kayhan.ir

کد خبر: ۱۳۴۲۰۹
تاریخ انتشار : ۱۹ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۹:۲۳

قـافلۀ شـوق -۶

منصور ایمانی

شنبه اول اسفند به اتفاق آقای حیاتی فرماندار مهران، به سمت نقطۀ صفر مرزی حرکت کردیم. فاصله تا آنجا حدود پنج شش کیلومتر بود. در طول مسیر، نیروهای مرزبانی و ایست‌های بازرسی و گشت‌های بین راهی، مستقر بودند. ساعت هشت و پانزده دقیقه به گمرک مهران رسیدیم. از پارکینگ بزرگ ماشینها تا ساختمان اصلی گمرک، ده دقیقه در آن هوای بهاری پیاده‌روی کردیم. پایانه مرزی مهران، ساختمان بزرگ و زیبایی داشت. گمرک عراقی‌ها، عبارت بود از چند تا اتاقک رنگ و رو رفته و تعدادی کانکس. یانکی هایِ چشمْ زاغ، کانکس‌های تازه و جادار را خودشان برداشته بودند و اتاقک‌های فَکَسَنی را داده بودند به عراقی ها. درست که ملت عراق از شّر صدام خلاصی پیدا کرده بود، ولی گرفتار تجاوز آمریکایی‌ها شده بود و فعلا فرصت بازیابی خودشان و بازسازی کشورشان را پیدا نکرده بود. زائرین و مسافرینی که سال قبل، وضعیت گمرک مهران را دیده بودند، از جمله خودم، بزرگی کاری را که مسئولین محلی طی یک سال انجام داده بودند، به خوبی درک می‌کردند. خود ما که یازده ماه قبل آمده بودیم اینجا، شش ساعت تمام زیر تیغ آفتاب، معطل مانده بودیم تا از گمرک ردمان کرده بودند آن طرف. پا به خاک عراق که گذاشتیم، تازه افتاده بودیم گیر آمریکایی‌های وحشی و منافقین بی‌وطن. آن روز فرماندار از طرحهای زیر بنایی اجرا شده و در دست اجرای شهرستان و نیز روند ساخت گمرک و هزینه‌ای که برایش شده بود، اطلاعات کاملی به ما داد. پیدا بود روی پروژه‌های شهرستان‌اشراف خوبی دارد. گر چه مبلغی را که برای هزینۀ عمرانی منطقه اعلام کرد، عدد قابل توجه‌ای بود، ولی به سبب اهمیتی که این نقطه، برای استان و حتی کشور داشت، مبلغ زیادی نبود. مهران به خاطر نقش دفاعیش در جنگ گذشته و مخصوصا خساراتی که طی هشت سال، از متجاوزین صدامی دیده بود، استحقاق این بودجه و بیش از آن را داشت. ضمن آنکه ظرفیت ویژه‌اش در مبادلات تجاری، و اینکه یکی از مسیرهای اصلی برای تردد کاروان‌های زیارتی به حساب می‌آمد، این هزینه را توجیه می‌کرد. از نگاه دوستان همسفر به چهره فرماندار که بی‌وقفه در حال صحبت بود، می‌دیدم که او و تیم کاری‌اش را به خاطر تلاششان تحسین می‌کنند. سؤالهای پی‌در‌پی اهل قافله و پاسخ‌های فرماندار و همکارانش از سرِ حوصله، هر دو طرف را به تفاهم و صمیمیتی دیدنی رسانده بود، تفاهم و علاقه‌ای که از آداب رسمی و دیپلماتیک فاصله‌ها داشت و در دیدارها و گفت‌وگوهای اداری، کمتر دیده می‌شود.
فرمانده مرزبانی مهران نیز در جمع ما بود و هر جا که لازم می‌دید یا ما سؤال می‌کردیم، با حوصله جواب می‌داد. با فرمانده و مرزبانان تحت امرش، عکس یادگاری گرفتیم و بعد وارد بخش کنترل روادید و سائر قسمت‌ها شدیم. دیدارمان بیشتر از یک ساعت طول کشید. مقصد بعدی قافله، جبهۀ «قلاویزان» بود. نامی ماندگار در کتاب حماسه‌های فرزندان خمینی کبیر که شوق دیدنش، قافله مشتاق را به راه انداخت.
هوای مسکن مألوف و عهد یار قدیم
                                  ز رهروان سفر کرده، عذرخواهت بس