در محضر امام خمینی(ره)
خواندن فکر دیگران و نصیحت برای پیشگیری از خطای فکری
در دوران مریضی حضرت امام، آن وضع این بنده صالح خدا در ذهنم مرا رنج میداد. در ذهن خود میگفتم آخر چرا چنین انسانی باید به چنین رنجی دچار شود درحالیکه سرکشان و طاغیان و دشمنان خدا فرصت مییابند تا به خیانتهای خود ادامه دهند. این فکرها در ذهنم میگذشت و قاشق کوچک را از ایشان میگرفتم تا قرص دیگری را در آن بگذارم. ایشان وقتی داروها را مصرف کردند، به آرامی به تخت که قسمت بالای آن بالا آورده شده بود، تکیه دادند و مهربان و آرام گفتند: «آقای دکتر، عالمی بود که در آخر عمر بیمار شد، کمکم بیماری شدت گرفت، به طوری که دیگر قادر نبود دست و پای خود را حرکت دهد. یکی از شاگردان از او مواظبت میکرد و غذا را در دهان او میگذاشت، عالم مدام خدا را شکر میکرد و تسبیح میگفت، یک روز شاگرد گفت: آقا مگر نمیبینید که خدا با شما چه کرده است؟ شما حتی نمیتوانی خودت آب را در دهانت بگذاری. عالم گفت: فرزندم خداوند خیلی مهربان است، من چگونه قادرم شکر او را بگویم، اگر همین مسئله را که میگویی درنظر بگیری یعنی در این حال که من هیچ کاری نمیتوانم بکنم او آنقدر کریم و مهربان است که تو را برای مواظبت من مامور کرده است، آن وقت درمییابی که من چرا مدام او را شکر میگویم. عین جملات را به خاطر ندارم ولی مضمون داستان را اینگونه بیان کردند. نقل این داستان بلافاصله در آن حالت که من در آن اندیشه بودم دو چیز را نشان میداد: یکی قدرت روحی خارقالعاده ایشان در خواندن فکر دیگران و دیگری نصیحت و پندآموزی برای پیشگیری از خطای فکری.
* کتاب فصل صبر، ص 199، کتاب طبیب عشق ص 67، راوی: دکتر سیدعبدالحسین طباطبائی.
* کتاب فصل صبر، ص 199، کتاب طبیب عشق ص 67، راوی: دکتر سیدعبدالحسین طباطبائی.