باز گرد ای گل پنهان شده در متن بهار(چشم به راه سپیده)
Email:SEPIDEH@Kayhannews.ir
سلام وارث آزاده پیمبرها
عصاره دل آیینهگون کوثرها
کلیم! نوح! محمّد! مسیح! ابراهیم!
خلاصه دل پاک پیامآورها
روان شده است به رگهای آسمان خونت
که میزند به هوای تو نبض خاورها
نه شایدی، نه گمانی، به حتم میآیی
خدا نشانده تو را در تمام باورها
به کاهنان پر از ادّعا خبر بدهید
شنیده شد نفس یوسف از پس درها
نفس بکش که در این عصر زرد پاییزی
نسیم پر شود از عطر پاک گلپرها
بیا و از جگر ریش ریش باغ بپرس
چهها گذشته بدون تو بر صنوبرها
چه بیحواس زمینی! چه ظهر غمگینی
تو را ندید که میآیی از پی سرها
تو را ندید که با ذوالفقار خاموشت
نشستهای چه غریبانه بین خنجرها
چگونه «ناحیه» خواندی کنار آن گودال؟
چقدر خم شده قدّت به یاد خواهرها؟
هزار شاعر نور و هزار شعر صبور
کشاندهاند تو را تا خیال دفترها
هزار بار نوشتند و تازگی داری
طلایهدار تمامی نامکرّرها...
حسنا محمدزاده
بی تو
جمعهها را همه از بس که شمردم بیتو
بغض خود را وسط سینه فشردم بیتو
بس که هر جمعه غروب آمد و دلگیرم کرد
دل به دریای غم و غصه سپردم بیتو
تا به اینجا که به درد تو نخوردم آقا
هیچ وقت از ته دل غصه نخوردم بیتو
چارهای کن، گره افتاده به کار دل من
راهی از کار دلم پیش نبردم بیتو
سالها میشود از خویش سؤالی دارم
من اگر منتظرم از چه نمردم بیتو
با حساب دل خود هر چه نوشتم دیدم
من از این زندگیم سود نبردم بیتو
گذری کن به مزارم به خدا محتاجم
من اگر سر به دل خاک سپردم بیتو
محمدجواد پرچم
ماه حقیقی
دوباره پنجره را بيخبر نخواهي ديد
وَ چشم خسته من را به در نخواهي ديد
همين که ماه حقيقي بر آيد از دل چاه
در آسمان اثري از قمر نخواهي ديد
ميان ماست، همينجا؛ به دورتر هر قدر -
که خيرهتر بشوي بيشتر نخواهي ديد
چنين که در پي او خيرهاي به صحرا، هيچ -
به جز دو بوته بيبار و بر نخواهي ديد
تمام درد همين ست، مرد کم هست و -
ميان سينه مردان جگر نخواهي ديد
ز خير تيغ گذشتيم دستشان حتّي
براي ولوله طبل و سپر نخواهي ديد
ولي من و تو دو کوهيم، کوههايي که
ميان سينهمان جز شرر نخواهي ديد
دو کوه تکيه به هم دادهايم و از دشمن
به خون سينه ما تشنهتر نخواهي ديد
خلاصه حرف زيادست، اگر به هم برسيم
جداي اين که زمين را زبر نخواهي ديد
دوباره پنجره را بيخبر نميبيني
وَ پلک خسته من را به در نخواهي ديد
جواد شیخالاسلامی
السلام علیک
به دلم دیدنت برات شده، به خدا صبح و شام منتظرم
همه روزها ولي به خصوص، آخر هفتههام منتظرم
نه شبيهم به هر مسلماني، نه نماز درست و درماني...
چه بگويم خودت كه ميداني، من چه اندازه خام منتظرم
منبرت جاي خطبهخوانیهاست، چقدر جمعهها برو و بياست
سر سجّادهها شلوغ رياست، من در اين ازدحام منتظرم
ندبه خوانهاي خوش صدا جمعند، همه كلّه گندهها جمعند
انتظار خواص، اين جوري ست، من شبيه عوام منتظرم
جیبها جیرهخوار سُبحه شده، لقمهها لقمههای شُبهه شده
انتظارت حلال بعضیها، لب بیتالحرام منتظرم
تو كجا؟ من كجا؟ چقدر سراب؟ ساقي سالهاي قحط شراب
من ولي با همين وجود خراب، دست در دست جام منتظرم
زود تا محتسب خبر نشده، ریشه تاکها تبر نشده
کار من تا خرابتر نشده، تا همین جا تمام، منتظرم
بيجواب از تو بر نميگردد، گريههای سلام هيچ كسي
السّلام عليك يا موعود، - وَ عليكالسّلام منتظرم
علی فردوسی
بهار چمن
كاش میآمدی و با تو جهان گل میكرد
از گلستان رُخت گلشنِ جان گل میكرد
ميشكفت از قدمت خنده به لبهای زمین
با تماشای حضورِ تو زمان گل میكرد
از شمیم نفست، باغ، معطّر میشد
چهرهات در دل وِ چشم نگران گل میكرد
هيچ دل نيست كه سودایی دیدار تو نیست
كاش با آمدنت دامن جان گل میكرد
تو بهار چمنی، وقت شكوفايی گل
كاش با آمدنت خواب خزان گل میكرد
سبزه با عشق تو در دشت و چمن میروييد
لاله با مهر تو پنهان و عيان گل میكرد
ميگذشتی اگر از دشت، بـه همراه نسيم
خاک، با ديدن تو رقصكنان گل میكرد
جای جنگ و جدل و دشمنی و خونريزی
عشق، در باغ تمنّای جهان گل میكرد
مهر افسرد، وفا سوخت، محبّت پژمرد
كاش اين دشت، كران تا به كران گل میكرد
باز گرد ای گل پنهان شده در متن بهار
كاش میآمدی و با تو جهان گل میكرد
محمد روحانی