حجاب اختياري يا اجباري مغالطهاي عصري با مهندسي فرهنگي ضد انقلاب(4)
تحمیل جامعه مدنی آمریکایی
رضا کرمی *
معنايي كه اديان الهي از هستي و انسان ارائه كردند در دورههايي از تاريخ بشر مولد تمدنهايي شد كه باستان شناسان را پس از هزاران سال در چگونگي تمهيد و تجهيز آن تمدنها به حيرت مياندازد. هر چند مفهوم كهن و عظيم بودن تمدنهاي بشري در تفاخر و تكاثر تمدن نوين جهاني كه در تمدن نوظهور آمريكايي تجلي دارد، همواره با ديد تحقير نگريسته شده اما آثار پژوهي تاريخي ثابت ميكند تمدنهايي كه با آموزههاي انبيا شكل گرفتهاند غيرقابل انكارند. پوشش و عفاف در همة اين تمدنهاي بشري جايگاه خاصي داشته و قابل تكريم و تحسين بوده است. بيحجابي جز در تمدن عصر مدرنيته كه عرياني براي زن و پوشش براي مرد ارزش تلقي ميشود سابقهاي در تاريخ تمدن بشر ندارد.
نكته چهارم: در تمدن معاصر كه مبتني بر تعريف اومانيستي از هستي و انسان استوار است، زن و مرد دو رقيب براي همند نه دو رفيق، ظلم و تعدي جنس مرد و مكر و حيله جنس زن جهان را به چالشگاه انسان تبديل كرده است.
حجاب كه در اديان آسماني براي زن واجب شمرده شده است، نزاع جنسي را در جامعه و خانواده پايان ميدهد. بدين صورت كه با جبران آسيبپذيري لطافت زنانه نسبت به مرد او را در جامعه در حوزه اقتدار، همسطح و هم تراز مرد قرار ميدهد و در عين حال در خانواده با حفظ لطافتهاي زنانه همچنان در خواستگاه مرد خود را بيبديل جلوهگر ميسازد. حجاب اين دو كار را همزمان انجام ميدهد. جامعه تحت تعليم انبيا زن را به عنوان مادر و كانون عشق و محبت ميستايد. موسي(ع) رسالتش را مرهون مادري فداكار و مطيع امر پروردگار ميدانند. مسيح(ع)، مريم را پشتوانه و حجت رسالت معرفي ميكند. محمد(ص) نيز فاطمه بنت اسد را، خديجه(س) را، فاطمهزهرا(س) را ميستايد، قدر مينهد و استشمام بهشت ميداند. اما با تغيير تلقي از هستي و انسان در جامعه تحت تعليم مدرنيته، زن و مرد رقيب هم ميشوند. مرد تا ميتواند قدرتنمايي ميكند و زن را در مخمصه ارادههاي مشروع و نامشروع خود ميپيچاند و زن نيز تا ميتواند حسرت و ناكامي به او ميچشاند و اگر باز بتواند بر سرش ميكوبد و از ضعفهايش نردبان ترقي براي خود ميسازد. در اينجا عقلاي بشر بايد كاري كنند حال كه از فرهنگ انبيا دور شدند اوضاع را با وضع قانون سامان دهند.
رابطه زن و مرد را كه جاذبه فطري و ذاتي ضامن آن است، به رابطه صرفا حقوقي مبدل ميكنند. مردها براي تمتع از زنها، صنفهاي متنوع روسپيگري را به شكلهاي مختلف قانوني كرده و رونق ميبخشند و زنها براي سلطه بر مردها ساحتهای مختلف فمنيستي را سامان ميدهند. حقوق بشر پس از رنگ پوست، به جنس بشر به عنوان مهمترين چالش توجه ميكند تا اين رقابت خصمانه را كنترل كند و از تلفات آن بكاهد. همچنان كه سياهپوستان را مساعدت كند تا حقوق خود را بشناسند و استيفا كنند، به بردگان مونث (زنان) هم اعانه ميرساند تا خود را از قيد و بند شهوت مردان برهانند.
حجاب در تمدن آمریکایی معنايي تزييني، فوقالعاده و فرعي و شخصي دارد و صيانت بخش زن در مقابل آسيبها تلقي نميشود بلكه قوانين عهدهدار صيانت از مرزهاي مرد و زن به عنوان دو متجاوز احتمالي به حريم همديگر است و حدود هر يك را تعيين و تعريف كرده و از اين تجاوز احتمالي جلوگيري كرده است. حجاب كه در تمدن انبياء عامل بيبديل بودن زن از ميان همه زنان در خانواده و در عين حال عامل يكساني زن مانند همه زنان در اجتماع بوده و در هر يك از دو ساحت خانواده و اجتماع كاركردهاي خودش را به خوبي اعمال ميكرده، اكنون از ميان رفته و اين قانون است كه ميزان آسيبپذيري يا آسيب رساني زن يا مرد را تعيين و تضمين ميكند.
