kayhan.ir

کد خبر: ۱۴۲۵۴۵
تاریخ انتشار : ۳۰ شهريور ۱۳۹۷ - ۲۰:۳۰

نگاهی به وقایع بعد ازعاشورا



يكي از بزرگ‌ترين فجايع بشري در 10 محرم سال 61 هـ ق در سرزمين كربلا توسط امويان به وقوع پيوست. هنوز نيم قرني از رحلت پيامبر اسلام سپري نشده بود كه فرزند دختر آن بزرگوار را امت خودش به دستور كسي كه جانشين ظاهري آن حضرت بود به شهادت رساندند و فجايع عظيم ديگري از جمله بريدن سر كشته‌ها و غارت اموال و به اسارت گرفتن اهل‌بيت (عليهم‌السلام)  مرتکب شدند.
وقايعي كه بعد از شهادت امام حسين (ع)  از كربلا تا مدينه براي اهل‌بيت(ع) اتفاق افتاد خيلي بيشتر از آن است كه بتوان آنها را به‌طور مختصر بيان کرد. همچنين بيشتر وقايع را ثبت نكرده‌اند و يا اگر ثبت شده به تاريخ دقيق آن ‌اشاره نشده و به طور مطلق به محل وقوع آن ‌اشاره رفته. در اینجا به طور خلاصه و فهرست‌وار به وقايع مهم كه بعد از شهادت امام حسين(ع) رخ داد ‌اشاره مي‌شود.
سال 61 هـ ق عصر روز دهم محرم لشكر يزيد بعد از اينكه امام حسين(ع) را به شهادت رساند به دستور فرماندهان خود دست به غارت و آتش‌زدن خيمه‌ها و آزار و اذيت خاندان نبوت زدند، آن نامردمان به سوي خيمه‌هاي حرم امام حسين(ع)  روي آوردند و اثاث و البسه و شتران را به يغما بردند و گاه بانويي از آن اهل‌بيت پاك با آن بي‌شرمان بر سر جامه‌اي در كشمكش بود و عاقبت آن لئيمان جامه را از او مي‌ربودند.[1]دختران رسول خدا (صلي‌الله‌عليه و‌آله) و حريم او از خيمه‌ها بيرون آمده و مي‌گريستند و در فراق حاميان و عزيزان خود شيون و زاري مي کردند.
بعد از آن‌، اهل‌بيت (ع) را با سر و پاي برهنه و لباس به يغما رفته به اسيري گرفتند و آن بزرگواران به سپاه دشمن مي‌گفتند كه ما را بر كشته حسين‌(ع) بگذرانيد. چون اهل‌بيت(ع)  نگاهشان به كشته‌ها افتاد فرياد كشيدند و بر صورت خود زدند.[2] بعد از اين قضايا عمر سعد ملعون در ميان يارانش جار كشيد: چه كسي است كه اسب بر پشت و سينه حسين (عليه‌السلام) بتازد! ده كس داوطلب شدند و تن حسين‌(عليه‌السلام)  را با سمّ اسبان لگدكوب كردند[3] در همان عصر عاشورا بود كه عمر سعد، سر مبارك
امام حسين (ع) را با خولي بن يزيد اصبحي و حميد‌بن‌مسلم ازدي نزد عبيداله‌بن‌زياد به كوفه فرستاد و سرهاي ياران و خاندان او را جمع كرده و هفتاد دو سر بود و به همراهي شمر‌بن ذي‌الجوشن و قيس بن‌اشعث به كوفه فرستاد.[4] سپس كشته‌هاي خودشان را پيدا كرده دفن نمودند ولي جنازه بي سر و زير پاي اسبان لگدكوب شده امام حسين‌(ع)  و يارانش تا روز دوازدهم محرم عريان در بيابان كربلا بود تا اينكه توسط قبيله بني‌اسد و به راهنمائي امام سجاد(ع)  دفن شدند.[5]
شب يازدهم محرم را گويا اسراي اهل‌بيت (ع) در يك خيمه نيم‌سوخته سپري کردند. در اين رابطه در مقاتل چيزي از احوال اهل‌بيت‌(ع)  نقل نشده ولي مي‌توان تصور كرد كه چه شب سختي را بعد از يك روز پر سوز و از دست دادن عزيزان و غارت اموال و اسارت و سوختن خيمه‌ها و اهانت‌ها و... داشته‌اند.
