شهریار؛ شاعری که از بند تعلقها رهید
* ناهید زندیپژوه
شهریور؛ ماه درگذشت استاد شهریار است. مطلب زیر باید، در ماه پیش تقدیم میشد که به دلیل فراوانی مطالب مقدور نشد و امروز با کمی تاخیر به احترام استاد اما، پیش روی شماست.
شاعر افسونگر و ادیب؛ استاد شهریار، نه تنها مایه افتخار ایران بلکه مایه مباهات شرق است. لطف سخن شهریار در سرودن شعر به دو زبان فارسی و آذری پیداست. این ویژگی شهرت خاصی به او بخشید و سبب شد آوازهاش از مرزهای جغرافیایی میهن به دیگر نقاط جهان ره بگشاید و سرودههای دلنشینش روشنیبخش دل شیفتگان معرفت الهی گردد.
شهریار که نامش سیدمحمدحسین بهجت تبریزی بود در ابتدای شاعری بهجت تخلص میکرد؛ بعد از مدتی دو بار با فال حافظ تخلص خواست که دو بیت زیر از دیوان حافظ آمد و خواجه تخلص استاد را شهریار مشخص کرد.
«که چرخ سکه دولت به نام شهریاران زد
روم به شهر خود و شهریار خود باشم»
شهریار منتهای آمالش قرب به مقام شامخ حافظ شیرازی بود. تا آنجا که به کرات تلمیح و تضمین کلام خواجه را مزین اشعارش قرار داد و هنگامی که از مقام گویندگان سلف یاد میکند میفرماید:
بلی از این همه شاعر اگر ز من پرسید
کسی به خواجه و اوج کمال او نرسید
استاد به موازات سرودههای هنری خود با افت و خیزهایی روبرو شد و در طی زندگی پرفراز و نشیب خود، از پیچ و خمهای زیادی عبور کرد تا راه خود را در مسیر تکامل و خلق آثار جاودانه بدست آورد. بنا به گفته شهریار: «... انسان سیر تکاملش تدریجی است. مولا علی فرمود: وای به حال کسی که دو روز عمرش با هم مساوی باشد. یعنی هر روز آدمی باید نسبت به دیروزش پیشرفتهتر باشد؛ در غیر این صورت شعور آدمی در حال وقفه است.»
اصولا زندگینامه و خاطرات زندگی شهریار در خلال اشعارش گنجانده شده؛ به عنوان نمونه بیوگرافی او در «هذیان دل» خلاصه شده است:
افسانه عمرم آورد خواب
عمری که نبود، خواب دیدم
در سیل گذشت روزگاران
امواج به پیچ و تاب دیدم
از عشق و جوانیام چه پرسی
من دسته گلی بر آب دیدم
دل بدرقه با نگاه حسرت
شهریار در زمانی که سرودههای خود را در قالب سنتی غزل و قصیده به رشته نظم میکشید با عزمی راسخ به حمایت از نوآوران برخاست و در غزل «شاعر افسانه» بیان کرد:
نیما، غم دل گو که غریبانه بگرییم
سر پیش همه آریم و دو دیوانه بگرییم
و در ادامه میخوانیم:
بگذار به هذیان تو طفلانه بخندند
ما هم به تب طفل طبیبانه بگرییم
شهریار کجروان و متشاعران را «مخربهای میراث ادب» مینامد:
شهریارا با مخربهای میراث ادب
چون کنیم این آبروی شعر ایران بردهها
و در پاسخ کسانی که گویندگان شعر آزاد را بدعتآور و سنتشکن مینامیدند؛ میگوید:
این نوع شعر که آزاد نام اوست
جمع میان بحر طویل است و مستزاد
در منظومه «در ذکر مفاخر ادب» شاعر حرمت گذشتگان و معاصرین را به طور برجسته مشخص کرده، شهریار با ملکالشعرای بهار، ایرج میرزا، سپیده کاشانی، کمالالملک، صبا و... ارتباط شاعرانه داشت و درباره اغلب آنها اشعار نغز سروده است. چنانچه با مراجعه به دیوان استاد درمییابیم در رثای پروین، عشقی، بهار و صبا ابیات محزونی را به وجود آورده است.
شهریار در اوان جوانی به قصد ادامه تحصیلات به تهران آمد و به اقتضای طبیعت جوانی و جاذبه تبلیغی ظاهر فریبانهای که دستاندرکاران سیاستهای استعماری راه انداخته بودند، اشعاری سرود؛ اما خود بعدها به آنها انگشت ایراد گرفت. با فروپاشی نظام مستبد در شهریور 1320، آزمایشهای فردی و تجربههای تلخ زندگی، روزن آگاهی و شناخت پیشروی او گشوده شد و از تنگنای محدودیتهای مادی و معنوی که او را در برگرفته بود رها شد. میتوان گفت شهریار چه زود دریافت که خزف را صدف و خرمهره را گوهر میپنداشته است؛ و چه زیبا درک راستین خود را در بیت ذیل به تصویر کشیده است:
ببین به جلد سگ پاسیان چه گرگانند
به جان خواجه که این شیوه شبانی نیست
بنا به گفته یکی از دوستان شهریار، جناب آقای زاهدی: «شهریار زیاد شعر میگفت. هر کجا که میرفت و یا مهمان بود شعری وصف حال میگفت و همانجا میگذاشت و بیشتر اوقات آن اشعار از بین میرفت و در خانهاش هم که اغلب برای خاطر دل خودش شعر میگفت، اشعار را در روی قوطی سیگار یا یادداشتی باطله مینوشت و آن نوشتهها جزو خاک و خاشاک جلوی جاروب میرفت و من مجبور بودم که آثار و اشعار شهریار را از این گونه نقاط جمعآوری کرده و نگهداری کنم. شهریار خود معترف بود که اگر مجاهدت من نبود خودش رغبتی به حفظ آثار و اشعارش نداشت.»
