رسانه ملی از مجری محوری تا تحقق دانشگاه عمومی
تلویزیون به عنوان رسانهای فراگیر، پر قدرت و در دسترس از زمان پیدایش تا به امروز جایگاه مهمی در فرهنگ جوامع مختلف داشته است. خبررسانی،ایجاد سرگرمی، هدایت افکار عمومی، انعکاس وضعیت اجتماعی، تعالی فرهنگ و مواردی از این دست عموما جزو اهداف رسانههای جمعی به ویژه تلویزیون محسوب میشوند.
صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران با دارا بودن بیش از هفتاد شبکه تلویزیونی در ابعاد سراسری، استانی و برون مرزی و با بهرهگیری از هنرمندان، متخصصین وامکانات مادی و معنوی، بار این مسئولیت مهم را به دوش میکشد.این مجموعه گسترده و به شدت تاثیرگذار عهدهدار رسالت تعلیم و تربیت غیررسمی در جامعه نیز هست. تعبیر حکیمانه معمار کبیر انقلاب درباره تلویزیون یعنی «دانشگاه عمومی» ناظر به این حقیقت است.
موفقیتهای نسبی بعضی برنامهها و سریالهای تلویزیونی بر کسی پوشیده نیست. تولید سریالهای فاخر، برنامههای جذاب ویژه کودکان، مسابقههای شاد و سرگرمکننده، برنامههای طنز و غیره همگی همچون تصاویر خاطرهانگیزی هستند که هرگز از اذهان بینندگان پاک نخواهند شد.
با همه این اوصاف امروزه صداوسیما با وجود همه تلاشها و تمامی موفقیتهای رسانهای،در رابطه با فرهنگ و تعلیم و تربیت گرفتار دو مشکل اساسی است:
یک. مجری محوری یا فردگرایی در تلویزیون با سپردن امور به یک مجری، تهیهکننده، بازیگر و نویسنده...
دو. فقدان نظارت کافی، موثر و مستمر توسط استادان متعهد فرهنگ، رسانه و تعلیم و تربیت بر آثارتولیدی و نمایشی.
به یا د داریم که در یکی از برنامههای پربیننده کودک و نوجوان به دلیل مشغلهکاری و نبود مشاور و کارشناس فرهنگی در کنار بازیگران، توهین ناخواستهای به یکی از قومیتها صورت گرفت که سبب اعتراضاتی در بعضی استانها شد.
محتوای بعضی از برنامههای کودکان و شیوه تربیتی رایج در آنها عموما فاقد مبانی علمی و تربیتی منطبق بر دیدگاه اندیشمندان تعلیم و تربیت است...مثالی در این مورد برنامه (بهترین شو) پخش شده از شبکه دو و با حمایت یک اسپانسر است که در آن استعدادهای کودکان هدف سنجش و رقابت قرار میگرفت. درحالیکه تعریف صحیحی از مفهوم علمی استعداد و توجه به نیازهای ملی در این برنامه لحاظ نشده و صرفا جذب مخاطب و ایجاد سرگرمی هدف اصلی این برنامه بود.در این برنامه کودکانی را شاهد بودیم که بعضا با پرداخت هزینههای کلان و حضور در کلاسهای متعدد و نمایش آموختههای خود، افردی مستعد معرفی میشدند! آثار روانی تماشای چنین برنامهای برای کودکی که توان حضور در یکی از این کلاسها را هم ندارد چیست؟ در این برنامه استعدادیابی، نمایش کشیدن یک اتومبیل با دندان توسط یک دخترنوجوان،هرچند شگفت انگیز و تماشایی بود اما این چه استعدادی است که نه مشکلی از فرد یا اجتماع حل میکند و نه حتی میتوان از آن الگو برداری کرد!
اما سؤال مهم این است که رسانه ملی چگونه میتواند دانشگاهی همگانی و تعالی دهنده فرهنگ عمومیباشد در حالیکه در آن از نمایندگان عینی فرهنگ در اجتماع یعنی معلمان، اندک نشانه و حضوری هم یافت نمیشود ؟! چگونه یک سلبریتی که اتفاقا در همین تلویزیون رشد کرده و بزرگ شده بعد از توهین به شهدای مدافع حرم و آزردن دل خانوادههای شهید، در برنامههای تلویزیونی مجددا همچون یک قهرمان اجازه حضور پیدا میکند؟
سؤال مهمتر آن است که متخصصان روانشناسی و فلسفه تعلیم و تربیت تا چه میزان بر آثار نمایشی ویژه کودکان نظارت و اشراف دارند؟ آیا یک بازیگر، مجری یا هنرمند در برنامه کودک میتواند لزوما یک مربی خوب برای چند میلیون بیننده باشد و به تنهایی همه ابعاد و نیازهای تربیتی کودک را ترسیم،تحلیل و پیادهسازی کند؟!
