علمش نیز افزایش یابد و هم به آنچه اعتقاد دارد و قائل به آن است عمل کند. پیامبر(ص) وقتی خود رطب خورده بود در آن زمان کودک را از رطب خوردن باز نداشت.
16-ترک مجادله: انسان در معاشرت اجتماعی گاهی با کسانی مواجه میشود که مخالف دیدگاه و نظرات و نظریات او هستند. در این موارد باید ترک مجادله کند و اگر مجادلهای دارد براساس آیه 125 سوره نحل بر اساس سخن منطقی معقول مقبول طرف مقابل با وی مجادله کند. در اینباره مطالب بسیاری است که در جای خود باید بحث شود.
17- مخالفت با هواهای نفس: بزرگترین دشمن انسان هواهای نفسانی اوست. پیامبرگرامی اسلام (ص) فرمودند: أَعْدَى عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ؛ سرسختترین دشمنت نفس تو هست كه در میان دو پهلويت قرار دارد.(تنبیه الخواطر، ورام بن ابى فراس، ج ۱، ص ۵۹؛ بحار الأنوار، ج ۶۷، ص ۶۴؛ حكمت نامه پيامبر اعظم، محمدی ری شهری، ج ۷، ص ۴۱۸.) کسی که در هر کاری با هواهای نفس خود مخالفت کند، موفق خواهد بود و اینگونه میتواند به سادگی بر دشمن بیرونی و وسوسههای شیطانی نیز غلبه کند. هرگاه کاری بود که احتمال دارد به خاطر نفس بخواهد انجام دهد، آن را ترک کند تا هواهای نفس بر او غلبه نکند امام کاظم(ع) فرمود: اذا مر بک امران لاتدری ایهما خیر و اصوب، فانظر ایهما اقرب الی هواک مخالفه، فان کثیر الصواب فی مخالفه هواک، هرگاه دو کار برایت پیش آمد که ندانستی کدام یک بهتر و درستتر است، نگاه کن کدام یک به هوا و هوس و خواسته دلت نزدیکتر است، با همان مخالفت کن، چرا که در مخالفت نفست، خیر بسیار نهفته است. (سخفالعقول، ص397)
18- نیک خلقی: مهمترین خصلت بشر نیک خویی و نیک خلقی است که موجب رفتن آدمی به بهشت است. در آیات قرآن بارها به این مسئله توجه داده شده است. سخن در اینباره بسیار است و مصادیق و موارد زیادی در قرآن و روایات به عنوان حسن خلق مطرح است.
19-سبقت در خیر: چنانکه گفته شد از مهمترین ویژگیهای مومن پس از سرعت در هرکار خیری، سبقت در آن است که در جای خود بحث شد.
20- برتر گزینی: انسان نمیتواند به همه کارهای خیر بپردازد. پس لازم است تا اولویت بندی کند و بر اساس اولویت کارهایی را انجام دهد و کارهایی را ترک کند. این خصوصیت در همه زندگی موجب میشود تا شخص موفق باشد و در زندگی بهترین بهره را از لحظات و ساعات عمر خویش ببرد. خداوند میفرماید: و در الواح تورات براى او در هر موردى پندى و براى هر چيزى تفصيلى نگاشتيم. پس فرموديم آن را به جد و جهد بگير و قوم خود را وادار كن كه بهترين آن را فرا گيرند، بهزودى سراى نافرمانان را به شما مىنمايانم. (اعراف، آیه ۱۴۵)