اصولگرایی؛ راه رفته و پیش رو
مهدی تیماجی
با نگاهی به مرزهای سیاسی کشور متوجه این نکته میشویم که تا قبل از سال 81 فضای سیاسی کشور تحت تأثیر تقسیمبندی جریان چپ و راست بود؛ اما بعد از شکستی که جریان راست در انتخابات دوم خرداد از سوی اصلاحطلبان متحمل شد، نیروهای جوان و تازهنفس که از یکسو سیاستهای جناح راست را نمیپسندیدند و از سوی دیگر منتقد جریان حاکم، یعنی اصلاحات بودند، تصمیم به یک خانهتکانی اساسی گرفتند.
از همین روی، اصطلاح «اصولگرایان» در مقابل اصلاحطلبان، پس از انتخابات دوم شوراهای شهر (سال 81) بر سر زبانها افتاد و این جبهه که متشکل از همهی گروههای رقیب دومخردادی بود، با عنوان «آبادگران» وارد رقابت انتخاباتی شد و توانستند موفقیت چشمگیری نیز کسب کند.
پیروزی اصولگرایان در انتخابات شورای شهر باعث شد تا بتوانند کرسی شهرداری تهران را از آن خود کنند. این موفقیت پلهای شد برای شروع موفقیتهای دیگر؛ بهطوریکه اصولگرایان توانستند در تمامی دورههای انتخابات ریاستجمهوری و مجلس شورای اسلامی تا سال 92 پیروز انتخابات باشند.
البته از دلایل دیگری که باعث شد تا این جریان سیاسی در کشور شکل گیرد، برمیگردد به دغدغهها و هشدارهایی که رهبر انقلاب از سال 1376 به بعد، خصوصاً در دوران اوج جریانات اصلاحات گوشزد میکردند؛ زمانی که جریان رادیکال اصلاحات به نام اصلاحطلبی و شعارهای جامعهی مدنی، همهی ارزشها و مبانی فکری و فرهنگی را زیر سؤال برده بودند.
به همین دلیل، در سال 1378، پس از جدی شدن تلاش عناصر افراطی برای تغییر قانون مطبوعات و ایستادگی رهبر انقلاب در برابر آن، حادثهی 18 تیر دانشگاه تهران توسط گروههای افراطی و برانداز نظام برای تغییر و تحول اساسی در نظام، طراحی و اجرا گردید.
به دنبال این اقدامات افراطی، رهبر معظم انقلاب راهبرد ایجاد انسجام نیروهای دلسوز و وفادار به انقلاب اسلامی را تحت عنوان گفتمان اصولگرایی مطرح کردند.
از همین روی در یک تعریف ساده و روشن، اصولگرایی عبارت است از باور به اصول و مبانی دینی و التزام عملی و وفاداری به آن در عرصهی حاکمیت و قلمرو فردی، مکتب اسلام و نظام دینی که دربرگیرندهی اصول و مبانی و دارای جهانبینی و ایدئولوژی است.
اصولگرایی در حقیقت، تحقق همهی مبانی و اصولی است که از سوی ذات باریتعالی برای انسان تعیین شده است و همهی عرصههای رفتار فردی، اجتماعی و حکومتی را جهت شکلگیری جامعهی اسلامی پوشش میدهد. به بیان دیگر، اصولگرایی تفکری معادل انقلاب اسلامی است.
اما در این میان، نباید از این نکته غفلت کرد که چگونه جریان اصولگرایی توانست در میان خفقان اردوگاه اصلاحطلبان رشد کند و در ادامه بتواند در نزد افکار عمومی با اقبال مواجه شود. شاید ضرورت بررسی جایگاه مردمی اصولگرایان قبل از بازخوانی شاخصهای اصولگرایی منطقی باشد.
