گفتوگو با پزشک متخصصی که به قصد خدمت بیشتر از تهران رفت
دعای خیر یک بیمار نیازمند از 10 حق ویزیت بیشتر میارزد
گفتوگو: مهرداد آزاد
در گوشه و کنار کشورمان هستند پزشکان خیر و انساندوستی که به حرفه و دانش و تخصص خود به دیده تجارت و ابزار کسب مادی نمینگرند بلکه آن را وسیلهای میدانند برای خدمت به ارزشهای والای انسانی و عقیدتی و... «دکتر بهرام خانهدان» متخصص کلیه و مجاری ادرار در اردبیل از جمله این افراد نیکاندیش است.
داستان برمیگردد به سفرهای همیشگی من به اردبیل و گذر اتفاقی به مطب این پزشک که در آن با بنری مواجه شدم با این مضمون که: «در این مطب روزهای پنجشنبه ویزیت رایگان است.» این صحنه حس کنجکاویام را برانگیخت تا در این باره بیشتر تحقیق کنم. به سراغ منشی مطب رفتم. وی با برخورد گرم و صمیمی اطلاعات بیشتری درباره این کار دکتر به من داد. با گفتههای او تشویق شدم ایده انجام مصاحبهای با آقای دکتر را مطرح کنم که علیرغم میل او، این درخواست پذیرفته شد.
دکتر خانهدان که به گفته خودش با فقر و محرومیت فراوان پزشکیاش را تمام کرده اکنون وضع و حال افراد بیبضاعت و بیپول را بهتر درک میکند از این رو از 5 سال پیش تصمیم گرفته بیخیال بخشی از درآمد حرفه پزشکیاش شده و پنجشنبههای هر هفته را در دو نوبت ظهر و عصر به ویزیت افراد بیبضاعت و عموم مراجعهکنندگان اختصاص دهد. او البته از این رهگذر آثار و برکات زیادی هم از قبل این عمل نوعدوستانهاش به چشم خود دیده است.
وی هر چند راضی به انجام این مصاحبه نبود با این نگرانی که ممکن است حمل بر خودنمایی و تبلیغات و خودستایی شود، اما با اصرار ما برای انجام این مصاحبه به منظور فرهنگسازی این گونه حرکتهای خیرخواهانه و انسانی، با روی باز و اخلاق خوش پذیرای ما شد و در یک غروب پنجشنبه و پس از ویزیت حدود 100 بیمار، به گفتوگوی با ما نشست. تواضع مثالزدنی و اخلاق ملایم دکتر باعث شد بیش از 2 ساعت به گپ و گفتوگو با وی بنشینیم که مصاحبه زیر ماحصل این نشست صمیمانه است.
* به عنوان اولین سؤال، مختصری از زندگی شخصی و فعالیتهای علمیتان بگویید.
بنده در سال 1347 در تهران و در خانوادهای متوسط متولد شدم. پدرم خیاط بود و از نظر فرهنگی هم در یک سطح متوسط بودیم. من از کودکی درسخوان بودم و تا آنجا که یادم میآید همیشه شاگرد اول بودم. دوره ابتدایی و متوسطه را در تهران تمام کردم و دیپلم گرفتم و در کنکور با رتبه 68 - که رتبه بالایی بود- در رشته پزشکی دانشگاه تهران قبول شدم. 7 سال پزشکی عمومی را در آنجا به پایان رساندم. بعد از آن برای دوره سربازی به هرمزگان رفتم. بعد از اتمام دوره سربازی، در شهرستان حاجیآباد این استان مطب دائر کردم و چهار پنج سالی در آنجا بودم. سپس به تهران برگشتم و ازدواج کردم و در سال 84 در رشته تخصصی ارولوژی و جراحی کلیه شرکت کردم و پس از چهار سال تخصص خود را گرفتم و در بیمارستان شهید هاشمینژاد تهران که ویژه بیماریهای کلیوی است مشغول به کار شدم. دوره طرح خود را در اهر به مدت چهار سال گذراندم و سپس تصمیم گرفتم به شهر مادری خود (اردبیل) مهاجرت کنم. ما کلاً ساکن تهران بودیم اما مادرم به خاطر وضعیت تنفسیاش و ابتلا به آسم 12 سال پیش تصمیم گرفت به زادگاه خود برگردد، من هم به تبع و بنا به درخواست ایشان به این شهر انتقال یافتم. ما از کودکی به این شهر رفت و آمد میکردیم و مردم این شهر را دوست داشتیم، مادرم هم که اردبیلی بود لذا از زمستان 92 در این شهر مشغول به کار شدم و در خدمت مردم شریف این شهر هستم.
