ذلت ستیزی در منش امام حسین(ع)(خوان حکمت)
يک اصل کلي در روايات ما هست که وجود مبارک پيغمبر(ص)، چه درباره اميرالمؤمنين و چه درباره اهل بيت اين چنين ميفرمايد: «عَلِيٌّ مِنِّي وَ أَنَا مِنْه»،[1] «حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ»،[2] «حَسَنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْه»[3] و سرّش هم اين است که ذات اقدس اله در قرآن کريم پيوند پيغمبر را با اين ذوات قدسي با تعبير (وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُم)[4] مشخّص کرده است. اگر وجود مبارک حضرت امير به منزله جان پيغمبر است، در اثر ولايت و مقام امامت است و اين مقام امامت برای حسن بن علی و حسين بن علی(عليهم السلام) نیزهست. بنابراين گرچه تعبير آيه «مباهله»[5] درباره خصوص حضرت امير است، ولي خصيصهاي براي آن حضرت نيست؛ زيرا معيار امامت است که در همه اين ذوات قدسي هست؛ لذا فرمود: «حَسَنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْه»، «حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ». وقتي «حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ» شد، کار وجود مبارک پيغمبر(ص)را حسين بن علی بايد در حدّ امامت انجام دهد، اين اصل اوّل.
خون امام حسین(ع)،نجات بخش مردم از جهالت
اصل دوم اينکه برنامه حياتبخش وجود مبارک پيامبر را ذات اقدس اله بعد از تلاوت آيات سه اصل مهم قرار داد: (يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَهًْ وَ يُزَكِّيهِم)[6] که جامعه را با فرهنگ وحي آشنا ميکند، جامعه را طاهر و طيّب ميکند و با حکمت که خير کثير است آشنا ميکند؛ اين برنامه رسمي آن حضرت است که خودش راهي اين راه است و عدّهاي را هم به همراه ميبرد. در زيارت اربعين سالار شهيدان هم ميخوانيم: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَهًْ وَ حَيْرَهًْ الضَّلَالَهًْ»،[7] منتها وجود مبارک پيامبر در تمام مدّت عمر با تحمّل «مَا أُوذِيَ نَبِيٌّ مِثْلَ مَا أُوذِيتُ»[8] به آن سه اصل عمل کرد و سالار شهيدان هم با بذل خون، جامعه را از جهل علمي و جهالت عملي نجات داد و به مقصد هم رسيده است! آنچه را که شما در جوامع کنوني ميبينيد، همه در کنار سفره سالارشهيدان نشستهاند، تقريباً پنج قرن بنیالعبّاس با اين نام و قبر و علامت مبارزه کردند؛ براستی بنیالعبّاس با قبر حسين بن علی مبارزه کردند! آن قبر را شيار کردند، آن زمين را کشت کردند، به طوری که هيچ اثري از قبر مطهر نبود! امّا اينکه زينب کبري(س) در شام قسم ياد ميکند و ميگويد: «فَوَاللهِ... لَا تَمْحُو ذِكْرَنَا وَ لَا يُرْحَضُ عَنْك»؛[9] قسم به خدا نميتوانيد نام ما را به فراموشی بسپاريد، اين بر اثر اين است که ايشان «أَنْتِ بِحَمْدِ اللهِ عَالِمَهًْ غَيْرُ مُعَلَّمَهًْ»[10] است، وگرنه کم نبودند سلسله انبياء! چندهزار پيامبر آمدند و رفتند، اما نامي از بسياري از اينها نيست! اينطور نيست که هرکسي پيغمبر بود يا امام بود جاودانه باشد، اين جاودانگی با يک فيض خاصّي است.
در قرآن کريم فرمود انبياء فراواني آمدند که هم تعبير به «تواتر» دارد و هم تعبير به «تواصل»: (أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا)؛[11] «تترا»، «تا»ي آن مثل تقواست، اصل آن «تاء» «واو» بود. اصل اين «تترا» «وترا» بود، به متواتر ميگويند «وترا»؛ به آدم باتقوا ميگويند او «وَقْوا» است؛ ولي ميگويند در تقوا، اين «تاء» جزء کلمه نيست! در «وَقِيَ» «يَقِي»، اين «واو» تبديل به آن «تاء» شده است، «تَتْرا» يعني متواتر؛ يعني ما انبيا را به صورت متواتر فرستاديم، نام چند نفر از اين انبياء در جهان هست؟ قبرشان کجاست؟ آثارشان چيست؟ همه ماندني نيستند، چند نفر از اين حواريون مسيحي ماندند؟ امّا زينب کبري سوگند ياد ميکند، فرمود: قسم به خدا اين نام زنده است!