حرکت اسرا به سوی کوفه
عمر سعد ملعون در روز 11 محرم دستور كوچ از كربلا به سوي كوفه را مي‌دهد و زنان و حرم امام حسين (ع) را بر شتران بي‌جهاز سوار كرده و اين ودايع نبوت را چون اسيران كفّار در سخت‌ترين مصائب و هُموم كوچ مي‌دهند.[6] در هنگام حركت از كربلا عمر سعد دستور داد كه اسرا را از قتلگاه عبور دهند. قيس‌بن‌قرّه گويد: هرگز فراموش نمي‌كنم لحظه‌اي را كه زينب (س) دختر فاطمه (س) را بر كشته بر خاك افتاده برادرش حسين عبور دادند كه از سوز دل مي‌ناليد... و امام سجاد(ع) مي فرمايد:... من به شهدا نگريستم كه روي خاك افتاده و كسي آنها را دفن نكرده، سينه‌ام تنگ شد و به اندازه‌اي بر من سخت گذشت كه نزديك بود جانم بر آيد و عمه‌ام زينب وقتي از حالم با خبر شد مرا دلداري داد كه بي‌تابي نكنم.[7] (گويا اسراي كربلا را دوبار به قتلگاه مي‌آورند، يك دفعه همان عصر روز عاشورا بعد از غارت خيام و به درخواست خود اسرا و يك بار هم در روز يازدهم محرم هنگام كوچ از كربلا و به دستور عمر سعد و اين كار عمر سعد شايد به خاطر اين بود كه مي‌خواست اهل‌بيت(ع)  با ديدن جنازه‌هاي عريان و زير آفتاب مانده‌، شكنجه روحي به اسرا داده باشد).
بعد از اينكه روز يازدهم محرم اسرا را از كربلا به سوي كوفه حركت دادند، به خاطر نزديكي اين دو به هم روز 12 محرم اسرا را وارد شهر كوفه کردند، گويا شب دوازدهم را اسرا در پشت دروازه‌هاي كوفه و بيرون شهر سپري كردند. در اثر تبليغات عبيدالله بن زياد عليه امام حسين‌(ع)  و خارجي معرفي كردن آن حضرت ،مردم كوفه از اين پيروزي خوشحال مي‌شوند و جهت ديدن اسرا به كوچه‌ها و محله‌ها روانه مي‌شوند و با ديدن اسرا شادي مي‌كنند. ولي با خطابه‌هايي كه امام سجاد(ع)  و خانم زينب(س) و ساير اسرا ايراد مي‌كنند و خودشان را به كوفيان و مردم مي‌شناسانند و به حق بودن قيام امام حسين‌(ع) اذعان مي‌كنند، شادي كوفيان به عزا تبديل مي شود. در طول مدتي كه در كوفه و در ميان مردم به عنوان اسير جنگي حركت مي‌كردند سرها بالاي نيزه بود و اسرا در كجاوه‌ها جا داده شده بودند و آنان كه خيال مي‌كردند اسرا از خارجيان هستند و بر خليفه يزيد عاصي شده‌اند، جسارت و اهانت مي‌كردند، عده‌اي هم از نسب اسرا سؤال مي‌كردند، با اين وضع وارد دارالاماره و مجلس عبيدالله بن زياد كه حاكم كوفه و باعث اصلي شهادت امام حسين می‌شوند، اين ملعون جلوي چشم اسرا و مردم با چوب‌دستي به سر مبارك مي‌زد و خود را پيروز ميدان قلمداد مي‌كرد و كشته شدن امام حسين(ع)  را خواست خدا قلمداد مي‌‌نمود.[8] ولي با جواب‌هايی كه از جانب خانم زينب و امام سجاد(ع)  مي‌شنيد بيشتر رسوا مي‌شد.
