قلب رمضان، شب شهادت نفس پیامبر(ص)
* علی جواهردهی
در روایات شب قدر را قلب رمضان گفتهاند. در شب 21 ماه رمضان حضرت امیرمومنان علیبنابی طالب(ع) نفس پیامبر(ص) به شهادت رسید. نویسنده در این مطلب بخشی از حقایق این شب و شهادت امام را براساس آیات قرآن تبیین کرده است.
***
شب قدر، قلب ماه رمضان
خداوند زمان و مکان ندارد و زمان و مکان از عوارض ذاتی جسم است و خداوند به سبب آنکه جسم ندارد، فاقد چنین عوارضی است، ولی هر جسمی دارای ابعاد چهارگانه طول و عرض و عمق و زمان است؛ بنابراین با توجه به نیاز جسم به چنین عوارضی بناچار زمان و مکان برای جسم ضروری و ناگریز است. از همین رو زمان و مکان برای اجسام معنای دیگری پیدا میکند.
در آموزههای قرآنی مظروف، به ظرف ارزش و معنایی خاص میبخشد. از آنجا که عبادت در مسجد انجام میگیرد، این مکان دارای ارزشی خاص میشود و از آنجایی که در ماه رمضان و بهویژه شب قدر دو امر مهم نزول قرآن و نیز تقدیرات سالیانه هستی انجام میگیرد، این شب جایگاه خاصی در میان دیگر زمانها یافته است. خداوند در آیاتی از جمله آیات سوره قدر و آیه 4 سوره دخان و آیه 185 سوره بقره بر ارزش شب قدر به عنوان شب نزول قرآن و تقدیرات سالیانه تاکید کرده است. پس در میان ماههای دوازدهگانه، ماه رمضان و در ماه رمضان شب قدر به عنوان شب نزول و تقدیرات، ارزش و جایگاهی ویژه یافته است و این دو امر موجب شده تا ظرف زمانی چون شب قدر ماه مبارک رمضان از چنین ارزش ویژهای برخوردار شود. از همین روست که در روایات از شب قدر به عنوان قلب ماه رمضان یاد شده است. امام صادق(ع) میفرماید: قَلبُ شَهرِ رَمَضانَ لَيلَهًْالقَدرِ قلب ماه رمضان ، شب قدر است.(بحار الأنوار ، ج 58 ، ص 376)
بر همین اساس، در روایات برای این شب احکام و برنامههای خاصی چون احیاء و شبزندهداری، غسل، دعا، قرائت قرآن و نماز و مانند آنها بیان شده است؛ زیرا در این شب مقدرات سالیانه هستی از جمله انسانها نوشته و به عرض ولیالله، حجتالله و خلیفهًْالله میرسد و فرشتگان همراه روح به زمین میآیند و در محضر خلیفهًْالله حاضر شده و اوامر مربوط به نظام هستی را از ایشان به عنوان خلیفهًْالهی میگیرند و در طول سال به اجرا در میآورند. در حقیقت خداوند به خلیفه الهی وحی میکند تا مقدرات را به روح و دیگر فرشتگان برساند تا آنان اجرایی کنند. البته فرشتگان دارای مراتب و مقامات گوناگونی هستند و هر کدام مسئولیتی دارند که نمیتوانند از آن مقام و حد خود تجاوز کنند. (صافات، آیه 164) برخی از آنان مدبرات امور هستند که وظیفه آنان تدبیر اموری است که خداوند تقدیر کرده و به خلیفه خویش که در زمین مستقر است بیان نموده و خلیفه الهی نیز ماموریت دارد تا جهان را بر اساس مشیت و مقدرات الهی مدیریت و ربوبیت کند و هر کس و هر چیزی را به مقام شایسته و بایسته خود برساند. (بقره، آیات 30 تا 34 و 138؛ آلعمران، آیه 79) از همین رو هر ساله در شب قدر روح و فرشتگان به خدمت خلیفهًْالله میرسند و مقدرات الهی به ایشان ابلاغ میشود و آنان صبحگاه شب قدر بالا میروند تا به امور مقدر شده برسند.
براساس آیات و روایات هرگز زمین خالی از حجت و خلیفه الهی نیست و پس از رحلت پیامبر(ص) این مسئولیت به نفس پیامبر(ص) ولیالله اعظم، مولی الموحدین امیرالمومنین علیبنابیطالب (ع) رسیده و سپس به دیگر اولیای معصوم و خلفای الهی منتقل و اینک این مسئولیت به عهده امام عصر و زمان حجت صالح خداوند حضرت مهدی(عج) گذاشته شده است. تنزل دائمی و هر ساله روح و فرشتگان در شب قدر (سوره قدر، آیه 4) برای بیان مقدرات و گرفتن دستور از خلیفه الهی (دخان، آیه 4) بیانگر این معناست که زمین نمیتواند خالی از حجت و خلیفه الهی باشد و اگر روزی چنین اتفاقی بیفتد، جهان مادی در هم پیچیده شده و قیامت آغاز میشود.