بنابراين اگر خداست، اينها را همتا يا به منزله جان پيغمبر ميداند و اگر خود رسول است، فرمود: «حُسيْنٌ مِنِّي» و اگر زيارت اربعين است، فرمود او براي دو کار خون داد: يکي اينکه جامعه را عالم کند، ديگر اينکه جامعه را عادل کند و ما هم راهيان همين راه هستيم! سالارشهيدان فرمود اين راه براي شما هم هست، امّا بايد به دنبال ما حرکت کنيد؛ آن سخنراني نوراني حضرت در مکه هم همين است، نفرمود «مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِي الله مُهْجَتَه»، چون همه خونها آن صلاحيت را ندارد که «بلاواسطه» به قُرب الهي بار يابد. به ماها گفتند ببينيد حسين بن علی(ع) در مکه چه فرمود، او فرمود: «مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَه»؛[12] ببينيد ما چکار ميکنيم، شما هم تابع ما باشيد.
در صدر زيارت اربعین آمده است: حسين بن علی(ع) محبوب و خليل توست، خون اين حبيب و خليل در راه توست، آنگاه آن توان را دارد که جامعه را رهبري کند؛ رهبري آن حضرت در همين زيارت اربعين آمده است که «وَ قَائِداً مِنَ الْقَادَهًْ»؛[13] او قائد است!
امام حسین(ع)، رهبر«قيادي»
رهبران، روحانيون، علما و مانند اينها دو قسم هستند: رهبري بعضي «قيادي» است و رهبري بعضي «سياقي» است؛ بعضيها دعوت به خير ميکنند، ميگويند برويد به جبهه، برويد مدافع حرم باشيد، برويد که ماها اينطور هستيم، ميگوييم برويد که کار خوبي هم است، دعوت و تبليغ است؛ امّا رهبريِ «قيادي» اين است که خودش پيشتاز است و ميگويد بياييد! فرق امام و ديگران اين بود که ديگران ميگفتند به طرف جنگ برويد، امام فرمود به طرف جنگ بياييد، پيشگام بود و گفت بياييد! «قائد» يعني کسي که خودش در جلو هست و ميگويد من رفتم بياييد، اما «سائق» کسي است که دستور ميدهد و ميگويد برويد دين را ياري کنيد. رهبري اينهایی که «سياقي» است توفيق آنها خيلي نيست و رهبري آنهايي که «قيادي» است، توفيق آنها صد درصد است، فرمود من رفتم بياييد! :«مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَي لِقَاءِ اللهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا فَإِنَّنِي رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَالله تَعَالَی»، هر کس آماده است خون خود را در راه ما نثار کند و خود را آماده لقاى خداوند سازد، با ما رهسپار شود، چرا که من ـ به خواست خداوند ـ فردا صبح حرکت خواهم کرد، بنابراين رهبري حضرت ،رهبريِ «قيادي» بود، چه اينکه در صد همين زيارت اربعين، بعد از محبّت و خُلّت، سخن از «قيادهًْ» و رهبري قائدانه آن حضرت است. آنگاه کاري که وجود مبارک پيغمبر(ص) انجام داده است که (يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ)، يک؛ (وَ الْحِكْمَةَ)، دو؛ (وَ يُزَكِّيهِم)، سه؛ اين کار را کرد.