* چه عاملی باعث شد شما امکانات و زندگی رفاهی و موقعیت مناسب پایتخت را رها کرده و به اردبیل نقل مکان کنید؟
میدانید در تهران همه نوع امکانات هست ولی وقتی انسان به شهرستان میآید میخواهد بیشتر به مردم خدمت بکند. در تهران صدها مطب همکاران ما هست، بیمارستانهای مجهزی هست، ولی انسان هر چقدر به شهرهای کوچکتر میرود احساس میکند بیشتر مفیدتر واقع میشود و میتواند بیشتر خدمت و کمک کند. تهران شاید خیلی به من نیاز نداشته باشد، چون امثال من در آنجا زیاد هستند، ولی وقتی من به اهر برای طرح رفتم دیدم از چه روستاهایی و با چه شرایطی میآیند و نیازمند پزشک هستند، چه هزینهها میکنند که به مرکز شهر بروند. ما وقتی به شهری کوچک میرفتیم و میتوانستیم خدمتی کنیم یا جراحی انجام دهیم خیلی برای من لذتبخشتر بود تا اینکه در تهرانی بمانم که همه پزشکان در یک جا جمع شدهاند. درست است که در تهران درآمد بیشتری برای پزشک دارد اما همه مسائل، درآمد نیست. اینکه انسان بتواند بهتر خدمترسانی کند، خودش یک لذت است.
*ظاهراً در تصمیم شما برای آمدن به اردبیل مادر نقش اساسی داشته است؟
میدانید تنها چیزی که در زندگی انسان هیچ وقت تکرار نمیشود و چیزی که جایگزین ندارد مادر است. مادر من همه نوع سختیها را برای من تحمل کرده و زحمت کشیده است. روزی که در کنکور پزشکی پذیرفته شدم دو روز بعد، پدرم فوت کرد، یعنی پدرم هیچ وقت پزشکی مرا ندید، مادرم برای ما خیلی زحمت کشید و فداکاری کرد تا من درسم را تمام کنم. مادرم چون اهل اردبیل بود و خاطره داشت و مایل بود به لحاظ وضعیت جسمی به این شهر کوچ کند، این برای من انگیزه بزرگی شد تا به نزد او بیایم و مادر را ترک نکنم. او در اینجا از زندگیاش لذت میبرد. من هم سعی کردم به زادگاه مادرم بیایم. من با وجود اینکه امکان مهاجرت به خارج از کشور را نیز داشتم اما به خاطر اینکه همیشه سعی داشتم در کنار مادر باشم، جای دیگری نرفتم.
* چگونه توانستید از پایتخت و امکانات آن و محیط کاری پردرآمد در تهران دل بکنید و به شهری نسبتاً محروم نقل مکان کنید؟
باید ببینیم هرکس دنبال چه چیزی میگردد، دنبال پول یا شهرت یا پیشرفت یا چیزهای دیگر است. من در حدی که تجربه کسب کرده بودم و درس خوانده بودم سعی کردم در شهری به مردم خدمات ارائه دهم که مورد نیاز باشد و بیشتر مفید باشم و مردم بتوانند از من بهتر استفاده کنند. این برای من در دوره گذراندن طرحم در اهر ثابت شد. من در آنجا میدیدم چقدر از من کار برمیآید. چه انسانهایی که ناتوان بودند و من میتوانستم به آنها خدمت کنم یا در روستاهای دور افتاده که خدمت میکردم، انسان لذت میبرد وقتی میبیند که خوب کار کرده و مریض بهبود یافته است و یا درباره مریض، گذشت مالی کند، این برای انسان لذتبخش میشود. در تهران چنین جوی وجود ندارد، تهران دارد به سمت کشورهای اروپایی و آمریکایی میرود که همه چیز در آنها با معیار پول سنجیده میشود.
