عاشورا؛ تجلی اسلام ناب(5)
مسئولیت در برابر مردم و جامعه
سید محمد سعید مدنی
بزرگداشت هرچه باشکوهتر مراسم عاشورا به شکل و صورتهای مختلف آن، به ویژه به وسیله بر پایی مراسم مخصوص این ایام مثل عزاداری و مرثیه خوانی و نوحه سرائی و تداوم هرچه بهتر و باصلابتتر «عزاداری سنتی»، که ائمه اطهار(ع) و عالمان راستین دینی درباره آن توصیههای فراوان و سفارشات اکید کردهاند هر چند امری ضروری و درحد واجب است، اما مهمتر وحیاتیتر از آن این است که در بند ظواهر و صورت این مراسم نمانیم و هرکسی به سهم و توان خود و به عنوان دوستدار اباعبدالله(ع) و معتقد به شعار عمیق و پر مغز«هر روز عاشورا و هر زمین کربلا»، در راه شناخت و شناساندن ماهیت و باطن و سیرت قیام حسینی(ع)، تلاش خستگی ناپذیر و جهادگونه داشته باشیم.که رمز بقای اسلام راستین، همان اسلامی که در «غدیر» به دستور خداوند، به وسیله پیامبر اکرم(ص)، اعلام و کامل شد و در عاشورایی که حسین(ع) برپا کرد، تجلی یافت؛ و همچنین افشای آنچه منحرفان و گمراهان و راهزنان حقیقت وانسانیت به نام «اسلام» خواسته و میخواهند به مسلمانان و جهانیان معرفی کنند، همین است وبس!
عاشورا تجلی گاه اسلامی است که دغدغه مردم و جامعه را دارد در برابر سرنوشت آن احساس مسئولیت میکند.
امام حسین(ع)، به عنوان یک امام، نمیتواند نسبت به وضعیت فردی و شرایط اجتماعی وفسادی که حالت تصاعدی پیدا کرده، حساسیت نداشته باشد ودر باره مردمی که به حکومت گمراه و پلیدی یزید گرفتار آمدهاند حساسیت نداشته باشد و احساس مسئولیت نکند.
آن چنان که نهضت الهی جد بزرگوارش، رسول خدا(ص) اساسا برای نجات انسان و بالتبع جوامع انسانی برپا شده بود. اصولا فلسفه «نبوت» و بعثت انبیاء مگر چیزی غیراز نجات و هدایت انسانها از گرداب جاهلیت و ضلالت و رهنمون ساختن آنها به مسیر نور و هدایت است؟
امام حسین(ع)؛ به عنوان وارث رسالت آخرین پیامبر خدا و همه پیامبران پیش از او، نیز؛ در برابر وضعیت فرد وجامعه احساس مسئولیت میکند ودر برابر بدعتها و انحراف هائی که به اسم دین و باشعار اسلام بر جامعه حاکم شده وظیفه الهی واصلاحی احساس میکند.آن چنانکه پدر بزرگوار ایشان نیز به عنوان «امام» در تمام مقاطع عمرش؛ هرچه کرد و نکرد، و هرچه گفت و نگفت،فراتر از خودبینیها و خود خواهیها، در راه انجام همین وظیفه بود.
اسلامی که امام حسین(ع) در کربلا و جریان قیام عاشورا معرفی میکند از چنین خصوصیت و امتیازی برخوردار است و باهمه آنچه که هرجا به نام «اسلام» معرفی میشود، و با درد وداغهای مردم و مسلمانان کاری ندارد بیگانه است و هیچ نسبتی ندارد، تفاوت بنیادی دارد.
امام حسین(ع) در حالی قدم در راه کربلا وبرپا کردن قیام بینظیر علیه یزید و بالاتر از آن فرهنگ یزیدی میگذارد که از لحاظ شخصی و خانوادگی کسی با او مشکلی نداشت حتی معاویه پدر یزید به هنگاممرگ به او وصیت کرده بود که احترام امامحسین(ع) را حفظ کند ورعایت خویشاوندی اورابه ویژه در نسبتی که با پیامبر(ص) دارد در نظر داشته باشد. به طوری که یزید حاضر بود جز حکومت هرچیزی امام بخواهد در اختیارش بگذاردو...به شرط آنکه حسین(ع) کاری به مسائل جامعه و بلایی که حکو مت یزید بر سر مردم در میآورد، نداشته باشد!اما در دامانی که حسینبنعلی(ع) پرورش یافته و تربیت شده بود ودر مکتبی که حسین(ع) اسلام را آموخته بود؛ استاد و معلم پیامبر خدا(ص) بود که میفرمود:«من اصبح ولمیهتم بامورالمسلمین، فلیس بمسلم»!(هرکس صبح کند در حالی که به درباره امور مردم و جامعه مسلمین اهتمامی نداشته باشد، او مسلمان نیست)(الکافی، ج2، ص 164)
استاد و مرشدی که در راه انجام وظیفه وادای مسئولیتی که خداوندغفور ورحیم بر عهدهاش نهاده بود، یعنی قیام برای نجات و هدایت «ناس» چنان میکوشید و تلاش میکرد وچنان از جان و روان خود برای دعوت مردم به صراط مستقیم مایه میگذاشت و از خودگذشتگی نشان میداد که خداوندی که او را مامور انجام این وظیفه کرده بود،بارها از طریق فرشته وحی اورا مورد خطاب سرزنش آلود قرار داده بود که: چرا به خاطر هدایت ونجات مردم خودت را اینگونه ودر حد هلاک شدن به زحمت میافکنی؟«لعلک باخع نفسک الا یکونو مومنین...»(شعرا-۳). همان خدایی که ماموری را که برای هدایت مردم برگزیده است این چنین توصیف میکند«لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز، علیه ما عنتم حریص، علیکم بالمومنین رؤف رحیم»(توبه-۱۲۸) به یقین رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنجهای شما بر اوسخت است، و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مومنان، رئوف و مهربان است.
