قطع دست یا دست دادن با خرمگس؟!(یادداشت روز)
این روزها هر کسی از سخت بودن شرایط و آشفتگی اوضاع میگوید و مینالد. دلار چند هزار تومان شده و سکه چند میلیون و خودرو چند درصد گران شده و...موج اول تحریمهای آمریکا چند روز دیگر از راه میرسد و موج بعدی هم چند ماه دیگر قرار است برسد. موجی که به ادعای آمریکاییها میخواهد صادرات نفت ایران را به صفر برساند. التهاب و نگرانی بسیاری را فراگرفته و سؤال منفعلانه هر جمع و محفلی این است که چه خواهد شد؟ در حالی که سؤال درست این است که چه باید کرد. چه خواهد شد، از آن رو غلط است که بوی استیصال و ضعف و حتی تسلیم شرایط شدن، میدهد. گویی پرسشکنندگان اسیرانی دربند و بیقدرت و اختیار و حرکت هستند که سرنوشت آنان در دست دیگری است و آنان چارهای جز تسلیم و پذیرش سرنوشت خود ندارند و بقول حافظ؛ «لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی!»
دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا که هفته گذشته با توئیت جنجالی خود از در تهدید وارد شده بود، این هفته چماق را کنار گذاشت و هویج را برداشت و گفت که حاضر است با ایران بدون قید و شرط مذاکره کند. قبل از هر چیز باید توجه داشت که عربده هفته گذشته و لبخند این هفته ترامپ، بیش از آنکه مربوط به دیپلماسی و راهبرد دولت وی در رابطه با ایران باشد، ناشی از شرایط سخت و دشوار رئیسجمهور آمریکا در صحنه داخلی این کشور است. رسوایی اخلاقی وی در پرونده رابطه با فواحش و دادن حقالسکوت به آنها و رسوایی سیاسی در پرونده ادعای دخالت روسیه در انتخابات 2016 آمریکا، بهشدت او را به دردسر انداخته است، تا جایی که ترامپ دیروز بهطور علنی خواستار توقف تعقیب این پرونده شد.
فعلاً ترامپ و پروندههای جنجالیاش را رها کنیم و به داخل بازگردیم. چند روز پیش دوستی که چندان هم اهل سیاست نیست با لحنی نگران پرسید؛ میگویند آمریکا میخواهد جلوی صادرات نفت ایران را بگیرد. اگر صادرات نفتمان صفر شود چه میشود و چه کنیم؟! پاسخ دادم اصلاً فرض کن یک روز از خواب بیدار شویم و بفهمیم نفت تمام شده است که بالاخره دیر یا زود چنین خواهد شد. مگر ذخایر نفتی بیپایان است؟ آن وقت میخواهیم چه کنیم؟ از گرسنگی رو به قبله شویم؟! میگویند پس از جنگ جهانی دوم چرچیل به مجلس انگلیس رفت و گفت؛ آقایان! پولمان تمام شده است. وقت آن رسیده که فکرمان را بکار اندازیم!
فشار و تحریمهای آمریکا، مانند مگسهای مزاحم هستند که دور و بر زخمهای ایران میپلکند. زخمهایی مانند وابستگی اقتصاد به نفت و وابستگی تبادلات تجاری کشور به دلار و... هیچ آدم عاقلی از مزاحمت مگسها استقبال نمیکند اما چاره این مزاحمت چیست؟ خنثی کردن تحریم و دور زدن آن راهحلی واجب اما میانمدت است. مگس را از در بیرون میکنید اما از پنجره بر میگردد. راهحل قطعی و ریشهای، درمان و معالجه زخمهاست. هر چند درمان برخی زخمهای مزمن نیاز به جراحی داشته باشد و صدالبته که جراحی درد و خونریزی نیز دارد. اما عدهای راهحل دیگری ارائه میکنند و میگویند برای خلاص شدن از شر مگسها باید مذاکره کرد! ذات مگس ایجاد مزاحمت است. چه امتیازی میتوان به آن داد تا دنبال کارش برود و دست از مزاحمت بردارد؟!