امیرمومنان، جان پیامبر(ص)
یکی از اتفاقاتی که در این شب قدر رخ داده، شهادت امیرمومنان علی(ع) است. آن حضرت(ع) در سیزدهم ماه رجب در خانه خدا، در درون کعبه به دنیا آمده و پس از ضربت ابن ملجم مرادی خارجی در شب 19 ماه رمضان در خانه خدا، در مسجد کوفه شب قدر 21 ماه رمضان سال چهلم هجری قمری به شهادت رسید.
امام علی(ع) ولیالله، خلیفهًْالله، خلیفه رسولالله (ص) و نفس پیامبر(آل عمران، آیه 61) است. این امام معصوم(احزاب، آیه 33) پساز رحلت پیامبر(ص) مسئولیت خلافت الهی را به عهده گرفت؛ هر چند که خلافت ظاهری ایشان مدتی غصب شد و گروهی آن را در دست گرفتند و امت را به بیراهه کشاندند، اما خلافت ظاهری و باطنی در یک دوره پنج ساله برای ایشان فراهم آمد تا مردمان، هم در زمان فتنه پس از رحلت آزموده شوند و هم بر امت معلوم شود که چرا امام علی(ع) فاروق اعظم و معیار حق و باطل و ایمان و کفر و قسیم النار و الجنه است.
آیه مباهله، دلیل قرآنی بر یگانگی پیامبر(ص) و امام علی(ع)
گروهى از نصرانى هاى نجران براى گفتوگو با پيامبر (ص) درباره نبوت او و اعتقادات خود در مورد حضرت مسيح (ع) نزد او آمدند. آنان حضرت مسيح (ع) را به دليل پيدايش خارقالعاده فرزند خدا مى پنداشتند. پيامبربا يادآورى خلقت خارق العاده، حضرت آدم (ع) استدلال آنان را ابطال كرد (آل عمران: آیه 59) امّا نصرانىها تسليم اين منطق استوار پيامبرنشدند. خداوند به پيامبروحى كرد كه آنان را به مباهله فرا بخواند :فَمَنْ حاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْنائَكُمْ وَنِساءَنا وَنِسائَكُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَعْنَهًْ الله عَلى الكاذِبين. (آل عمران: آیه61).
قرار مباهله گذاشته شد و زمان موعود كه فرا رسيد، پيامبر با فاطمه زهرا ، على و حسنين (عليهم السلام) براى مباهله بيرون رفتند. بزرگ نصرانىها با ديدن آنها از همراهان خود خواست كه از مباهله روى برتابند و افزود من چهرههايى را مى بينم كه اگر از خداوند بخواهند كه كوه را از جاى بركند ، دعايشان مستجاب خواهد شد. آنان درخواست او را پذيرفتند ، اما به جاى پذيرش آيين اسلام ، قرارداد صلحى را با پيامبر امضا كردند و رفتند (الكشاف ، ج1 ، ص368؛ مجمع البيان ، ج1 ، ص451؛ التفسير الكبير، ج8، ص80؛ الإختصاص ، ص112ـ 115؛ مطالب السؤول ، ص48ـ49؛ الدر المنثور ، ج2 ، ص218ـ 220 و ديگر كتاب هاى تفسير و تاريخ).
قبل از تبيين چگونگى استدلال به آيه در اثبات افضلیت على (ع)، نكاتى را كه در روايات مربوط به آيه مباهله مطرح شده است يادآور مى شويم. اين نكات در فهم درست معناى آيه و دلالت آن بر مدعا راه گشاست. اين روايات علاوه بر منابع حديثى، تفسيرى و تاريخى شيعه در صحاح، مسانيد و ديگر منابع حديثى، تفسيرى و تاريخى اهل سنت نيز از طرق مختلف از عدهاى از صحابه مانند عبداللّهبنعباس، سعد بن ابووقاص، جابر بن عبداللّه ، حذيفه بن اليمان، عمرو بن سعيد، داود بنابوهند، احمد يشكرى نقل شده است. مطابق اين روايات آيه مباهله در شان پيامبر، على، فاطمه، حسن و حسين (ع) نازل شده است.