همه این موارد ذکر شده را وقتی در مقابل خدمات ارزشمند مجریها، گزارشگران و برنامه سازان متعهد تلویزیون و خاطرههای شاد و ماندگاری که هنرمندان در این رسانه خلق کردهاند قرار میدهیم اندک و ناچیز است اما بیننده در دنیای امروز تیزبین، پرسشگر و نقاد است و هیچ خطایی را بر نمیتابد چرا که اثر گذاری تلویزیون بر بیننده - به ویژه کودک - با هیچ رسانه دیگری قابل قیاس نیست.
بررسی بعضی برنامههای تلویزیون ما را به این حقیقت میرساند که در صدا وسیما با «دانشگاهی بدون استاد» رو برو هستیم! و رسانهای را شاهدیم که در آن بعضی مدیران خود را در پس مجریها پنهان کردهاند تا ازتیررس انتقادات در امان باشند!
اگر ایمان به این فرمایش رهبری داریم که: «فرهنگ همچون هواییست که تنفس میکنیم..» پس در نتیجه باید نسبت به اتفاقات فرهنگی رخ داده در تلویزیون به عنوان ویترین نظام اسلامی و عهدهدار رسالت تربیت غیررسمی حساس باشیم.
صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران که رسانه ملی نیز نامیده میشود از جهت مبانی ارزشی در نقطه مقابل رسانههای غربی قرار دارد و لازم است برای نیل کامل به این ارزشها پیوسته و در همه جنبهها درحال اصلاح، رشد و تحول باشد. نوآم چامسکی زبانشناس و متفکر برجسته آمریکایی در مقالهای در توصیف رویکرد کلی رسانههای آمریکایی مینویسد: «سرگرمیها، هالیوود، نمایشهای تلویزیونی و رادیویی کم ارزش و مواردی از این قبیل، به همراه بیشتر روزنامههای کشور که معطوف به مخاطبان جمعی هستند، به جای آگاه ساختن مردم، آنها را منحرف میکنند.»
در بزنگاههای تاریخی این رسانه ملی است که با تعالی فرهنگ و کسب سرمایه اعتماد عمومی میتواند نقش راهبردی خود را در ایجاد وحدت ملی وهدایت افکار عمومی ایفا کند. مدیران تلویزیون لازم است ضمن توجه به نقدها با پرهیز از مجری محوری بیضابطه و در عوض بهرهگیری پیوسته از متخصصین فرهنگ، رسانه و تعلیم وتربیت، آفتهای فرهنگی و تربیتی را از دامان این نهاد فرهنگی زدوده و با رفع معضل سطحیگرایی، میزان رضایت مخاطبان فرهیخته را نیزافزایش دهند و به آرمان ارزشمند دانشگاه عمومی بیش از پیش جامه عمل بپوشانند.
صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران با دارا بودن بیش از هفتاد شبکه تلویزیونی در ابعاد سراسری، استانی و برون مرزی و با بهرهگیری از هنرمندان، متخصصین وامکانات مادی و معنوی، بار این مسئولیت مهم را به دوش میکشد.این مجموعه گسترده و به شدت تاثیرگذار عهدهدار رسالت تعلیم و تربیت غیررسمی در جامعه نیز هست. تعبیر حکیمانه معمار کبیر انقلاب درباره تلویزیون یعنی «دانشگاه عمومی» ناظر به این حقیقت است.
موفقیتهای نسبی بعضی برنامهها و سریالهای تلویزیونی بر کسی پوشیده نیست. تولید سریالهای فاخر، برنامههای جذاب ویژه کودکان، مسابقههای شاد و سرگرمکننده، برنامههای طنز و غیره همگی همچون تصاویر خاطرهانگیزی هستند که هرگز از اذهان بینندگان پاک نخواهند شد.
با همه این اوصاف امروزه صداوسیما با وجود همه تلاشها و تمامی موفقیتهای رسانهای،در رابطه با فرهنگ و تعلیم و تربیت گرفتار دو مشکل اساسی است:
یک. مجری محوری یا فردگرایی در تلویزیون با سپردن امور به یک مجری، تهیهکننده، بازیگر و نویسنده...
دو. فقدان نظارت کافی، موثر و مستمر توسط استادان متعهد فرهنگ، رسانه و تعلیم و تربیت بر آثارتولیدی و نمایشی.
به یا د داریم که در یکی از برنامههای پربیننده کودک و نوجوان به دلیل مشغلهکاری و نبود مشاور و کارشناس فرهنگی در کنار بازیگران، توهین ناخواستهای به یکی از قومیتها صورت گرفت که سبب اعتراضاتی در بعضی استانها شد.