این عده به دو سؤال واضح و روشن پاسخ نمیدهند. نخست آنکه ما یک بار این راه را رفتیم و ظاهراً به توافقی نیز رسیدیم که قرار بود دفع شر تحریم کند. نتیجهاش چه شد؟ طرف مقابل به تعهدات خود عمل کرد یا زخمهای کشور بهبود یافت و معالجه شد؟ جز این بود که وابستگی به شیر نفت بیشتر شد، واردات کالا همچون سیل به تولید نیمه جان کشور هجومی سنگینتر آورد و تب دلارزدگی بالاتر رفت؟ و سؤال دوم آنکه قرار است در مذاکره جدید چه امتیازی برای رفع مزاحمت تحریم بدهند؟ بعد از صنعت هستهای، کدام عضو کشور قرار است زخمی و معیوب شود تا مگسها راضی شوند؟! این چرخه معیوب امتیازدهی یک طرفه تا کجا قرار است ادامه یابد؟
در خبرها آمده است که سلطان سکه با رکورد خرید 38 هزار و 200 قطعه کسی نبوده جز پادوی یک شرکت! و 10500 گوشی تلفن همراه به نام یک فرد متوفی وارد شده است. چندی پیش هم اعلام شده بود چند صد دستگاه خودروی لوکس را یک زن روستایی که به نان شب خود محتاج است، وارد کرده است. از ابتدای سال 1397 چند ده میلیارد دلار (برخی میگویند 35 و برخی 50 میلیارد) ثبت سفارش برای واردات کالا انجام شده و تنها چیزی بهاندازه حدود 20 درصد از ارز تخصیص یافته کالا به کشور وارد شده است. اختلاف بیش از دو برابری ارز دولتی و بازار را در این ماجرا اگر محاسبه کنید، متوجه میشوید چه رقم نجومی و کلانی به جیب این واردکنندگان قلابی رفته است.
ماجرا به اینجا ختم نمیشود. عدهای که شارلاتانتر هستند، شرکتی را در یکی از کشورهای خارجی ثبت کرده و ارز دولتی را گرفته و خارج میکنند و با سند سازی از شرکتی ظاهراًً خارجی که در واقع متعلق به خودشان است، چنین وانمود میکنند که واردات انجام دادهاند! انتقال حتی چند هزار تومان پول در این کشور از دید سیستم بانکی خارج نیست و مبدا و مقصد و زمان هر تراکنشی کاملاً مشخص است. پول 38 هزار سکه و 10 هزار گوشی تلفن همراه که با کیسه گونی جابهجا و معامله نشده است که نتوان فهمید کدام حرام لقمههایی به نام یک پادوی بینوا و یک مرده چنین کارهایی میکنند. در کجای دنیا افراد میتوانند هم مدیر دولتی باشند و هم فعال بخش خصوصی؟! تا کی قرار است آبروی نظام خرج حفظ آبروی کسانی شود که دستشان در جیب بیتالمال است؟
مذاکره با آمریکا و دادن امتیاز به آن قرار است کدامیک از این مشکلات و زخمها را ترمیم کند؟ غارتگران و اختلاسکنندگان به احترام ترامپ دست از رذالت و خباثت برمیدارند؟! ماجرا خیلی ساده و روشن است. نان چرب وچیلی عدهای در تداوم همین وضعیت آشفته و غیرشفاف است. مدیری که عرضه کار و تلاش و حل مشکل ندارد، آدرس غلط میدهد و میگوید مشکل داریم چون تحریم هستیم و راه آن هم مذاکره و توافق با آمریکاست. اختلاسکنندگان و غارتگران نیز برای لاپوشانی جنایت خود همین آدرس انحرافی را میدهند تا حواسها را از علت اصلی مشکلات که خودشان هستند پرت کنند.
اگر هم کسی بگوید راهحل مشکلات کار و تلاش و ایستادن روی پای خود است، انگ میخورد که بله! اینها کاسب تحریم هستند و میخواهند دور کشور را دیوار بکشند و ما در جهان منزوی باشیم. ایستادن روی پای خود یعنی اینکه بادکنک و آدامس و خودکار و دمپایی و سنگپا و هزار و یک قلم کالای دیگر را وارد و هزاران هزار کارگر را بیکار نکنیم. آنکه دلار دولتی میگیرد و کالا وارد میکند و با نرخ آزاد در بازار میفروشد، باید هم مخالف اقتصاد مقاومتی باشد و علیه آن شانتاژ کند. چرا مردم نباید بدانند این دلارها را چه کسانی و طبق کدام ضوابط میگیرند؟ البته که شفافیت واقعی با کنار زدن گوشهای از ماجرا و سر و صدای توخالی فرق دارد.
پاسخ اخم و لبخند ترامپ را باید در داخل داد. صدا و سیمایی که تبدیل به شیپورچی شانس و اقبال و کارخانه قرعهکشی شده است، در این میدان منفعل است. صدا و سیما امروز باید بلندگوی مطالبات بحق مردم و در خط مقدم گرفتن یقه مفسدان اقتصادی و مدیران نالایق باشد. سرنوشت ما در دست خودمان و مسیر روشن است. این روزها بیش از آنکه تهدید باشند، فرصت هستند اما دستهای آلودهای که باید قاطعانه و با سرعت قطع شوند، نعل وارونه میزنند و راهحل دردها و زخمها را دست دادن با خرمگس معرفی میکنند.
محمد صرفی