مصیبت‌های شام
در خبرها آمده كه ابن زياد بعد از آنكه يك روز (يا چند روز بنا به روايتي) سرها را در كوچه‌ها و محله‌هاي كوفه گردانيد، آنها را به شام نزد يزيد بن معاويه فرستاد[9] و بعد از آن اسرا را به سرپرستي مخضّر بن تعلبه عائذي و
شمر بن ذي‌الجوشن به شام روانه كرد. دستور داد كه دست‌های
امام سجاد (ع) را با غل و زنجیر برگردن بستند و سوار بر شتر بي‌جهاز به سوي شام حركت دادند. مدت زمانی كه اسرا از كوفه به سوی شام در حركت بودند را منابع ذكر نكرده‌اند که چه وقايعي اتفاق افتاده و تنها به برخي بي‌ادبي‌هاي حاملين سرهاي مبارك از قبيل شراب ‌اشاره دارند و در طول مسير از شهرهاي مختلف گذر مي‌كردند.
نقل شده كه اهل‌بيت (عليهم‌السلام)  را سه روز پشت دروازه‌هاي دمشق نگه داشتند تا شهر را آذين‌بندي كنند و آماده براي جشن و شادي نمايند. در بيشتر منابع نقل شده كه روز اول صفر سر امام حسين(ع) را همراه كاروان اسرا وارد دمشق كردند.[10] واقعه اندوه‌باری كه براي اسرا اتفاق افتاد اين بود كه علي‌رغم خواست آن بزرگواران مبني بر ورود به شهر از جاي خلوت و به‌طور جدا از سرهاي مبارك، ولي دستور دادند سرها را جلوي كاروان اسرا و از دروازه ساعات كه جمعيت انبوهي تجمع كرده بودند وارد كنند و مردم غافل شام كه از حقيقت ماجرا بي‌خبر بودند با مشاهده كاروان، شادي و هلهله مي‌كردند و بر سرها اهانت مي‌نمودند. سفر شام براي اهل‌بيت امام حسين(ع) بسيار تلخ و مصيبت‌هاي دوران اسارت در اين ديار، برايشان از سخت‌ترين مصيبت‌ها بود. وقتي از امام سجاد(ع)  پرسيدند در سفر كربلا، سخت‌ترين مصيبت‌هاي شما كجا بود، سه بار فرمودند: «الشام، الشام، الشام».[11] در شام نيز اسراي آل محمّد(ص) را در حالي كه به ريسمان بسته شده بودند، به مجلس يزيد وارد كردند، وقتي بدان حال در پيش روي يزيد ايستادند، سر امام را در برابر يزيد مي‌گذارند که اين صحنه از سوزناك‌ترين صحنه‌هايي است كه براي امام سجاد (ع) و خانم زينب(س) اتفاق مي‌افتد. چرا كه يزيد ملعون بر سر امام توهين كرده و شماتت مي‌كند و با قرائت ‌اشعاري خود را پيروز ميدان مي‌داند و به مردم اجازه حضور مي‌دهد و در آن مجلس به لب‌هاي مقدس امام جلوي چشم اسرا خيزران مي‌زند.[12]
گويا در اين مجلس است كه يك مرد شامي به خود اجازه مي‌دهد و اين جسارت بزرگ را مي‌كند. دختر
امام حسين (ع) به نام فاطمه را از يزيد به كنيزي مي‌خواهد که با پاسخ تند دختر امام و خانم زينب (س) روبه‌رو مي‌شود و بعد از گفت‌وگوئي ميان حضرت زينب (س) و يزيد، خانم زينب(س)خطبه‌اي در مجلس يزيد ايراد و شجاعانه به اعمال پليد يزيد ‌اشاره مي‌كند و يزيد را در مجلس خود رسوا و خار مي‌سازد.