نكتهاي كه بايد در شناسههاي مهندسي فرهنگي برون مرزي به آن توجه داشت، اين است كه مهاجم فرهنگي سعي دارد كه به نسل نو اين پندار را بباوراند كه در جهاني سراسر تاريك، بيقانون و پر از ظلم و جور، جامعه مدني نوين بوده كه به تنسيق امور پرداخته و قانون و حقوق را مدون و لازمالاجرا نموده است. بنابراين تمدن آمریکایی به گردن بشر حق دارد و بايد ممنون از او بود.حقوق بشر مديون و مرهون مديريت جهاني آمريكاست. حتي در فرضيههاي پايان جهان، اين جامعه مدني آمريكاست كه بايد از اين همه زحمت و تلاشي كه براي پاسداشت مقام انسان و استيفاي حقوق بردگان، زنان، كودكان و حتي حيوانات كشيده صيانت كند و لذا در فرضيههاي جهان تباهي، منجي جهان، آمریکایی و متعلق به جامعه آمريكاست. در حالي كه حقيقت چيزي ديگري است و نسل نو بايد بداند كه جهان عليرغم پيشرفت تكنولوژيك، در علم و معرفت به انسان و هستي، و نظام تعريف شدة اجتماعي، پس رفت كرده و در سدههاي اخير به پيروان افلاطون، با الگوي مدينه فاضله غيرالهي جهان را دچار بحران كرده و سپس اندكي از آن بحران كاسته و به اين اندك شادمان گشتهاند. در چنين شرايطي جايگاه انسان، اعم از مرد و زن در تعريف اومانيستي با آنچه انبيا ارائه كردهاند متفاوت است و لذا شرايط خوشبختي فرد و جامعه نيز در اين دو نگاه متفاوت خواهد بود و به اين سبب حجاب نيز به عنوان يكي از آموزههاي انبيا در جهان معاصر كم اهميت تلقي شده و براي صيانت از حريم جنسي انسانها قانون و حقوق اجتماعي جايگزين قانون الهي حجاب شده كه با اختيار انسان تحقق مييافت و كاركردهاي فردي و اجتماعي خود را به اثبات رسانده بود.
ـــــــــــــــــ ـــــــــــــــــ
* کارشناس ارشد فقه و حقوق اسلامی
معنايي كه اديان الهي از هستي و انسان ارائه كردند در دورههايي از تاريخ بشر مولد تمدنهايي شد كه باستان شناسان را پس از هزاران سال در چگونگي تمهيد و تجهيز آن تمدنها به حيرت مياندازد. هر چند مفهوم كهن و عظيم بودن تمدنهاي بشري در تفاخر و تكاثر تمدن نوين جهاني كه در تمدن نوظهور آمريكايي تجلي دارد، همواره با ديد تحقير نگريسته شده اما آثار پژوهي تاريخي ثابت ميكند تمدنهايي كه با آموزههاي انبيا شكل گرفتهاند غيرقابل انكارند. پوشش و عفاف در همة اين تمدنهاي بشري جايگاه خاصي داشته و قابل تكريم و تحسين بوده است. بيحجابي جز در تمدن عصر مدرنيته كه عرياني براي زن و پوشش براي مرد ارزش تلقي ميشود سابقهاي در تاريخ تمدن بشر ندارد.
نكته چهارم: در تمدن معاصر كه مبتني بر تعريف اومانيستي از هستي و انسان استوار است، زن و مرد دو رقيب براي همند نه دو رفيق، ظلم و تعدي جنس مرد و مكر و حيله جنس زن جهان را به چالشگاه انسان تبديل كرده است.
حجاب كه در اديان آسماني براي زن واجب شمرده شده است، نزاع جنسي را در جامعه و خانواده پايان ميدهد. بدين صورت كه با جبران آسيبپذيري لطافت زنانه نسبت به مرد او را در جامعه در حوزه اقتدار، همسطح و هم تراز مرد قرار ميدهد و در عين حال در خانواده با حفظ لطافتهاي زنانه همچنان در خواستگاه مرد خود را بيبديل جلوهگر ميسازد. حجاب اين دو كار را همزمان انجام ميدهد. جامعه تحت تعليم انبيا زن را به عنوان مادر و كانون عشق و محبت ميستايد. موسي(ع) رسالتش را مرهون مادري فداكار و مطيع امر پروردگار ميدانند. مسيح(ع)، مريم را پشتوانه و حجت رسالت معرفي ميكند. محمد(ص) نيز فاطمه بنت اسد را، خديجه(س) را، فاطمهزهرا(س) را ميستايد، قدر مينهد و استشمام بهشت ميداند. اما با تغيير تلقي از هستي و انسان در جامعه تحت تعليم مدرنيته، زن و مرد رقيب هم ميشوند. مرد تا ميتواند قدرتنمايي ميكند و زن را در مخمصه ارادههاي مشروع و نامشروع خود ميپيچاند و زن نيز تا ميتواند حسرت و ناكامي به او ميچشاند و اگر باز بتواند بر سرش ميكوبد و از ضعفهايش نردبان ترقي براي خود ميسازد. در اينجا عقلاي بشر بايد كاري كنند حال كه از فرهنگ انبيا دور شدند اوضاع را با وضع قانون سامان دهند.