* انتقال شما از تهران به اردبیل با مخالفت خانواده خودتان مواجه نشد؟
ممکن است خانواده تمایلی نداشته باشند چون به هر حال امکانات تهران با شهرهای دیگر فرق دارد. اما خدا را شکر مشکل خاصی نبود. خانم من خوشحال بود و مشکلی ایجاد نکرد. به هر حال خودتان میدانید اردبیل جدای از اینکه مردمانی خوب و مهربان دارد، منطقه خوش آب و هوایی هم است و کسی راضی نمیشود که با آمدن به این شهر مخالفت کند.
* انگیزهتان برای ویزیت رایگان بیماران در روزهای پنجشنبه چه بود و چه عاملی شما را به این کار تشویق کرد؟
من بعد از اینکه به اردبیل آمدم و پس از مدتی که شناخته شدم، با خودم فکر کردم که اول و آخر زندگی ما همهاش مادیات شده است، و وقتی خدا به اندازهای که من مشکل پیدا نکنم به من مادیات داده، چرا از هفت روز هفته یک روزش را اختصاص ندهم برای مردمانی که توانایی مادی ندارند. علت و مشوق و انگیزه اصلی من برای این کار محرومیت دوران تحصیل در دانشگاه بود. در اثر فوت پدر که همزمان با قبولی در رشته پزشکی بود، به قدری من سختی و بیپولی کشیدم که این فشارها بر من خیلی اثر نامطلوب گذاشت، مانند انسانی که بدون چتر زیر بارش باران قرار گرفته است. در جامعه آن روز که پدر بالای سرم نبود (سال 65) بیپولی مرا خیلی اذیت کرد. در آن دوران محرومیت، فهمیدم نداشتن یعنی چه، طعم تلخ نداری و فقر را با تمام وجودم حس کردم.
در آن شرایط زمانی و در شهری مثل تهران و با وضعیت اقتصادی بدی که داشتم هر طوری بود تحصیل را ادامه دادم و این مادرم بود که همه گونه فداکاری را در حقم روا داشت تا من توانستم درسم را به پایان ببرم. حالا هم هر خدمتی به مادر بکنم هیچ وقت نمیتوانم جبران زحمات او را بکنم. شما پرسیدید انگیزه ات برای این کار چه بود، یکی از آنها خواست مادر بود.
در تصمیم برای ویزیت رایگان پنجشنبهها با خود گفتم شاید برخیها پول نداشته باشند لااقل آنها این امکان استفاده از پزشک را داشته باشند و بیایند و از علمم استفاده کنند، من هم که کاری برای آنها انجام نمیدهم لااقل بیایند از دانشی که در این کشور از آن بهره بردهام به آنها هم بدهم. این کار ایرادی ندارد، بلکه باعث میشود کسانی که توان پرداخت حق ویزیت را ندارند لااقل بگویند خدا پدرت را بیامرزد و دعایی در حقم بکنند، اصلاً دعا هم نکنند، ما برای خدا انجام میدهیم و آن بالایی میداند و میبیند. با این کار هیچچیز هم از من کم نمیشود،ای کاش همه همکارانمان این کار را میکردند، در آن صورت ما مشکل بیماری و بهداشتی نداشتیم. خیلی از بیماران هستند که به خاطر بیپولی به پزشک مراجعه نمیکنند، به مرگ راضی میشوند یا دیر مراجعه میکنند. اگر همه ما این گذشت را داشتیم واقعا این کشور بهشت میشد.
من اسم نمیبرم، اما الان پزشکانی در همین شهر داریم که در ماه 100 یا 200 میلیون درآمد دارند. اگر هفتهای یک نصف روز اختصاص بدهند به کسانی که ندارند، چهاشکالی پیش میآید؟ ما این کار را کردیم و هیچ اتفاق بدی هم نیفتاد و برعکس کلی دعا پشت سرما شد. من با این کار نه فقیر شدم، نه بیپول شدم، بلکه برکت مادی و غیر مادی زندگی من هم چندین برابر شد.