شهریار در سالهای آخر دوران تحصیل در رشته پزشکی به دام عشق نافرجامی گرفتار شد که خود آن را عشق مجاز مینامد. شرح این عشق آتشین در غزلهای عاشقانه شهریار نمایان است؛ ابیاتی از غزل «ناله نومیدی» را با هم ترنم میکنیم:
سرکن ای مرغ چمن ناله نومیدی را
که خزان شد چمن و گل همه بر باد آمد
خسروی بودم و دور از لب لعلی شیرین
به سرم قصه ناکامی فرهاد آمد
عرضه کردم غم هجران تو را با دل کوه
کوه هم با من شوریده به فریاد آمد
البته این ناکامی موهبتی شد الهی تا جایی که از بند علایق جدا شد و در سلک صاحبدلان درآمد و سرودههایش رنگ و بویی دیگر گرفت. جالب است که غالب غزل های دلنشین استاد که به ذائقه عموم خوشآیند است یادگار همین دوران است. به قول شهریار مدتی این عشق مجاز به حال سکرات بود و حس طبیعت هم مدتها به همان صورت اولی برای او تجلی کرده و شهریار هم با زبان اولی با او صحبت کرده است. بعدها شهریار با دلی سوخته به تمام مظاهر طبیعت عشق ورزیده و میتوان گفت مانند مولانا با دوستان هنرمند خود نرد عشق میبازد. سیدابوالقاسم شهیار از صمیمیترین دوستان استاد، مریض احوال و مسلول بود؛ بعدها که شهیار مرحوم شد در رثای او شهریار سرود:
او رحمت خدا بود پشت و پناه ما بود
تا رحمت خدا باد پشت و پناه شهیار
یا رب گرش گناهی است از من به دیده منت
آری به اشک حسرت شویم گناه شهیار
ای کاش از این سفر بود امید بازگشتن
بیچاره من که مانده است چشم به راه شهیار
در سخن شهریار بلندی طبع و روح حماسی فردوسی، مجلسآرایی نظامی، حکمت سنایی، عرفان مولوی، نازکی و نفوذ بیان سعدی، استحکام و صداقت و درعین حال مرموزی غزلهای حافظ، سوز و گداز وحشی بافقی و...
میتوان تشخیص داد شهریار در قطعه «مومیایی» با زبان سمبولیک حالات روحی و سیر و سلوک معنوی خود را در نظر خواننده قرار داده است. نبوغ شهریار تنها در ترنم لطیفترین احساسات، ظریفترین حالات روحی و والاترین آرمانهای بشری محدود نمیشود؛ وارستگی، علو طبع، سیر و سلوک در عالم عرفان و کسب فیض از معارف قرآن تاثیر اخلاقی کلام او را به مقام رفیع ارتقا داده است. شهریار به دفعات از مخاطرات و مرگ نجات یافت. مرگ مادر در 31 تیر 1331، از تلخترین خاطرات استاد به شمار میرود. منظومه «ای وای مادرم» که تقریبا رمانتیک و امپرسیونیسم است، بسیار سوزناک و تاثیرگذار است. چنانچه بیاختیار اشک را از دیدگان جاری میسازد:
در نصفههای شب یک خواب سهمناک دیدم
و پریدم به حال تب
نزدیکیهای صبح او باز زیر پای من نشسته بود
آهسته با خدا راز و نیاز داشت
نه او نمرده است...
عشق و علاقه استاد فقید به ایران و ایرانی هر اندازه که پایانناپذیر است؛ نسبت به متجاوزین که چشم طمع به این مرز و بوم را داشتند به همان اندازه شدید و کوبنده است. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، نیروی شاعرانه شهریار دو چندان شد و منظومههایی همچون «شیون شهریور»، «مهمان شهریور»، «شبیخون» را در مدح ایثارگران و قدح دشمنان سرود و بدین گونه فصل تازهای به آثار خود افزود.
شهریار در سالهای آخر اقامت در تهران میل داشت که به شیراز برود و در جوار حافظ باشد و این خواست خود را در اشعار «ای شیراز و در بارگاه سعدی» منعکس کرد ولی گویا بعدا منصرف میشود تا اینکه یک روز بیخبر از همه از تهران به سمت تبریز میرود.
زندهیاد استاد شهریار پس از 83 سال زندگی شاعرانه پر بار در 27 شهریور 1367 در بیمارستان مهر تهران به ملکوت اعلی پیوست و در زادگاه خود در مقبرهًْ الشعرای سرخاب تبریز به خاک سپرده شد و چه نیک سرود:
برای ما شعر این است مردنی در کار
که شعر را ابدیت نوشتهاند شعار
با توجه به انس و الفتی که خوانندگان محترم از شهریار و اشعارش دارند؛ باید تصدیق نمایند که توصیف این شاعر اسرارآمیز کار بسیار مشکلی است و برای نگارنده به علت محدودیت سطور بیش از این مقدور نبود. با این حال؛ تصور میکنم توانستهام لااقل برشهایی از شرح احوال و شعر شهریار فقید را به مناسبت سالگردش برای علاقهمندان به رشته تحریر درآورم.
منابع
1- مجموعه اشعار شهریار، تهران: موسسه انتشارات نگاه، 1391.
2- کیهان فرهنگی، شماره دوم، اردیبهشت 63.
3- روزنامه کیهان، شماره 19743، شهریور 1389.