دشمنترین دشمنان
اين «هَيْهَاتَ مِنَّاالذِّلَّهًْ»[14] که تنها ذلّت از دودمان يزيد نيست! کسي که از نفس امّاره پيروي ميکند، او ذليل است، او خوار است، براي اينکه در بيانات نوراني حضرت امير(ع) هست که «كَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِيرٍ تَحْتَ هَوَي أَمِيرٍ»،[15] اگر در قيامت عدّهاي ميگويند: (رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَيْنا شِقْوَتُنا)،[16] براي همين بيان نوراني حضرت امير است که فرمود يک عدّهاي در جبهه جهاد درون شکست خورده هستند؛ وقتي که ما را شکست دادند، ما متوجه اين صحنه نيستيم که ما با يک دشمني روبرو هستيم که اين دشمن نه از ما مالی ميخواهد و نه از ما خون، فقط اسارت ميطلبد! چرا وجود مبارک پيامبر فرمود: «أَعْدَی عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْك»،بالاترین دشمنان تو همان نفس اماره و احساسات سرکش تو است که از همه به تو نزدیکتر است و در میان دو پهلویت قرار گرفته است؟[17] براي اينکه دشمن نه ميخوابد، نه غافل است، نه ساهي است، نه ناسي است و نه دور است، بلکه در درونِ درون جا کرده است، بيدار است و منتظر غفلت ما است، (إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبيلُهُ مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنَهُم[18]؛ يک چنين دشمني که در درون ما است، روانکاو و روانشناس هم هست و ميداند که مشکل ما چه است و چه چيزی ميخواهيم، هر کسي را با همان خواستههاي روانياش فريب ميدهد و نميخوابد و با ما در جنگ است و قصد او هم خونريزي نيست تا ما کشته بشويم و راحت بشویم، قصد او گرفتن مال نيست، او از ما آبرو و دين ميخواهد و ما را اسير ميبرد،گفت من سواري ميخواهم! من خون نميخواهم، من بکشم که چه؟ سوگند ياد کرد (لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَه)[19]، يک چنين دشمني «أَعْدَی عَدُوِّ» است. دشمنان ديگر يا از ما خون ميخواهند که جان ما و روح ما و دين ما محفوظ ميماند يا از ما مال ميخواهند يا زمين ميخواهند و خاک ميخواهند.
اين «هَيْهَاتَ مِنَّاالذِّلَّهًْ» حضرت، تنها براي طرد استکبار برون نيست، برای طرد آن مستکبر درون هم هست؛ وجود مبارک حضرت اينطور بود و شاگردان خوبي هم تربيت کرد؛ حالا آن مسئلهاي که «أَنِّي قَدْ أُحِبُّ الصَّلَاهًْ لَهُ وَ تِلَاوَهًْ كِتَابِهِ وَ الدُّعَاءَ وَ الِاسْتِغْفَارَ»[20] مطلب ديگری است. ذليل نبودن در برابر دشمن بيرون خيلي مهم نيست، عمده ذليل نبودن در برابر «أَعْدَی عَدُوِّ» است و اين «أَعْدَی عَدُوِّ» هم اسير ميخواهد. حالا اگر عقل کسي اسير شد، درباره کساني که در اوائل امر هستند اين دشمن درون نميگذارد او عاقل بشود، نميگذارد دنبال علم برود، اين يک نحو است؛ آنها هم که اهل علم هستند، ميگويد اين علم خود را ابزار کار من قرار بده. شما میبينيد سلسله جليله انبياء که آمدند متنبّيان(مدعیان پیامبری) کمتر از آنها نبودند، هر وقتي پيغمبري ظهور کرد، چند متنبي هم پيدا شد؛ هر وقتي امامي ظهور کرد، چند مدعي امامت هم پيدا شد؛ هر چند يک عالمي ظهور کرد، چند مدعي علمي پيدا شدند. فرمود اگر کسي عالم شد، شیطان علمش را در خدمت ميگيرد تا بتواند متشابهات را جمعآوري کند و ادعايي را هم راهاندازی کند، چنين کسي غير از اينکه به دشمن سواري بدهد، کار ديگر نميکند؛ امّا سالار شهيدان(ع) فرمود: ما اين بنیالعباس و مانند اينها را به خاک ذلت ميکشانيم! اين سخن قوي و نيرومند زينب کبري بود ـ چه در مجلس شام و چه در مجلس کوفي ـ در نهايت «مجلسين» دولت اموي را او بست!
بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي (دامت بركاته) در جلسه درس اخلاق در ديدار با جمعی از دانشجويان و طلاب، قم؛ 27/8/95
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
مرکز اطلاعرسانی اسرا
1 .دعائم الإسلام، ج1، ص19. 2. کامل الزيارات، ص52. 3.بشارهًْ المصطفی لشيعهًْ المرتضی(ط - القديمهًْ)، ج2، ص156. 4.آل عمران، 61. 5. آل عمران، 6. 6. بقره، 129. 7. مصباح المتهجد، ج2، ص788. 8.مناقب آل أبي طالب (لابن شهرآشوب)، ج3، ص247. 9.الإحتجاج، ج2، ص309. 10-.همان، ص305. 11.مؤمنون، 44 . 12. اللهوف ترجمه فهری، ص61. 13.مصباح المتهجد، ج2، ص788 14. الإحتجاج، ج2، ص300. 15. نهج البلاغة صبحي صالح، حکمت211. 16. مؤمنون، 106. 17.مجموعة ورام، ج1، ص59. 18. اعراف، 27 . 19. إسراء، 62 . 20. الإرشاد، ج2، ص: 91.