در برخى از اين روايات تنها اين مطلب بيان شده است كه پيامبر با اشاره به على ، فاطمه و حسنين (عليهم السلام) گفت: اللّهم هؤلاء أهلى (صحيح مسلم ، ج4 ، صباب فضايل علىبنابوطالب (ع)، حديث32؛ سنن ترمذى، ج4 ، صباب مناقب علىبنابوطالب، حديث 3724). نظير اين تعبير در روايات مربوط به شأن نزول آيه تطهير (احزاب، آیه 33) نيز آمده است. به دليل اين گونه روايات است كه دانشمندان اسلامى عنوان اهل بيت پيامبر را هرگاه بدون قرينه به كار رود، مخصوص اهل كساء و اهل مباهله دانسته و احكام ويژهاى كه براى اهل بيت پيامبر بيان شده است را مخصوص آنان شمردهاند.
در برخى از روايات اين نكته بيان شده است كه پيامبراز على ، فاطمه و حسنين (عليهم السلام) خواست كه هرگاه او دعا كرد آنان آمين بگويند. (الدرالمنثور ، ج2 ، ص220؛ نور الأبصار، ص223ـ 224 و مطالب السؤول ، ص49) بدون شك اقدام پيامبر در آوردن اميرالمؤمنين، همسر ودو فرزندش با خود براى مباهله بيانگر اين است كه وجود آنان در مباهله نقش داشته است. درخواست پيامبراز آنان كه بر دعاى او آمين بگويند، نيز گواه اين مطلب است.
در روايات اهل سنت در اين باره كه مصداق ابنائنا حسن و حسين (عليهمالسلام) و مصداق نسائنا فاطمه زهرا (س) است اختلافى وجود ندارد، اما درباره اينكه مصداق انفسنا چه كسى است؟ روايات دو دسته اند: در برخى از آنها أنفسنا بر على (ع) تطبيق شده است، زيرا آمده است كه پيامبر (ص) به حسنين، فاطمه و على(ع) اشاره كرد و فرمود: هؤلاء أبناؤنا ونساؤونا وأنفسنا (شواهد التنزيل، ص121، حديث 168؛ ص122، حديث169، و ص127، حديث 175). و در برخى ديگرأنفسنا بر پيامبرو امام على تطبيق شده است. اين مطلب از عبداللّه بن عباس وجابر بن عبداللّه انصارى نقل شده است (الدرالمنثور، ج2، ص219؛ شواهد التنزيل، ص124ـ 125؛ تفسير ابن كثير ، ج2 ، ص52).
با اين حال، در سخنان مفسران شيعه هر دو وجه بيان شده است. (التبيان ، ج2 ، ص485؛ مجمع البيان، ج1، ص453). مىتوان گفت هر دو وجه درست است. هرگاه مجموع شركتكنندگان در مباهله مورد توجه باشد، مصداق أنفسنا پيامبر(ص) و على (ع) خواهد بود، و هرگاه به كسانى كه پيامبربا خود همراه آورد توجه شود، مصداق أنفسنا على خواهد بود.
آيه مباهله هم بر افضليت اهل بيت (عليهمالسلام) بر ديگر مسلمانان دلالت مى كند و هم بر افضليت على (ع) بر ديگر اهل بيت و ديگران. دلالت آن بر افضليت اهل بيت بدين صورت است كه حضور آنان در مباهله چنانكه بيان شد نقش آفرين بوده است ، بنابراين ، آنان از چنان جايگاه معنوى در پيشگاه خداوند برخوردار بودند كه حضور آنها در مباهله تعيينكننده بود. و اگر در ميان مسلمانان فرد ديگرى از چنين جايگاهى برخوردار بود پيامبرآنها را نيز با خود همراه مى ساخت (نهج الحق وكشف الصدق، ص179 و 215ـ 216؛ دلائل الصدق، ج2، ص132ـ 133 و 387 و اللوامع الالهيه، ص515).
دلالت آيه مباهله بر افضليّت على (ع) بر عموم مسلمانان غير از پيامبر بدين صورت است كه بر اساس ظاهر آيه و روايات شان نزول ، وى مصداق أنفسنا مى باشد ، يعنى پيامبر او را به منزله نفس خود دانسته است. از آنجا كه وحدت و عينيت وجود على(ع) و پيامبر (ص) ممكن نيست، مقصود اين است كه على (ع) از نظر صفات كمال و منزلت معنوى به منزله پیامبر(ص) است، مگر منزلت نبوت كه به رسول خدا(ص) اختصاص دارد و بدين جهت پيامبر در مرتبه اى بالاتر از على قرار دارد. اما در ديگر صفات و كمالات همتاى پيامبر است و چون پيامبردر آن صفات بر همگان برتر است ، على (ع) نيز برتر از آنان خواهد بود (التبيان، ج2، ص485؛ مجمع البيان، ج1، ص453؛ نهجالحق وكشف الصدق، ص177ـ 178؛ اللوامع الالهيهًْ، ص383؛ ارشاد الطالبين ، ص353؛ گوهر مراد و ص543 ، دلائل الصدق ، ج2، ص130ـ 135).
