kayhan.ir

کد خبر: ۱۴۱۹۴
تاریخ انتشار : ۰۷ خرداد ۱۳۹۳ - ۲۱:۵۶

چشم به راه سپیده

تو را غایب نامیده‌اند، چون «ظاهر» نیستی، نه اینکه «حاضر» نباشی.


«غیبت» به معنای «حاضر نبودن»، تهمت ناروایی است که به تو زده‌اند و آنان که بر این پندارند، فرق میان «ظهور» و «حضور» را نمی‌دانند، آمدنت که در انتظار آنیم به معنای «ظهور» است، نه «حضور» و دلشدگانت که هر صبح و شام تو را می‌خوانند، ظهورت را از خدا می‌طلبند نه حضورت را. وقتی ظاهر می‌شوی، همه انگشت حیرت به دندان می‌گزند با تعجب می‌گویند که تو را پیش از این هم دیده‌اند. و راست می‌گویند، چرا که تو در میان مائی، زیرا امام مائی، جمعه که از راه می‌رسد، صاحبدلان «دل» از دست می‌دهند و قرار ازکف می‌نهند و قافله دل‌های بی‌قرار روی به قبله می‌کنند و آمدنت را به انتظار می‌نشینند...
و اینک ای قبله هر قافله و ای «شبروان را مشعله»، در آستانه آدینه‌ای دیگر با دلدادگان دیگری از خیل منتظرانت سرود انتظار را زمزمه می‌کنیم.
پرسه در خیال
در آسمان غزل عاشقانه بال زدم
به شوق دیدنتان پرسه در خیال زدم
در انزوای خودم با تو عالمی دارم
به لطف قول و غزل قید قیل و قال زدم
کتاب حافظم از دست من کلافه شده ست
چقدر آمدنت را چقدر فال زدم
غرور کاذب مهتاب ناگزیر شکست
همان شبی که برایش تو را مثال زدم
غزال من غزلم، محو خط و خال تو شد
چه شاعرانه بدون خطا به خال زدم
به قدر یک مژه بر هم زدن تو را دیدم
... تمام حرف دلم را در این مجال زدم
سید حمیدرضا برقعی
***
عقربه‌های پیر
می‌شود باز بگویند که بی‌تقصیرند
جمعه‌هایی که بدون تو چنین دلگیرند
باز در گوش زمان ثانیه‌ها می‌گفتند
خسته از چرخش این عقربه‌های پیرند
***
دلت می‌آید آیا...
تو که درد آشنای اهل دردی
تو که دست کسی را رد نکردی
بگو حالا که دلهامان شکسته
دلت می‌آید آیا برنگردی؟
***
کافی نیست
برای آمدنت انتظار کافی نیست
دعا و اشک و دل بی‌قرار کافی نیست
به جرم عشق تو بگذار آتشم بزنند
برای کشتن حلاج، دار کافی نیست
***
استخاره
مفهوم انتظار فقط در نظاره نیست
جایی که نور هست مجال اشاره نیست
یا صاحب‌الزمان به ظهورت شتاب کن
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
***
مرغ دل
مست می وصالم آقا بده جوابی
جانم فدای نامت دیگر نمانده تابی
آقای خوب قلبم اینجا دلی شکسته
اینجا دلی اسیر است از شرم و از خرابی
آقا نشانی‌ات را مرغ دلم نداند
این مرغک گنهکار دنبال دان و آبی
هر دم صدای قلبم آهسته می‌شود تو
اما هنوز غایب دریایی و سرابی
محو نگاه جانت گشته است چشم جانم
دیدار تو به رویا آری شبیه خوابی
این کوچه و خیابان بی‌تو صفا ندارد
همچون تمام دریا در موجی از حبابی
ای حاجت رمیده اشفع لنا بخوان تو
در ابتدای نامش دانم که مستجابی
مریم توفیقی