*ظاهرا شما بیماران بیبضاعت را هم به صورت رایگان جراحی میکنید؟
ما ویزیت را برای عموم مردم در روزهای پنج شنبه رایگان کردهایم اعم از اینکه وزیر باشد یا فقیر، اما درخصوص عمل جراحی، برای اینکه سوءاستفادهای صورت نگیرد تصمیم گرفتهایم افراد مستمندی که وابسته به بهزیستی یا کمیته امداد هستند و برایمان ثابت شود که وضع مالیشان خوب نیست، درباره آنها عمل رایگان انجام دهیم.
* چطور تشخیص میدهید که فرد نیازمند عمل جراحی، بیبضاعت است؟
اولا کسانی که تحت پوشش کمیته امداد هستند چون کارت شناسایی دارند مشکلی برای آنها نیست افراد بهزیستی هم کارت شناسایی دارند و چند مرکزخیریه نیز با معرفینامه، بیماران نیارمند را به ما معرفی میکنند، روزهای جمعه هم سالمندان آسایشگاه آتا را ویزیت رایگان میکنم. البته تعداد بیماران مستمند نیازمند جراحی زیاد نیستند اما همین تعداد هم با معرفینامه از سوی نهادهای مورداشاره، رایگان جراحی میشوند.
* واکنش همکاران شما در قبال این کار خداپسندانه چه بوده است، آیا اعتراض و انتقادی نداشتند؟
تا حال چیزی از همکاران نشنیدهام ولی قطعا عدهای با نگاه بدبینانه به این رفتار نگاه میکنند. بعضی فکر میکنند کارهای تبلیغاتی و خودنمایی است، بعضی فکر میکنند بازار پزشکی را خراب کردن است، به هر حال ممکن است فکرش را بکنند اما اینکه مستقیما چیزی شفاها و یا به کنایه بگویند چنین چیزی نبوده، شاید هم چنین فکری هم نکردهاند.
* از زمانی که این کار را شروع کردید سراغ دارید کسی هم با الگوبرداری از شما دست به چنین کارهایی بزند؟
متاسفانه من سراغ ندارم، ما توقع داشتیم بخشهای سونوگرافی و رادیولوژی و آزمایشگاه نیز حداقل نصف روز و شب جمعهها برای رضای خدا دست به چنین کارهایی بزنند.
* بعد از تصمیم به انجام ویزیت رایگان پنجشنبهها، واکنش بیماران را چگونه دیدید و میبینید؟
بعضیها آنقدر از ته دل انسان را دعا میکنند که لذت آن با هیچچیز قابل مقایسه نیست. باور کنید اگر به من معادل 10 تا ویزیت هم پول بدهند مثل آن لذت نمیبرم. همین که دعا میکند و میگوید خدا پدرت را بیامرزد و خانوادهات را حفظ کند، آدم احساس شعف و لذت میکند.
* درخصوص ویزیت پنجشنبهها اگر خاطراتی هم دارید بفرمایید.
آدمهای فهمیده در روزگار ما کم نیستند. برخیها بدون آنکه اطلاع از رایگان بودن ویزیت داشته باشند به مطب مراجعه میکنند و وقتی مطلع میشوند، عذرخواهی میکنند و میگویند کاش روز دیگر میآمدیم، چون ما توانایی پرداخت ویزیت را داریم، عذرخواهی میکنیم که فکر نکنی ما به خاطر رایگان بودن ویزیت در روز پنجشنبه آمدهایم. اینها انسانهای شریفی هستند که با اینکه میتوانند پنجشنبه هم بیایند ولی نمیآیند تا دیگران که ندارند از این فرصت استفاده کنند، آدم اینگونه آدمها را که میبیند تشویق میشود که کار بیشتری انجام بدهد.