خوان حکمت روزهای یکشنبه منتشر میشود.
خون امام حسین(ع)،نجات بخش مردم از جهالت
اصل دوم اينکه برنامه حياتبخش وجود مبارک پيامبر را ذات اقدس اله بعد از تلاوت آيات سه اصل مهم قرار داد: (يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَهًْ وَ يُزَكِّيهِم)[6] که جامعه را با فرهنگ وحي آشنا ميکند، جامعه را طاهر و طيّب ميکند و با حکمت که خير کثير است آشنا ميکند؛ اين برنامه رسمي آن حضرت است که خودش راهي اين راه است و عدّهاي را هم به همراه ميبرد. در زيارت اربعين سالار شهيدان هم ميخوانيم: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَهًْ وَ حَيْرَهًْ الضَّلَالَهًْ»،[7] منتها وجود مبارک پيامبر در تمام مدّت عمر با تحمّل «مَا أُوذِيَ نَبِيٌّ مِثْلَ مَا أُوذِيتُ»[8] به آن سه اصل عمل کرد و سالار شهيدان هم با بذل خون، جامعه را از جهل علمي و جهالت عملي نجات داد و به مقصد هم رسيده است! آنچه را که شما در جوامع کنوني ميبينيد، همه در کنار سفره سالارشهيدان نشستهاند، تقريباً پنج قرن بنیالعبّاس با اين نام و قبر و علامت مبارزه کردند؛ براستی بنیالعبّاس با قبر حسين بن علی مبارزه کردند! آن قبر را شيار کردند، آن زمين را کشت کردند، به طوری که هيچ اثري از قبر مطهر نبود! امّا اينکه زينب کبري(س) در شام قسم ياد ميکند و ميگويد: «فَوَاللهِ... لَا تَمْحُو ذِكْرَنَا وَ لَا يُرْحَضُ عَنْك»؛[9] قسم به خدا نميتوانيد نام ما را به فراموشی بسپاريد، اين بر اثر اين است که ايشان «أَنْتِ بِحَمْدِ اللهِ عَالِمَهًْ غَيْرُ مُعَلَّمَهًْ»[10] است، وگرنه کم نبودند سلسله انبياء! چندهزار پيامبر آمدند و رفتند، اما نامي از بسياري از اينها نيست! اينطور نيست که هرکسي پيغمبر بود يا امام بود جاودانه باشد، اين جاودانگی با يک فيض خاصّي است.
در قرآن کريم فرمود انبياء فراواني آمدند که هم تعبير به «تواتر» دارد و هم تعبير به «تواصل»: (أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا)؛[11] «تترا»، «تا»ي آن مثل تقواست، اصل آن «تاء» «واو» بود. اصل اين «تترا» «وترا» بود، به متواتر ميگويند «وترا»؛ به آدم باتقوا ميگويند او «وَقْوا» است؛ ولي ميگويند در تقوا، اين «تاء» جزء کلمه نيست! در «وَقِيَ» «يَقِي»، اين «واو» تبديل به آن «تاء» شده است، «تَتْرا» يعني متواتر؛ يعني ما انبيا را به صورت متواتر فرستاديم، نام چند نفر از اين انبياء در جهان هست؟ قبرشان کجاست؟ آثارشان چيست؟ همه ماندني نيستند، چند نفر از اين حواريون مسيحي ماندند؟ امّا زينب کبري سوگند ياد ميکند، فرمود: قسم به خدا اين نام زنده است!
