kayhan.ir

کد خبر: ۱۳۵۸۵۹
تاریخ انتشار : ۰۹ تير ۱۳۹۷ - ۲۰:۱۴

قافلۀ شوق (۸)



  در جبهه‌های میانی دفاع مقدس، قلاویزان اولین منطقه‌ای بود که صبح شنبه اول اسفند ۸۸ به آنجا رسیدیم. فرماندار و فرمانده مرزبانی مهران، هنوز همراه‌مان بودند. پیش از جنگ تحمیلی عراق، روستاها و مناطق مرزی زیادی در جنوب و غرب کشور بود که بسیاری از هم‌وطنان ایرانی‌، حتی اسم‌شان را هم نشنیده بودند.
قلاویزان از جملۀ همین مناطق گمنام بود که جنگ، نامش را سر زبا‌نها انداخت، و حماسه‌ها و مصائبش آن‌چنان مهم و بزرگ بود که شاعران و داستان‌نویسان و کارشناسان جنگ‌پژوه، درباره آن بسیار نوشته و برای آیندگان، ماندگار کرده‌اند.
قلاویزان، دشتِ منتهی به ارتفاعات نسبتا کوتاه، با تپه‌های شنی و سنگی و شیارهای پیچ در پیچی بود، که آدمهای ناآشنا به محیط را، برای یافتن راهی میان شیارها و خروج از آنجا به اشتباه می‌انداخت. مثل کلافی تو در تو که اگر جادۀ باریک نظامی‌اش، از بین آن شیارهایِ پیچیده‌درهم نبود، آدم نابلد راهش را گم می‌کرد.
سردار نورالهی که بومی و خبرۀ جنگ هشت ساله بود، در خصوص وضعیت طبیعی قلاویزان می‌گفت: «نیروهای رزمنده به کمک همین عوارض زمین، بعثی‌ها را در شب‌های حمله و موقعیت‌های پدافندی، غافلگیر می‌کردند».
بچه‌های لشکر ۲۵ کربلا به فرماندهی سردار مرتضی قربانی، در عملیات کربلای ۱ که دهم تیر ماه ۶۵ انجام شد، توانستند این منطقه را، پس از چند بار دست به دست شدن، برای آخرین بار از عراقی‌ها پس بگیرند. جایی که ما بودیم، مقر فرماندهی لشکر ۱۷ زرهی عراق در زمان جنگ بود. هنوز تعدادی از سنگرها و استحکامات دفاعی بعثی‌ها باقی مانده بود. از ورودمان بیشتر از یک ساعت می‌گذشت و افراد کاروان هنوز به تپه‌هایِ گُله به گلۀ قلاویزان و شیارهای پیچ درپیچش خیره بودند. اما همین که راهنمای گروه، سنگر مستحکم و بظاهر غیرقابل نفوذِ فرماندهی لشکر ۱۷ عراقی‌ها را به ما نشان داد، نگاهها به آن سمت کشیده شد. وقتی به سنگر ژنرال بعثی پاگذاشتم، به یاد سنگرهای ساده و گاه نامطمئن نیروهای خودمان افتادم که با همان سنگرهای ساده و کمبود امکانات، چه بر سر فرمانده‌هان بعثی می‌آوردند. البته پیروزی ما در جنگ، به کمی و زیادی امکانات و تجهیزات‌مان متکی نبود. نصرت و ظفرمندی لشکریان اسلام، از ایمان رزمندگان و ایثار شهیدان و صد البته از امدادهای الهی بود...
منصور ایمانی