و ما میدانیم پیامبر از جانب خدایی آمده که نسبت به بندگان خود«رحمان و رحیم» است و مردم را«خانواده»(و عیال) خود مینامد ودر باره آنها و حفظ کرامت وچگونگی سرنوشت آنها سخت غیرت میورزد و حساسیت دارد.اوست که فرموده:«الخلق کلهم عیالالله و احب الخلق الیه انفعهم لعیاله»!(مردم خانواده خدا هستند. بهترین شما از نظر خدا نافعترین شما به حال مردم است.) (مستدرک الوسائل، ج 12، ص391)
آری، امام حسین در چنین مکتب و آیینی رشد و پرورش یافته است و او در راه رضای «این خدا» است که باهمهدار وندار و هستی و سرمایهاش به آوردگاه کربلا قدم نهاده است. امام حسین در دامان پدری بزرگ شده ودرس زیستن آموخته که در تمام مراحل زندگیش در دفاع ازحق و حقوق مردم و جامعه وحفظ و تداوم دین خدا، جهاد کرده بود. جهادی که روزی با شمشیرآخته و نعرههای مردانه در میدان نبرد با کفر بینقاب صورت پذیرفت. روزی دیگر در سکوت وغلاف کردن شمشیر و تحمل در زیر شکنجه دوست، انجام میشد و روزی با حکومت و ریاست و مقامش برای حاکمیت قانون و امنیت و تامین نان و معاش مردم ودر جدال بیامان با قانون شکنان و زیاده خواهانی که حکومت مشروع و عدالت گستر او را تحت فشار بیامان قرار داده بود. مردی که وصی بر حق پیامبر خاتم بود اما پس از آن رایگیری که در سقیفه برابر «نص» واز سر مصلحتاندیشی صورت گرفت، ضمن تاکید بر حق غصب شدهاش خطاب به بزرگان مصلحتاندیش این جمله بسیار بسیار قابل تامل و آموزنده برای همیشه را بر زبان آورد که: «حقا شما میدانید که من از همه مردم به خلافت شایسته ترم،(اما) به خدا سوگند تا زمانی راه مسالمت میپویم که امور مسلمین به سلامت باشد و جز به شخص من ستم نشود.» همان حاکمی که بر سر یکی از کارگزاران خود(عثمان بن حنیف، والی بصره) فریاد برآورد «آیا بدین بسنده کنم که مرا امیر مومنان گویند و در ناخوشایندیهای روزگار شریک آنها(مردم و محرومان) نباشم»؟!(نهجالبلاغه نامه شماره۴۵) این است که با تکیه بر شواهد و مستندات تاریخی و همچنین روایات و احادیث اعتقادی و سنت و سیره الگوهای بزرگ الهی لاجرم این نتیجه عاید فرد جستوجوگر میشود که اسلامی که غمخوار مردم و نجاتبخش انسان و اجتماع نباشد ودر برابر پلیدیهای پلیدان بیتفاوت باشد هرچه باشد اسلام عاشورا؛ اسلامی که امام حسین در آن نبرد بیمانند تعریف وتفسیر کرد، نیست.اسلام عاشورا به ما ملاک روشن و معیار محکم داده است که افراد و حکومتها و...با حسین حسین گفتن تنها «حسینی» نمیشوند بلکه فراتر از آن باید حسینی عمل کنند و برای اصلاح فرد و جامعه وبرطرف کردن دردها ومشکلات آن قیام کنند. این کاری است که امام حسین(ع) کرد و این یکی از دلایل ماندگاری مکتب عاشورا و از رموز محبوبیت حسین بن علی(ع) است: «وقتی انسان حسین را با این صفات و خصائل میشناسد، میبیند حق است و سزاوار است که نام او تا ابد زنده بماند. چون حسین مال خود نبود، خودش را فدای انسان کرد، فدای اجتماع انسانی کرد، فدای مقدسات بشر کرد، فدای توحید کرد، فدای عدالت کرد، فدای انسانیت کرد.از این جهت افراد بشر همه او را دوست میدارند. وقتی انسان، دیگری را میبیند که در او هیچچیزی از خود فردی وجود ندارد، هر چه هست شرافت و انسانیت است او را با خودش متحد و یکی میبیند...»(استاد شهید مطهری. حماسه حسینی. جلد دوم. صفحه ۱۲۹)