بنابراين اگر خداست، اينها را همتا يا به منزله جان پيغمبر ميداند و اگر خود رسول است، فرمود: «حُسيْنٌ مِنِّي» و اگر زيارت اربعين است، فرمود او براي دو کار خون داد: يکي اينکه جامعه را عالم کند، ديگر اينکه جامعه را عادل کند و ما هم راهيان همين راه هستيم! سالارشهيدان فرمود اين راه براي شما هم هست، امّا بايد به دنبال ما حرکت کنيد؛ آن سخنراني نوراني حضرت در مکه هم همين است، نفرمود «مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِي الله مُهْجَتَه»، چون همه خونها آن صلاحيت را ندارد که «بلاواسطه» به قُرب الهي بار يابد. به ماها گفتند ببينيد حسين بن علی(ع) در مکه چه فرمود، او فرمود: «مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَه»؛[12] ببينيد ما چکار ميکنيم، شما هم تابع ما باشيد.
در صدر زيارت اربعین آمده است: حسين بن علی(ع) محبوب و خليل توست، خون اين حبيب و خليل در راه توست، آنگاه آن توان را دارد که جامعه را رهبري کند؛ رهبري آن حضرت در همين زيارت اربعين آمده است که «وَ قَائِداً مِنَ الْقَادَهًْ»؛[13] او قائد است!
امام حسین(ع)، رهبر«قيادي»
رهبران، روحانيون، علما و مانند اينها دو قسم هستند: رهبري بعضي «قيادي» است و رهبري بعضي «سياقي» است؛ بعضيها دعوت به خير ميکنند، ميگويند برويد به جبهه، برويد مدافع حرم باشيد، برويد که ماها اينطور هستيم، ميگوييم برويد که کار خوبي هم است، دعوت و تبليغ است؛ امّا رهبريِ «قيادي» اين است که خودش پيشتاز است و ميگويد بياييد! فرق امام و ديگران اين بود که ديگران ميگفتند به طرف جنگ برويد، امام فرمود به طرف جنگ بياييد، پيشگام بود و گفت بياييد! «قائد» يعني کسي که خودش در جلو هست و ميگويد من رفتم بياييد، اما «سائق» کسي است که دستور ميدهد و ميگويد برويد دين را ياري کنيد. رهبري اينهایی که «سياقي» است توفيق آنها خيلي نيست و رهبري آنهايي که «قيادي» است، توفيق آنها صد درصد است، فرمود من رفتم بياييد! :«مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَي لِقَاءِ اللهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا فَإِنَّنِي رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَالله تَعَالَی»، هر کس آماده است خون خود را در راه ما نثار کند و خود را آماده لقاى خداوند سازد، با ما رهسپار شود، چرا که من ـ به خواست خداوند ـ فردا صبح حرکت خواهم کرد، بنابراين رهبري حضرت ،رهبريِ «قيادي» بود، چه اينکه در صد همين زيارت اربعين، بعد از محبّت و خُلّت، سخن از «قيادهًْ» و رهبري قائدانه آن حضرت است. آنگاه کاري که وجود مبارک پيغمبر(ص) انجام داده است که (يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ)، يک؛ (وَ الْحِكْمَةَ)، دو؛ (وَ يُزَكِّيهِم)، سه؛ اين کار را کرد.
دشمنترین دشمنان
اين «هَيْهَاتَ مِنَّاالذِّلَّهًْ»[14] که تنها ذلّت از دودمان يزيد نيست! کسي که از نفس امّاره پيروي ميکند، او ذليل است، او خوار است، براي اينکه در بيانات نوراني حضرت امير(ع) هست که «كَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِيرٍ تَحْتَ هَوَي أَمِيرٍ»،[15] اگر در قيامت عدّهاي ميگويند: (رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَيْنا شِقْوَتُنا)،[16] براي همين بيان نوراني حضرت امير است که فرمود يک عدّهاي در جبهه جهاد درون شکست خورده هستند؛ وقتي که ما را شکست دادند، ما متوجه اين صحنه نيستيم که ما با يک دشمني روبرو هستيم که اين دشمن نه از ما مالی ميخواهد و نه از ما خون، فقط اسارت ميطلبد! چرا وجود مبارک پيامبر فرمود: «أَعْدَی عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْك»،بالاترین دشمنان تو همان نفس اماره و احساسات سرکش تو است که از همه به تو نزدیکتر است و در میان دو پهلویت قرار گرفته است؟[17] براي اينکه دشمن نه ميخوابد، نه غافل است، نه ساهي است، نه ناسي است و نه دور است، بلکه در درونِ درون جا کرده است، بيدار است و منتظر غفلت ما است، (إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبيلُهُ مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنَهُم[18]؛ يک چنين دشمني که در درون ما است، روانکاو و روانشناس هم هست و ميداند که مشکل ما چه است و چه چيزی ميخواهيم، هر کسي را با همان خواستههاي روانياش فريب ميدهد و نميخوابد و با ما در جنگ است و قصد او هم خونريزي نيست تا ما کشته بشويم و راحت بشویم، قصد او گرفتن مال نيست، او از ما آبرو و دين ميخواهد و ما را اسير ميبرد،گفت من سواري ميخواهم! من خون نميخواهم، من بکشم که چه؟ سوگند ياد کرد (لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَه)[19]، يک چنين دشمني «أَعْدَی عَدُوِّ» است. دشمنان ديگر يا از ما خون ميخواهند که جان ما و روح ما و دين ما محفوظ ميماند يا از ما مال ميخواهند يا زمين ميخواهند و خاک ميخواهند.