محتوای بعضی از برنامههای کودکان و شیوه تربیتی رایج در آنها عموما فاقد مبانی علمی و تربیتی منطبق بر دیدگاه اندیشمندان تعلیم و تربیت است...مثالی در این مورد برنامه (بهترین شو) پخش شده از شبکه دو و با حمایت یک اسپانسر است که در آن استعدادهای کودکان هدف سنجش و رقابت قرار میگرفت. درحالیکه تعریف صحیحی از مفهوم علمی استعداد و توجه به نیازهای ملی در این برنامه لحاظ نشده و صرفا جذب مخاطب و ایجاد سرگرمی هدف اصلی این برنامه بود.در این برنامه کودکانی را شاهد بودیم که بعضا با پرداخت هزینههای کلان و حضور در کلاسهای متعدد و نمایش آموختههای خود، افردی مستعد معرفی میشدند! آثار روانی تماشای چنین برنامهای برای کودکی که توان حضور در یکی از این کلاسها را هم ندارد چیست؟ در این برنامه استعدادیابی، نمایش کشیدن یک اتومبیل با دندان توسط یک دخترنوجوان،هرچند شگفت انگیز و تماشایی بود اما این چه استعدادی است که نه مشکلی از فرد یا اجتماع حل میکند و نه حتی میتوان از آن الگو برداری کرد!
اما سؤال مهم این است که رسانه ملی چگونه میتواند دانشگاهی همگانی و تعالی دهنده فرهنگ عمومیباشد در حالیکه در آن از نمایندگان عینی فرهنگ در اجتماع یعنی معلمان، اندک نشانه و حضوری هم یافت نمیشود ؟! چگونه یک سلبریتی که اتفاقا در همین تلویزیون رشد کرده و بزرگ شده بعد از توهین به شهدای مدافع حرم و آزردن دل خانوادههای شهید، در برنامههای تلویزیونی مجددا همچون یک قهرمان اجازه حضور پیدا میکند؟
سؤال مهمتر آن است که متخصصان روانشناسی و فلسفه تعلیم و تربیت تا چه میزان بر آثار نمایشی ویژه کودکان نظارت و اشراف دارند؟ آیا یک بازیگر، مجری یا هنرمند در برنامه کودک میتواند لزوما یک مربی خوب برای چند میلیون بیننده باشد و به تنهایی همه ابعاد و نیازهای تربیتی کودک را ترسیم،تحلیل و پیادهسازی کند؟!
همه این موارد ذکر شده را وقتی در مقابل خدمات ارزشمند مجریها، گزارشگران و برنامه سازان متعهد تلویزیون و خاطرههای شاد و ماندگاری که هنرمندان در این رسانه خلق کردهاند قرار میدهیم اندک و ناچیز است اما بیننده در دنیای امروز تیزبین، پرسشگر و نقاد است و هیچ خطایی را بر نمیتابد چرا که اثر گذاری تلویزیون بر بیننده - به ویژه کودک - با هیچ رسانه دیگری قابل قیاس نیست.
بررسی بعضی برنامههای تلویزیون ما را به این حقیقت میرساند که در صدا وسیما با «دانشگاهی بدون استاد» رو برو هستیم! و رسانهای را شاهدیم که در آن بعضی مدیران خود را در پس مجریها پنهان کردهاند تا ازتیررس انتقادات در امان باشند!
اگر ایمان به این فرمایش رهبری داریم که: «فرهنگ همچون هواییست که تنفس میکنیم..» پس در نتیجه باید نسبت به اتفاقات فرهنگی رخ داده در تلویزیون به عنوان ویترین نظام اسلامی و عهدهدار رسالت تربیت غیررسمی حساس باشیم.
صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران که رسانه ملی نیز نامیده میشود از جهت مبانی ارزشی در نقطه مقابل رسانههای غربی قرار دارد و لازم است برای نیل کامل به این ارزشها پیوسته و در همه جنبهها درحال اصلاح، رشد و تحول باشد. نوآم چامسکی زبانشناس و متفکر برجسته آمریکایی در مقالهای در توصیف رویکرد کلی رسانههای آمریکایی مینویسد: «سرگرمیها، هالیوود، نمایشهای تلویزیونی و رادیویی کم ارزش و مواردی از این قبیل، به همراه بیشتر روزنامههای کشور که معطوف به مخاطبان جمعی هستند، به جای آگاه ساختن مردم، آنها را منحرف میکنند.»
در بزنگاههای تاریخی این رسانه ملی است که با تعالی فرهنگ و کسب سرمایه اعتماد عمومی میتواند نقش راهبردی خود را در ایجاد وحدت ملی وهدایت افکار عمومی ایفا کند. مدیران تلویزیون لازم است ضمن توجه به نقدها با پرهیز از مجری محوری بیضابطه و در عوض بهرهگیری پیوسته از متخصصین فرهنگ، رسانه و تعلیم وتربیت، آفتهای فرهنگی و تربیتی را از دامان این نهاد فرهنگی زدوده و با رفع معضل سطحیگرایی، میزان رضایت مخاطبان فرهیخته را نیزافزایش دهند و به آرمان ارزشمند دانشگاه عمومی بیش از پیش جامه عمل بپوشانند.