معیارهای فرهنگی
امروز بیست و دوم مهرماه، روز جهانی استاندارد است که سال هاست ما هم در ایران، علاوهبر روز، هفتۀ آن را برگزار میکنیم و انصافا استاندارد معیار خوبی است برای تثبیت کمی و بهبود کیفی هرآنچه که زیر پوشش آن قرار میگیرد.
علیرضا چخماقی
تعجب نکنید، صفحۀ ادب و هنر را به مبحث استاندارد که بیشتر موضوعی اقتصادی - اجتماعی و البته وجود آن باعث آسودگی خیال مردم و حافظ تندرستی جامعه است، اختصاص ندادهایم، بلکه میخواهیم به مناسبت روز جهانی استاندارد، چند کلمهای هم درباره استاندارد فرهنگی و مطبوعاتی حرف بزنیم و در لابهلای آن، بعضی از پرسشهایی را که در این زمینه به نظر میرسد مطرح کنیم.
ممکن است در بدو امر، عدهای از خوانندگان، همین جا و قبل از مطالعۀ مطلب، پیش خود بگویند: برای هر چیز و هر کالایی که استاندارد لازم و ضروری باشد، برای فرهنگ و هنر و رسانه و مطبوعات و به طور کلی گسترۀ اندیشه و هنر، نه تنها لازم و ضروری نیست که در تضاد و تخالف با جوهرۀ آزادی فکر و اندیشۀ خلاق است و دایرۀ وسیع فرهنگ و هنر و کتابت را که ظهور و بروز امروزین آنها، در انتشارات، اعم از کتاب و مطبوعات و رسانهها، از رادیو و تلویزیون گرفته تا سینما و تآتر و صد البته فضای مجازی، متجلی است، استاندارد پذیر نیستند و نباید هم باشند.
حرفی است درست به یک معنا و صد در صد حق با این خوانندگان است، به شرط اینکه ادامۀ مطلب را هم بخوانند تا متوجه شوند، استاندارد مد نظری که قرار است از آن حرف بزنیم، بر خلاف تصور اولیه، که ممکن است یکسانسازی، محدودیت و تعابیری از این قبیل را در اذهان تداعی کند، بیشتر از هر چیز به ساماندهی و ضابطهمندی در قالب تعاریف مدون میپردازد که نتیجۀ نهایی و دستاورد آن، ارتقاء کیفی هر آن چیزهایی است که در زیر مجموعۀ فرهنگ و ادب و هنر قرار میگیرند. از آنجا که شاخههای برآمده از درخت تناور فرهنگی، انبوه و پرشمارند، بنابراین توقع نمیرود در این مجال تنگ، به زیر و بم و چند و چون جوانب مختلف چنین مقولۀ گستردهای پرداخت، بلکه فقط به طور گذرا، به ذکر نمونههایی میتوان اشاره کرد، به این امید که در فرصتی مناسبتر، افراد فهیم و آگاه، کلیت این نوشته را به عنوان طرح سؤالی مورد مداقه و عنایت خویش قرار دهند و حق مطلب را، چنانکه باید و شاید، ادا کنند.
***
و اکنون آن پرسشها و اشارات گذرا، آن هم صرفا در شاخۀ مطبوعات:
- آیا منطبق با استاندارد فرهنگی است که روزنامهای ارگان یک حزب یا سخنگوی رسمی دولت باشد اما در پیشانی و شناسنامۀ خود، یا در نماد نوشتاری یا تصویریاش که به لوگو معروف است، این وابستگی و پیوستگی را درج نکند؟ (نمونه: روزنامۀ دولتی «ایران»، روزنامۀ شهرداری تهران «همشهری» و روزنامۀ «اعتماد» که مدیر مسئول آن عضو ارشد حزب موسوم به «اعتماد ملی» است )
- آیا درست و مطابق با استاندارد و معیارهای فرهنگی است که مدیر مسئول یک روزنامه، در عین حال، هم عضو یک حزب باشد و هم رستوران چی؟ (نمونه روزنامۀ «اعتماد» و...) به راستی چگونه است که اگر مثلا یک میوه فروش، فرضا در مغازهاش وسایل برقی یا لوازمالتحریر بفروشد، مورد اعتراض اصناف ذینفع قرار میگیرد و شهرداری مانع این اقدام غیر متعارف میشود، اما آنکه در صدر یک کار فرهنگی، یعنی مدیر مسئولی روزنامه قرار دارد مجاز به رستورانداری است؟...
- آیا غیر استاندارد و به عبارت روشنتر، شکلی از تقلب نیست اگر روزنامهای (بخوانید روزنامههایی) شایعات بیاساس را به جای اخبار و دیدگاههای منفعتطلبانۀ شخصی یا گروهی و جناحی را به اسم تحلیل چاپ و منتشر کنند و عدهای را (هر چند معدود) مسموم فکری کنند؟ (نمونه: همۀ نشریات زنجیرهای که هر یک از آنها، بر حسب مندرجاتشان، نمونۀ بارزی از این تقلب و غش در معامله به حساب میآیند.)
و البته پرسشی بیمخاطب و در نتیجه بیثمر است اگر باز هم تکرار کنیم چرا فروشندگان مواد غذایی فاقد استاندارد، به جرم عرضۀ مواد نامطلوب و مسمومیتزا، به حق جریمه و توبیخ و خودروهای دودزا متوقف میشوند، اما در حوزه نشر و مطبوعات، از چینش فاقد معیار و بیضابطۀ حروف و کلمات، توسط تاجران رخنه کرده در عرصۀ شریف فرهنگی، محصولی تقلبی پدید میآید که افکار را مسموم و فضا را آلوده میسازد اما واکنش مقامات مسئول و موظف در مقابل آن، چیزی است نزدیک به صفر؟!...
(نمونه: روزنامههای اجارهای که به شکل زنجیرهای، خط وابستگی به بیگانگان را، هر روز پر رنگتر از روز پیش ترسیم و عرضه میکنند.)
- آیا میرسد روزی که در عرصۀ مطبوعات، مطابق با معیارهای قانونی و استانداردهای فرهنگی و اجتماعی، کسی مدیر مسئول روزنامه یا نشریهای شود که بدهکار گردن کلفت بانکی با مبلغ هشتاد میلیارد تومان نباشد؟ (نمونه: روزنامهای که اسمش «قانون» است!!!)
_ آیا میرسد روزی که اگر فرضا مدیر مسئول روزنامهای، به لندنگریخت و مثلا کارشناس و تحلیلگر رسانۀ معاند و رسوای بی. بی.سی شد، و بعد هم روزنامهاش در کشور (گیرم بدون درج نام او) در قالب نسخۀ مکتوب همان افاضات همچنان انتشار یافت؛ آنها که باید، در صلاحیت فرهنگی و عدول از معیارهای اخلاقی، دینی و ملی آن روزنامه، اگر نه تجدید نظر، لااقل شک کنند؟
(نمونه: روزنامۀ مثلا اصلاحطلب «آفتاب یزد».)
و آیا مطابق با کدام استاندارد ملی یا جهانی است که روزنامههایی (فارغ از مندرجاتشان، که غالبا همسو و تکرار حرفهای غربزدگان و معاندین است) تنها در «بیست تا سی نسخه» چاپ شوند؟
( نمونه: روزنامههای بهار، تماشاگران و...)
به پایان آمد این دفتر، حکایت همچنان باقی است...