اسرا در مدتي كه در شام بودند بنابر روايتي در يك خرابه به صورت زنداني نگهداري مي‌شدند[13] و در اين مدت يزيد ملعون چندين مرتبه خواست كه امام سجاد(ع) را شهيد كند كه خانم زينب مانع شد.
در مقاتل آمده كه يزيد، خطيبي خواست كه در اجتماع مردم صحبت كند و از يزيد و معاويه ستاش كند و به
امام‌ علي (ع) و فرزندان آن حضرت جسارت روا دارد. خطيب ايراد سخن كرد و اوامر يزيد را اجرا نمود و به ذم امام حسين(ع)  پرداخت‌، در اين حين امام سجاد(ع) فرمود: اي يزيد! به من اجازه بده بالاي اين چوب‌ها روم (منظور ميزي بود كه خطيب شامي روي آن صحبت مي‌كرد) و چند كلمه‌اي صحبت كنم كه موجب خشنودي خداوند و اجر و ثواب حضار باشد. يزيد نپذيرفت، ولي مردم اصرار كردند تا امام به منبر رفت، امام خطبه‌اي خواند و بعد از حمد و ثناي خدا و معرفی خود كه اصل و نسبشان كيست، به ماجراي كربلا و اسيري خود پرداخت. در مجلس غوغائي بر پا شد و همه عليه يزيد همهمه مي‌كردند، يزيد از مؤذن خواست كه اذان بگويد. ولي امام از اين اذان هم عليه يزيد استفاده كرده و يزيد را رسوا نمود.[14]
از جمله وقايعي كه براي اسراي اهل‌بيت (ع) در شام اتفاق افتاد بنا به گفته برخي منابع ،وفات دختر سه ساله امام حسين(ع)  است. از كامل بهائي نقل شده اهل‌بيت(ع) شهادت پدران را از كودكان خردسال پنهان مي‌داشتند و به آنها مي‌گفتند كه پدر شما سفر كرده، تا اينكه شبي دختري از امام‌حسين (ع) به نام رقيه(س) از خواب بیدار مي‌شود و بهانه بابا را مي‌گيرد و ضجه و ناله مي‌كند و همه اهل خرابه با اين كودك همنوا مي‌شوند تا اينكه سر امام را در طشتي مي‌آورند، خانم رقيه (س) سر را به بالين گرفته و با آن سر درددل مي‌كند. بعد از مدتي ديدند كه سر به يك طرف افتاد و كودك هم طرف ديگر، او را حركت دادند، ديدند كه جان به جان آفرين تسليم كرده[15]
بعد از اينكه مردم شام به‌وسيله خطابه‌هاي
حضرت زينب (س) و امام سجاد(ع)  شناخت كامل از اسراي اهل‌بيت (ع) يافتند يزيد تحت فشار افكار عمومي و جهت جلوگيري از رسوائي بيشتر‌، سه پيشنهاد از امام سجاد(ع)  را شنید، اينكه سر امام حسين را پس دهد، چيزهائي كه غارت شده را برگرداند، اسرا را در صورت كشتن امام سجاد با يك فرد امين به مدينه روانه كند، ولي يزيد سر امام را پس نداد و از كشتن امام منصرف شد و پيراهن كهنه امام حسين(ع)  را با مقداري پول پس داد.[16] و اجازه داد كه اسراي اهل‌بيت در شام براي شهداي كربلا عزاداري كنند. بعد از اينكه مدتي اسرا در شام مقيم بودند، يزيد از فقتنه مردم بيمناك شده و از نعمان بن بشير، كه قبلاً امير كوفه بود، خواست فردي پارسا و امين همراه اسرا آنها را بنا به خواست خودشان روانه مدينه کند. راوي مي‌گويد: هنگامي كه اهل و عيال امام حسين(ع)  از شام برگشتند و به عراق رسيدند از راهنماي كاروان خواستند كه آنها را از راه كربلا عبور دهد و ايشان قبر امام‌حسين‌(ع) را زيارت كنند و چند روزي بعد از رسيدن به كربلا مشغول عزاداري و سوگواري براي امام و شهداي كربلا بودند.[17] بعد از زيارت قبور شهداي كربلا راهي مدينه شدند و بالاخره زينبي كه با برادران و اقوام خويش از مدينه خارج شده بود بدون برادر و خويشان و با رنج سفر و داغ شهداء و مصيبت‌هايي كه در طول اين مدت ديده بود وارد مدينه شد.