ناگفته پیداست که ایستادگی بر ایمان و هویت اسلامی و پایبندی به مبانی انقلاب اسلامی، اصلیترین شاخص در شناسایی جریان اصولگرایی است. داشتن روحیهی پایبندی بر آموزههای اسلام ناب و مبانی انقلاب اسلامی در تمام طول حیات جمهوری اسلامی، نسخهای شفابخش برای گذر از گردنههای سخت نظام اسلامی بوده است که در این میان، باید اعتراف کرد که در مقاطعی اعتقاد به این مسئله در بین برخی از نخبگان جامعه کمرنگ شد که دوران هشتسالهی اصلاحات بهترین نمونه برای این مسئله است.
در دوران دولت اصلاحات، پررنگترین جنبهی فعالیت دولت، حوزهی فرهنگ بود. این حوزه با وزارت سید عطاءالله مهاجرانی آغاز شد؛ فردی که امروز لندننشین شده و علیه جمهوری اسلامی هر روز مصاحبهای انجام میدهد. وی که پیگیر سیاست تساهل و تسامح بود، بارها اعلام کرد باید کلمهی ارشاد اسلامی از آخر نام این وزارتخانه حذف شود.
از همین روی، به مدد حمایتهای مهاجرانی بهعنوان وزیر فرهنگ، روزنامههای زنجیرهای با بودجهی دولت راهاندازی شد که این روزنامهها به نام آزادی بیان، به عناوین مختلف و بهطور مستقیم و غیرمستقیم، نظام سیاسی و باورهای مذهبی و اسلامی مردم را مورد حمله و توهین قرار میداد. این جنبش افراطی و سکولار، با حضور پرچمدارانی همچون سعید حجاریان، عطاءالله مهاجرانی، یوسفی اشکوری، عبدالکریم سروش و... بهطور واضح پروژهی دینزدایی را کلید زده بودند.
از همین روی، بهعنوان نمونه، در روزنامهی «جامعهی سالم» عنوان شد که مظاهر دینی همچون حیای زنان و عفاف آنها نماد عقبماندگی است و یا روزنامهی «صبحامروز» در یادداشتی مدعی شد که پیامبر رفت و هیچ فردی را به جانشینی خود انتخاب نکرد و یا یوسفی اشکوری در روزنامهی «عصر آزادگان» با صراحت اعلام کرد که به دنبال ریشهکن کردن نظام ولایت فقیه است. به این ترتیب، عملاً سیاستهای مغرضانه در برابر اسلام در دولت هفتم پا گرفت.
متأسفانه به دلیل حاکمیت و نفوذ تفکرات لیبرالی و سکولار و غیرارزشی در عرصهی فرهنگ کشور، عملاً شاهد از هم گسیخته شدن فرهنگ دینی و ارزشهای اسلامی و انقلابی و حرکت در مسیر اهداف دشمنان نظام در تهاجم فرهنگی بودیم و در این میان، دلسوزان انقلاب با چشمانی نگران از این شرایط رنج میبردند که در این میان، شکلگیری گفتمان اصولگرایی بهمانند سدی در برابر هجمههای بیامان تفکرات التقاطی و لیبرالی غرب محکم ایستاد و آنها را وادار به عقبنشینی کرد.
هرچند که دولت اصلاحات در حوزهی فرهنگ با چالشهای زیادی درگیر بود، اما حوزهی اقتصاد را نیز باید به آن اضافه کرد. از همین روی، دولت هفتم در آغاز کار، با مشکلاتی همچون تکبعدی بودن روند توسعه، عدم هماهنگی توسعهی سیاسی با توسعهی اقتصادی و بیتوجهی به عدالت اجتماعی مواجه بود که همگی از دولت کارگزاران به جا مانده بود. اما در ادامه، هرچند دولت اصلاحات توانست شرایط اقتصادی را برای مردم قابلقبولتر کند، اما در حوزهی مبارزه با اشرافیگری و نیز ایجاد توازن بین توسعهی اقتصادی و گسترش عدالت اجتماعی نتوانست کار خاصی انجام دهد.
