kayhan.ir

کد خبر: ۱۳۸۱۹
تاریخ انتشار : ۰۳ خرداد ۱۳۹۳ - ۲۱:۴۸

خاطرات آزادسازی خرمشهر از زبان مربی پرسپولیس

مربی دروازه‌بانان پرسپولیس می‌گوید خاطرات آزادسازی خرمشهر هرگز از ذهن او پاک نمی‌شود.
شنبه‌ای که گذشت مصادف بود با سوم خرداد، روز آزادسازی خرمشهر عزیز. سوم خرداد 1361 بود که پس از 578 روز، خرمشهر آزاد شد. این آزادسازی موجی از شادی را در میان مردم ایجاد کرد و طبیعتا این شادی در میان اهالی ورزش نیز مشاهده شد. بهزاد غلامپور دروازه‌بان اسبق تیم ملی فوتبال کشورمان و مربی کنونی باشگاه پرسپولیس که اصلیتی مسجد سلیمانی دارد، آن روزهای خاطره‌انگیز را به خوبی به یاد می‌آورد.
وی در تازه‌ترین صحبت‌های خود با کیهان به آن روزها اشاره می‌کند و می‌گوید: «سوم خرداد سال 1361  از حافظه تاریخی من پاک نمی‌شود. یادم است، به محض آنکه خبر آزادسازی خرمشهر اعلام شد مردم در کوچه و خیابان شیرینی و شربت پخش می‌کردند. هر کس به شکلی شادی خود را نشان می داد.» تنها خاطرات آزادسازی خرمشهر نیست که در ذهن مربی این روزهای فوتبال ایران نقش بسته است، او روزهای دشوار جنگ تحمیلی را نیز به خوبی یاد آورد: «در روزهای ابتدایی جنگ، شرایط بحرانی در مرزهای غربی و جنوبی کشور حاکم شده بود. همین شرایط، بسیاری از خانواده‌ها را آواره کرد و آنها مجبور شدند خانه و کاشانه خود را ترک کنند. ما هم از این قاعده مستثنی نبودیم.»
غلامپور البته از معدود ورزشکارانی هم هست که به عنوان سرباز تجربه حضور در جنگ تحمیلی را دارد: «سال 1363 به خدمت مقدس سربازی اعزام شدم. منطقه خدمتم دهلران ایلام بود، دقیقا در دشت موسیان. ما در آن سال‌ها وظیفه حفاظت از تپه‌های چنگوله را بر عهده داشتیم. عراق هر از گاهی به این تپه‌ها حمله می‌کرد تا آن را از نیروهای ایرانی بگیرد. یک زمان‌هایی آن قدر فاصله‌مان با عراقی‌ها کم می‌شد که به شعاع 50 متری یکدیگر می‌رسیدیم.» وی ادامه داد: «بنده در یکی دو عملیات حضور داشتم، ولی متاسفانه در عملیات چلچراغ بود که بسیاری از اعضای هنگ ما به شهادت رسیدند، حاضر نبودم.»
مربی دروازه‌بانان پرسپولیس علی‌رغم آنکه از آن روزگاران فاصله گرفته اما هنوز خاطرات جنگ تحمیلی را با شوق و ذوق فراوان تعریف می‌کند: « حتی یک دقیقه از آن روزهای پاک و دوست داشتنی  از ذهنم پاک نمی‌شود. خیلی از دوستان و عزیزانم را از دست دادم. خاطرم هست در یکی از عملیات‌ها تیر به سر نزدیک‌ترین دوستم خورد و جلوی چشمانم به شهادت رسید. وقتی صدای تیر را شنیدم و برگشتم، دیدم دوستم به آن شکل شهید شده است، شوکه شدم. هنوز هم لحظه شهادت آن دوستم پیش رویم است.»