در پايان خاطر نشان می‌کنیم كه در اين مختصر نمي‌شد همه وقايع اتفاق افتاده از كربلا تا شام و مدينه را توضيح داد که آن خود کتابی مستقل می‌طلبد.
* مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم
پی‌نوشت‌ها:
____________________________
[1]. ابي مخنف، اولين مقتل سالار شهيدان، ترجمه و متن كامل وقعه الطف، سيدعلي محمد موسوي جزايري، انتشارات بني‌الزهرا، چاپ اول 1380.   [2]. سيد بن طاووس، اللهوف علي قتلي الطُّفوف، تحقيق و تقديم شيخ فارس تبريزيان، چاپ: اسوه نوبت دوم، 1357، ص180.   [3]. شيخ عباس، قمي، ترجمه نفس المهوم (در كربلا چه گذشت)، انتشارات مسجد مقدس جمكران، چاپ پنجم، ص 485، اولين مقتل سالار شهيدان، پيشين، ص349.   [4]. شيخ عباس، پيشين، همان، ص486، و شيخ عباس پيشين، همان، ص 351.   [5]. شيخ عباس، پيشين، همان، ص492، اولين مقتل، پيشين، ص353.   [6]. شيخ عباس قمي، ترجمه نفس المهوم، ترجمه محمدباقر كمره‌اي، انتشارات جمكران، چاپ پنجم، ص490، ابي محنف، اولين مقتل سالار شهيدان، پيشين، ص 351.   [7]. شيخ عباس، پيشين، ص 492 و حسين نفس مطمئنه، محمدعلي عالمي، انتشارات هاد، چاپ اول، 1372، ص 306.   [8]. ابن مخنف، اولين مقتل سالار شهيدان، ترجمه وقعه الطف، سيد علي محمد موسوي جزايري، انتشارات بني‌الزهرا، چاپ اول، ص 361، و ترجمه نفس‌المهموم، پيشين، ص 519.    [9]. محمدعلي عالمي، حسين نفس مطمئنه، انتشارات هاد، چاپ اول، ص 329، خرداد 1372.   
[10]. جواد محدثي، فرهنگ عاشورا، نشر معروف، ص 240، اسفند 1374.   [11]. ابو مخنف، مقتل‌الحسين، ترجمه سيدعلي محمد موسوي جزايري، انتشارات بني‌الزهرا، چاپ اول، 1380، ص 385.     [12]. ابومخنف، پيشين، ص 387.   [13]. شيخ عباس قمي، نفس‌المهوم، ترجمه آيت‌الله شيخ محمد باقر كسره‌اي، ص 568، انتشارات صاحب‌الزمان جمكران، چاپ پنجم، 1374، ص 568.   [14]. ابومخنف، اولين مقتل سالار شهيدان، ترجمه سيدعلي محمد موسوي جزايري. انتشارات بني‌الزهرا، چاپ اول 1380، ص 405.   [15]. محمدعلي، عالمي، حسين نفس مطمئنه، انتشارات هادي، چاپ اول، 1372، ص 350.   [16]. ابومخنف، پيشين، ص 408.   [17]. ابومخنف، پيشين، ص 411.