رابطه زن و مرد را كه جاذبه فطري و ذاتي ضامن آن است، به رابطه صرفا حقوقي مبدل ميكنند. مردها براي تمتع از زنها، صنفهاي متنوع روسپيگري را به شكلهاي مختلف قانوني كرده و رونق ميبخشند و زنها براي سلطه بر مردها ساحتهای مختلف فمنيستي را سامان ميدهند. حقوق بشر پس از رنگ پوست، به جنس بشر به عنوان مهمترين چالش توجه ميكند تا اين رقابت خصمانه را كنترل كند و از تلفات آن بكاهد. همچنان كه سياهپوستان را مساعدت كند تا حقوق خود را بشناسند و استيفا كنند، به بردگان مونث (زنان) هم اعانه ميرساند تا خود را از قيد و بند شهوت مردان برهانند.
حجاب در تمدن آمریکایی معنايي تزييني، فوقالعاده و فرعي و شخصي دارد و صيانت بخش زن در مقابل آسيبها تلقي نميشود بلكه قوانين عهدهدار صيانت از مرزهاي مرد و زن به عنوان دو متجاوز احتمالي به حريم همديگر است و حدود هر يك را تعيين و تعريف كرده و از اين تجاوز احتمالي جلوگيري كرده است. حجاب كه در تمدن انبياء عامل بيبديل بودن زن از ميان همه زنان در خانواده و در عين حال عامل يكساني زن مانند همه زنان در اجتماع بوده و در هر يك از دو ساحت خانواده و اجتماع كاركردهاي خودش را به خوبي اعمال ميكرده، اكنون از ميان رفته و اين قانون است كه ميزان آسيبپذيري يا آسيب رساني زن يا مرد را تعيين و تضمين ميكند.
نكتهاي كه بايد در شناسههاي مهندسي فرهنگي برون مرزي به آن توجه داشت، اين است كه مهاجم فرهنگي سعي دارد كه به نسل نو اين پندار را بباوراند كه در جهاني سراسر تاريك، بيقانون و پر از ظلم و جور، جامعه مدني نوين بوده كه به تنسيق امور پرداخته و قانون و حقوق را مدون و لازمالاجرا نموده است. بنابراين تمدن آمریکایی به گردن بشر حق دارد و بايد ممنون از او بود.حقوق بشر مديون و مرهون مديريت جهاني آمريكاست. حتي در فرضيههاي پايان جهان، اين جامعه مدني آمريكاست كه بايد از اين همه زحمت و تلاشي كه براي پاسداشت مقام انسان و استيفاي حقوق بردگان، زنان، كودكان و حتي حيوانات كشيده صيانت كند و لذا در فرضيههاي جهان تباهي، منجي جهان، آمریکایی و متعلق به جامعه آمريكاست. در حالي كه حقيقت چيزي ديگري است و نسل نو بايد بداند كه جهان عليرغم پيشرفت تكنولوژيك، در علم و معرفت به انسان و هستي، و نظام تعريف شدة اجتماعي، پس رفت كرده و در سدههاي اخير به پيروان افلاطون، با الگوي مدينه فاضله غيرالهي جهان را دچار بحران كرده و سپس اندكي از آن بحران كاسته و به اين اندك شادمان گشتهاند. در چنين شرايطي جايگاه انسان، اعم از مرد و زن در تعريف اومانيستي با آنچه انبيا ارائه كردهاند متفاوت است و لذا شرايط خوشبختي فرد و جامعه نيز در اين دو نگاه متفاوت خواهد بود و به اين سبب حجاب نيز به عنوان يكي از آموزههاي انبيا در جهان معاصر كم اهميت تلقي شده و براي صيانت از حريم جنسي انسانها قانون و حقوق اجتماعي جايگزين قانون الهي حجاب شده كه با اختيار انسان تحقق مييافت و كاركردهاي فردي و اجتماعي خود را به اثبات رسانده بود.
ـــــــــــــــــ ـــــــــــــــــ
* کارشناس ارشد فقه و حقوق اسلامی