عدهای اینجا میآیند و با ما درد دل میکنند، یادم میآید روزی خانمی با فرزند معلولش به من مراجعه کرد و درباره نیاز فرزندش به عمل جراحی با من مشورت کرد. شوهر او فوت کرده بود و خودش در رستورانی کار میکرد و وضع مالی خوبی نداشت. او از من خواست فرزندش را عمل کنم و گفت من با اینکه ندارم ولی هر جور شده پول عملش را میدهم. او زن با مناعتی بود. من پسرش را عمل کردم و در نهایت هر کاری کرد از او پول نگرفتم. من همان روز که پسر معلول را عمل کردم شب هنگام یک کمد بسیار سنگین که اگر بر روی ما میافتاد زنده نمیماندیم روی بچه دو سالهام افتاد اما حتی یک موی او هم آسیب ندید. کمدی که از چوب گردو بود و چهار کارگر به سختی از پلهها بالا آورده بودند، چنین کمدی را بچه به داخل کشوی آن رفت و چون متعادل نبود روی بچه افتاد و شیشههایش هم تکهتکه شد اما یک خراش کوچک هم روی بچه نیفتاد، من بعدا نشستم وگریه کردم که خدایا ما تو را اصلا نمیشناسیم، هرچقدر هم بخواهیم تو را بشناسیم، نمیتوانیم. خدا در جاهایی به آدم کمک میکند که اصلا نمیفهمد از کجا آمد و کمک شد. انسان وقتی این صحنهها را میبیند انگیزه پیدا میکند و هرچقدر با خدا دوست باشد ثمرهاش را بیشتر میبیند.
* اقدام شما برای ویزیت رایگان پنجشنبهها بر درآمدهایتان اثر منفی نگذاشته است؟
من هیچوقت روی درآمدهایم حساب و کتاب نمیکنم. هر چه به جیبم میآید خرج میکنم و زندگیام برکت پیدا کرده و نمیدانم اسمش را چه بگذاریم، برکت حس کردنی است نه دیدنی و لمس کردنی. من اصلا احساس کمبود نمیکنم. تصور میکنم لباسی که در تنم است بیشتر دوام میآورد یا کالا و جنسی که میخرم از پولم چیزی کم نمیشود، این صحنهها را که نامرئی است، اسمش را میگذارم برکت..
* به نظر شما چرا اغلب پزشکان ساکن در تهران یا شهرهای بزرگ تمایل به مهاجرت به شهرستانها را ندارند؟
در تهران همهگونه امکانات رفاهی و تفریحی بیشتر از جاهای دیگر هست، به عبارت دیگر تهران لوکستر است اما بعضیها نمیتوانند این لوکس بودن را رها کنند. برخی دیگر به خاطر وابستگیهای خانوادگی نمیتوانند تهران را رها کنند، به هر حال دل کندن از تهران و به شهرستان رفتن انگیزه میخواهد، مثل انگیزهای که من داشتم و آن مادر بود. به جرأت میگویم تقریبا هیچ کدام از رفقای پزشک من از تهران خارج نشدند. جز من همه همدورهایهایم از تهران بیرون نرفتهاند، وضعشان هم خیلی بهتر از من است.
* شما تجربه زندگی در تهران و شهرهای دیگر را دارید. به نظرتان زندگی در شهرستان چه مزایا و چه معایبی دارد؟
به نظر من رفته رفته معایب شهرها کم میشود، یعنی میتوانیم بگوییم شهرستانها معایبی ندارند. من زاده تهرانم، اردبیلی نبودم که بروم در تهران درس بخوانم و سپس برگردم. اردبیل را در حد مهمان میآمدیم و برمیگشتیم اما از سال 89 من تصمیم گرفتم به اردبیل نقل مکان کنم و از آن موقع من ساکن اردبیل شدم. در تهران علاوهبر شلوغی، سر و صدا و آلودگی شدید هوا، تغذیه ناسالم، عصبیت مردم و رفتارهای ناهنجار وجود دارد. تهران الان به سمت ناهنجاری میرود، انسانها از حالت خودشان خارج میشوند، علتش هم این است که شما برای اینکه بتوانید در تهران زنده بمانید و نفس بکشید باید پول کلانی به دست بیاورید. با درآمد شهرستانها نمیشود در تهران زندگی کرد لذا آدمهای تهران متفاوت شدهاند. علاوهبر این انسان در شهری مثل تهران، هم مشکلات روحی روانی پیدا میکند، هم تغذیه بد دارد، هم هوای بد. لذا اگر کسی تصمیم بگیرد برود در شهر دیگری زندگی کند خیلی انتخاب صحیحی کرده، من فکر میکنم رفته رفته باید معایب شهرستانها را کنار بگذاریم و فقط بگوییم چه مزایایی دارند، من در اینجا در مدت 10 دقیقه، به خانهام میرسم اما در تهران ساعتها باید در ترافیک و در ماشین بمانم و هوا را آلوده کنم و هوای آلوده هم استنشاق کنم. ثانیا در شهرهای کوچک، مردم به ما نیاز دارند. ما با پول همین مردم درس خواندیم و خودمان را به جایی رساندیم. اینجا من بیشتر میتوانم کمک کنم. آن علمی که دارم بیشتر میتوانم به مردم برسانم. چرا باید در جایی بمانم که از من کمتر استفاده بشود.