اين «هَيْهَاتَ مِنَّاالذِّلَّهًْ» حضرت، تنها براي طرد استکبار برون نيست، برای طرد آن مستکبر درون هم هست؛ وجود مبارک حضرت اينطور بود و شاگردان خوبي هم تربيت کرد؛ حالا آن مسئلهاي که «أَنِّي قَدْ أُحِبُّ الصَّلَاهًْ لَهُ وَ تِلَاوَهًْ كِتَابِهِ وَ الدُّعَاءَ وَ الِاسْتِغْفَارَ»[20] مطلب ديگری است. ذليل نبودن در برابر دشمن بيرون خيلي مهم نيست، عمده ذليل نبودن در برابر «أَعْدَی عَدُوِّ» است و اين «أَعْدَی عَدُوِّ» هم اسير ميخواهد. حالا اگر عقل کسي اسير شد، درباره کساني که در اوائل امر هستند اين دشمن درون نميگذارد او عاقل بشود، نميگذارد دنبال علم برود، اين يک نحو است؛ آنها هم که اهل علم هستند، ميگويد اين علم خود را ابزار کار من قرار بده. شما میبينيد سلسله جليله انبياء که آمدند متنبّيان(مدعیان پیامبری) کمتر از آنها نبودند، هر وقتي پيغمبري ظهور کرد، چند متنبي هم پيدا شد؛ هر وقتي امامي ظهور کرد، چند مدعي امامت هم پيدا شد؛ هر چند يک عالمي ظهور کرد، چند مدعي علمي پيدا شدند. فرمود اگر کسي عالم شد، شیطان علمش را در خدمت ميگيرد تا بتواند متشابهات را جمعآوري کند و ادعايي را هم راهاندازی کند، چنين کسي غير از اينکه به دشمن سواري بدهد، کار ديگر نميکند؛ امّا سالار شهيدان(ع) فرمود: ما اين بنیالعباس و مانند اينها را به خاک ذلت ميکشانيم! اين سخن قوي و نيرومند زينب کبري بود ـ چه در مجلس شام و چه در مجلس کوفي ـ در نهايت «مجلسين» دولت اموي را او بست!
بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي (دامت بركاته) در جلسه درس اخلاق در ديدار با جمعی از دانشجويان و طلاب، قم؛ 27/8/95
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
مرکز اطلاعرسانی اسرا
1 .دعائم الإسلام، ج1، ص19. 2. کامل الزيارات، ص52. 3.بشارهًْ المصطفی لشيعهًْ المرتضی(ط - القديمهًْ)، ج2، ص156. 4.آل عمران، 61. 5. آل عمران، 6. 6. بقره، 129. 7. مصباح المتهجد، ج2، ص788. 8.مناقب آل أبي طالب (لابن شهرآشوب)، ج3، ص247. 9.الإحتجاج، ج2، ص309. 10-.همان، ص305. 11.مؤمنون، 44 . 12. اللهوف ترجمه فهری، ص61. 13.مصباح المتهجد، ج2، ص788 14. الإحتجاج، ج2، ص300. 15. نهج البلاغة صبحي صالح، حکمت211. 16. مؤمنون، 106. 17.مجموعة ورام، ج1، ص59. 18. اعراف، 27 . 19. إسراء، 62 . 20. الإرشاد، ج2، ص: 91.
خوان حکمت روزهای یکشنبه منتشر میشود.