برخى از عالمان اهل سنّت نيز از آيه مباهله همين معنا را فهميدهاند. محمد بن طلحه شافعى (متوفاى 652هـ)گفته است: مقصود از أنفسنا على است و محال است كه نفس على عين نفس پيامبر (ص) باشد. بنابراين، مقصود برابرى نفس وى با نفس پيامبر در صفات كمال است. تنها صفات نبوت كه مخصوص پيامبر است، مستثنا خواهد بود. (مطالب السؤول ، ص95ـ 96).
مقام نفسیت مقام یگانگی و یکتایی
نفس در آموزههای قرآنی بر معانی چندی چون ذات، نفس و روان انسانی، شخصیت و هواهای نفسانی، قوای نفس و مانند آن به کار رفته است. نفس به معنای نخست بر خدا نیز اطلاق شده است، مانند: وَيُحَذِّرُكُمُ الله نَفْسَهُ؛ خداوند شما را از ذاتش برحذر میدارد. (آل عمران، آیات 28 و 30)
اطلاق و کاربرد نفس در آیه 61 سوره آلعمران از سوی خداوند برای پیامبر اکرم(ص) و امیرمومنان علی(ع) میتواند به معنای چندی باشد. یکی از کاربردهای آنکه عوام و خواص آن را درک میکنند، همان نسبت برای تکریم و تعظیم است؛ چنانکه گفته میشود: بیتالله و ناقهالله که این برای تعظیم و تکریم است.
توجیه این نسبت آن است که انسان نسبت به عالم هستی، یک عالم صغیری است؛ یعنی همه آنچه در هستی است، در انسان نیز وجود دارد. از این رو خداوند سخن از تعلیم همه اسما به انسان میکند که بیانگر وجود همه هستی در یک موجود صغیر است. پس انسان به یک معنا در مقام جمعالجمع است و همه مراتب هستی را در خود یک جا دارد.
مقام پیامبر(ص) مقام فیوضات بر عالم هستی است؛ زیرا همه عوالم روحانی و جسمانی و نفسانی از ایشان به وجود آمده و تغذیه میشود. از این رو گفته شده: لولاک لما خلقت الافلاک، اگر تو نبودی هستی آفریده نمیشد؛ زیرا مظهر نخست و مجرای فیض الهی است. از آنجایی که امیرمومنان (ع) در این مقام با پیامبر(ص) یکتا و یگانه است. لذا ایشان نیز در عوالم تکوین مظهر صفات ربوبی الهی و مجرای فیض خداوندی است. با توجه به اینکه مقام رسولالله مقام اجمال است و فاطمه(س) به عنوان لیلهًْالقدر چنانکه در روایت آمده باطن این حقیقت است؛ تفصیل آن، حضرت امیرمومنان علی(ع) است. از همین رو ایشان فاروق اکبر و قسیم النار و الجنه نیز است تا سعادت و شقاوت هر کسی به معیار علی(ع) سنجیده و دانسته شود. بر این اساس پیامبر(ص) امام علی(ع)را معیار حق دانسته که به دور ایشان میگردد: علی معالحق و الحق مع علی.
امام صادق(ع) درذیل تفسیر اسمای حسنای الهی میفرماید: َ نَحْنُ وَ الله الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى الَّتِي لَا يَقْبَلُ اللهُ مِنَ الْعِبَادِ عَمَلًا إِلَّا بِمَعْرِفَتِنَا؛ ما اسمای حسنای الهی هستیم که عمل بندگان خداوند با معرفت و شناخت ما قبول میشود. (الكافي، ج1، ص144)
همانطوری که در مقام فنای فی الله و بقای بالله، تیر انداختن پیامبر(ص) تیرانداختن خداست (انفال، آیه 17) و تاسف پیامبر(ص) تاسف خداوند میشود و خشم و خشنودیاش هم چنین است؛ همین حالات نیز میان پیامبر(ص) و امام علی(ع) است که نفس ایشان است.
به هر حال، در شب قدر امام الانس و الجن و خلیفهالله الاعظم و ولیالله الاکبر و الفاروق الاعظم مولی الموحدین امیرالمومنین علیبنابیطالب(ع) به شهادت رسید و این گونه در قلب ماه رمضان، قلب عالم هستی از ناسوت عروج کرد هر چند که این به معنای فقدان حضور در نشئه ناسوت نیست و همانطوری که پیش از نزول در عالم ناسوت در آن حضور داشتند پس از عروج ملکوتی نیز در همه عوالم جمله ناسوت حضور دارند و توسل و تمسک به ایشان مجاز و رواست.
سخن در اینباره بسیار است ولی مقال مجال بسط نمیدهد و به همین میزان بسنده میشود.