این در حالی است که رهبر انقلاب در معرفی شاخصهای اصولگرایی، به موضوع عدالتخواهی نگاه ویژهای دارد و در این خصوص میفرمایند:
«فلسفهی وجودی ما، عدالت است. اینکه ما برنامهی رشد اقتصادی درست کنیم و بگذاریم بعد از حاصل شدن دو سه برنامهی رشد اقتصادی، به فکر عدالت بیفتیم، منطقی نیست. رشد اقتصادی باید همپای عدالت پیش برود؛ برنامهریزی کنند و راهش را پیدا کنند.»
از موارد دیگری که باعث شد تا مردم در دوران دولت اصلاحات و اواخر دههی هشتاد به این نتیجه برسند که جریان اصلاحات غیرقابل اعتماد است، اتفاقاتی همچون حوادث 18 تیر 78، تحصن نمایندگان مجلس شورای اسلامی و قبول تعلیق فعالیتهای هستهای از کشورهای غربی را باید نام برد که به بیان دیگر، همگی استقلال ملی را هدف گرفته بودند. با این اوصاف، مردم که با چشمان بینا در حال رصد عملکرد هشتسالهی دولت خاتمی و گفتمان اصلاحات بودند، به این نتیجه رسیدند که در فضای سیاسی کشور احتیاج به یک رنسانس همهجانبه است و گفتمان اصولگرایی با داشتن مؤلفههایی همچون پایبندی به ارزشها و مبانی انقلاب اسلامی، عدالتخواهی، حفظ استقلال ملی و التزام به ولایت فقیه، با اقبال مردم مواجه شد.
بدون شک جریان اصولگرایی مبانی فکری خویش را براساس آموزههای اسلام ناب و نیز آرمانهای انقلاب اسلامی کسب کرده است و از سویی در طول 35 سالی که از عمر انقلاب اسلامی میگذرد مردم ما در تمامی مقاطع سخت، از جنگ تحمیلی گرفته تا تحریمهای ظالمانه، ثابت کردهاند که به هیچ عنوان حاضر نیستند از ارزشهای اسلامی و آرمانهای انقلاب اسلامی دست بردارند و فارغ از خطکشیهای سیاسی در فضای رایج سیاسی کشور، هر جریانی نسبت به اصل نظام متعهدتر باشد، از سوی مردم نیز مورد حمایت قرار میگیرد.
از همین روی، رمز جاودانگی جریان اصولگرایی در نزد افکار عمومی در همین مسئله نهفته است. البته ذکر این نکته لازم است که نامزدهای جریان اصولگرا بهواسطهی اخذ راهبردهای ناصحیح، در انتخابات ریاستجمهوری اخیر موفق نبودند، اما این مسئله نمیتواند دلیلی بر این مدعا باشد که مردم از جریان اصولگرایی دلزده شدهاند.
این در حالی است که رسانههای رقیب پس از انتخابات یازدهم ریاستجمهوری، به دنبال انتقام از گفتمان اصولگرایی هستند و با ایجاد جنگ روانی و برچسب زدنهای غیرمنصفانه، به دنبال آن هستند تا ضمن ناکارآمد نشان دادن گفتمان اصولگرایی، مردم را نسبت به آن دلسرد کنند.
هرم جمعیتی جریان اصولگرایی دربردارندهی افراد و گروههایی هستند که میتوان برای آنها عنوان دلسوزان اسلام و انقلاب اسلامی را به کار برد.
راز ماندگاری گفتمان اصولگرایی در نزد مردم، به این مسئله وابسته است که اصولگرایی نباید خود را در قالب تشکیلات حزبی محدود کند و در صورتی که اصولگرایی خود را فراتر از جریانات رایج سیاسی کشور معرفی کند و به دنبال آن باشد تا هرچه بیشتر خود را بهعنوان یک فرهنگ در فضای عمومی کشور شناسایی کند، به همان اندازه پایگاه اجتماعی محکمتری را در نزد اقشار مختلف مردم میتواند کسب کند.