* توصیه شما به پزشکانی که از انتقال به شهرستان واهمه دارند چیست؟
مهاجرت از شهرهای بزرگی مثل تهران به شهرستان کار بسیار پسندیدهای است. ما در شهرستانها نسبت به تهران تعداد پزشک کمتری داریم و مردم نیاز بیشتری دارند. البته توصیه من این است کسی که میخواهد به شهرستان برود باید از لحاظ فرهنگی با آن شهر مطابقت و سنخیت داشته باشد. هر کس به شهری که به روحیه و فرهنگ خودش نزدیکتر است بیاید، فوقالعاده استقبال میشود و مردم هم در شهرستان به پزشک احترام خاصی میگذارند. مردم ما کلا در دنیا مردم خوبی هستند، مهمانپرورند و قدر شناسند.
*شما به عنوان متخصص کلیه و مجاری ادرار، چه توصیههایی در رابطه با تخصصتان به مردم دارید؟
اولین چیز که در پزشکی برای ما مهم است چکاپهای دورهای است. یعنی فردی که میخواهد بداند بدنش سالم است، هر6 ماه یک چکاپ بدهد. کسانی که بیماریهای ژنتیکی مثل سرطان پروستات در خانوادهشان دارند باید بیشتر مراقب باشند امروز آزمایشهایی داریم که سرطانها و بیماریها را خیلی زود کشف و درمان میکند. توصیه من همیشه این است که پیشگیری بهتر از درمان است و پیشگیری از طریق سونوگرافی و آزمایش دورهای انجام میشود.
پروستات در همه مردان وجود دارد، منتها هر چه سن بیشتر میشود این پروستات بزرگتر میشود. روشهای پیشگیری از سرطان و بیماری پروستات عبارتند از اینکه اولا پروستات آزمایش مهمی دارد به نام PSA که ما با این آزمایش، سرطان را در مراحل اولیه کشف میکنیم و مریض نجات پیدا میکند. البته سرطان پروستات مثل دیگر سرطانها کشنده نیست. لذا آقایان بالای 50 سال باید هر سال آزمایش PSA و سونوگرافی از پروستات را انجام دهند. علائم بیماری پروستات هم عبارتند از تکرر ادراری به خصوص در شبها، نازک شدن قطر ادرار که اینها دال بر بزرگ شدن پروستات است. پروستات اگر خوش خیم باشد با دارو حل میشود ولی اگر بدخیم باشد باید خیلی زود جراحی شود، اگر دیر اقدام شود باید با رادیوتراپی و هورمون تراپی معالجه کرد. مهمترین نکتهای که همیشه به آقایان تذکر میدهم و عامل تشدید بیماری پروستات است، ضرورت نگه نداشتن ادرار است. افرادی که کارمند هستند و ادرار کردن را به تاخیر میاندازند اینها در آینده دچار مشکل پروستات میشوند.
خالی نکردن ادرار موجب التهاب و عفونت مزمن و لطمه خوردن به پروستات میشود و به جای اینکه در 60 سالگی بیماری پروستات بگیرید، در 50 سالگی میگیرید.
*از اینکه با وجود مشغلهکاری فراوان، وقتتان را در اختیار کیهان گذاشتید سپاسگزارم.
من هم از تشریففرمایی شما ممنونم.