به بهانه سالروز حماسه ششم اردیبهشت 1360
بازی دراز تجلیگاه عرفان
محمّدباقر عباسی
انقلاب اسلامی نقطۀ پایانی بر دهها قرن روش و منش پدرشاهی در ایران بود. و از سوی دیگر توازن قدرت ساختار دوقطبی و رقابتهای پایانناپذیر ایدئولوژیک و استراتژیک آن را به وادی تزلزل درانداخت. رژیم سفاک پهلوی که از مهمترین مهرههای شطرنج قمارگونۀ دو ابرقدرت، در یکی از مهمترین کانونهای ژئوپلیتیک جهان بود در سونامی شور و شعور میلیونی مردم ایران اسلامی به تاریخ پیوست و از بطن این خروش آتشین ققنوسی پر گشود که پیر خمین با درهم پیچیدن حیلتسازیهای سامریها و درهم دریدن پیلههای تاریخی تردید و تزویر، مسیحاوار تابوی آسمانی شدن را در این تبار دیرین اما خسته و حیران احیاء کرده بود. برهم خوردن نظم منطقهای و حتی قاعدهمندیهای جهانگیر ولی جابرانۀ ابرقدرتها، آنهم از سوی بازیگری که سالها و دهههای متمادی ساز موافق اُرکستر غرب و حتی در زمرۀ چاکران درگاه بود، هیمۀ آتش خشمی اهریمنی شد که بهزودی منجر به تحمیل یکی از بزرگترین جنگهای پس از جنگ بینالملل دوم به نو خواستگان رشید و شریف ایران اسلامی گردید تا شاید آبرفته به جوی بازآید. ضحاک مار دوش بینالنهرین که سودای سروری جهان عرب را داشت با رؤیای فتح سهروزۀ تهران و البته مستظهر به پشتیبانی همهجانبه جبهۀ غربی- عربی و نیز مساعدتهای استراتژیک ابرقدرت شرق به عملۀ این توطئۀ شوم و مالامال از تباهی بدل شد. از عجایب تاریخ معاصر آن است که دو ابرقدرت اتحاد شوروی و ایالاتمتحدۀ آمریکا که در هیچ ساحت ایدئولوژیک و استراتژیک باهم کمترین قرابتی نداشتند شاید تنها در این موردِ خاص – ضرورت ناگزیر اضمحلال جمهوری اسلامی ایران- همآوا و همداستان شدند. و چه کسی بهتر از سردار خودشیفتۀ قادسیه که هم رؤیای تجزیۀ خوزستان و تسلط بر شطالعرب داشت و هم سرشار از علقمههای متحجر عروبی بود.
ابتدا در اقدامی سمبلیک معاهدۀ حُسن همجواری الجزایر را پاره کرد و بسان عضریتی موحش رجزخوان و تنورهکش با دوازده لشگر تسلیح شده به ایران اسلامی هجوم آورد. ایران انقلابی هنوز بهاندازۀ کافی استقرار ساختاری نیافته بود، گروهکهای مختلف از کردستان گرفته تا بلوچستان و ترکمنصحرا بسان عروسک خیمهشببازی خناسان در تنور فتنۀ جداییطلبی قومی دمیده بودند و مجاهدین انقلابی دیروز جامه منافقین را بر تن کرده بودند و از هیچ جنایت و فضاحتی بر حذر نبودند، بدیهی است که وضعیت معیشت و امنیت عمومی شهروندان در محاق مخاطره درافتاده بود. در چنین شرایطی سردار طماع قادسیه رؤیای فتح خواب از چشمانش ربوده بود. غافل از آنکه شجرۀ طیبۀ انقلاب اسلامی و پیر باغبان شجاع و الهامآفرین آن از پرواز کرکسها و زوزۀ کفتارها هیچ هراسی به دل راه نداده بودند. از تبار شجاعان بیشۀ شیرپرور ایران و به اکسیر کلام کلیمآسای خمینی کبیر، لشکریانی جوانسال و پیرانهسر، از خاک رهیده و در افلاک خرامیده، از تبار آرش و سیاوش و لبیکگویان به هل من ناصر ینصرنی مراد محبوبشان حسینبن علی(علیهالسلام)، بیهیچ تکلفی تکلیف دفاع اساطیری از سرحدات اهورایی ایرانزمین را برعهده گرفتند. تولد و بالندگی خیرهکنندۀ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بهواقع مهمترین خطای ناخواستۀ محاسباتی مستکبرین پُرمدعا و بعثیهای متوهم بود. مجموعهای که رُشدی تصاعدی و بیشتر شبیه مشیت الهی داشت. اعجازهای سُرخ فرزندان جوان وطن را پایانی نبود، آنها به هیچ ارتش شناختهشدهای شباهت نداشتند. ژنرالهای بیستارۀ آنها یک آسمان ستاره در سینه داشتند. همت، باکری، خرازی، زینالدین، بروجردی، هاشمی و متوسلیان دانشآموختههای آکادمیک جنگ نبودند بلکه فارغالتحصیلان مدرسۀ عشق بودند.
ارتش عراق از زمین، هوا و حتی دریا از سرحدات شمال غرب تا مرزهای بحری خلیج همیشه فارس بر سرحدات کُهن و آسمانی هجوم آورد. علیرغم آنکه مترتب به 24 هزار کیلومترمربع از ایران اسلامی آماج ترکتازی و تصرف بعثیها گردید. اما در همان روزهای آغازین نیز روند پیشرفت ماشین جنگی تسلیح شدۀ دیکتاتور تکریتی ابداً مطابق پیشبینیهای خیالپردازانه و متوهمانه نبود. پاسداران جوان انقلاب نوپای ایران اسلامی، رستمهای سلحشوری بودند که از این هفتخوان خشم و خدعه هراسی به دل راه نداده بودند. ارتش عراق تنها پس از چند روز از آغاز جنگ با سرسدیدی مواجه شد که علیرغم تمام مساعدتهای غربی- عربی امکان گذر از آن را نداشت. اصل غافلگیری موضوعیت خود را ازدستداده بود.
رؤیای شوم و مضحک فتح 3 روزه تهران و تجزیۀ خوزستان و خُرمشهر که حتی در نقشههای جغرافیایی مدارس به نامهای مجعول عربستان و محمره قلمداد شده بودند، باظهور تبار شجاعان تعبیری دیگرگونه یافته بود. علیرغم برتری لجستیک و برخورداری از تسلیحاتی مدرنتر، ارتش عراق برتری نسبی عملیاتی خود را از دست داد و از آغاز سال 1360ه.ش و در کمال حیرت استراتژیستها و ژنرالهای چهار ستاره، مدافعان وطن از مرحلۀ پدافندی و تثبیت مواضع گذر کرده و با تدوین، طراحی و اجرای عملیاتهای متهورانه خود را در وضعیت آفندی قرار داده و فرآیند بازپسگیری مواضع سرزمینها، شهرها و روستاهای ازدسترفته را در دستور کار قراردادند.
در محور غرب با توجه به سقوط ارتفاعات بازی دراز عملاً ابتکار عمل بهتبعاشراف سوقالجیشی در اختیار بعثیها بود. وضعیت راهبردی بلندیهای بازی دراز بهگونهای است که استیلای بر آنها بهمثابۀاشراف عملیاتی بر شهرهای سرپل ذهاب، قصرشیرین و گیلان غرب بود. ضرورت بازپسگیری بازی دراز در قالب عملیاتی نیمه گسترده باهم آوایی رزمندگان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران مورد تأکید و توافق قرار گرفته، یکی از مسائلی است که در این عملیات غرورآفرین حائز اهمیت است. نقشآفرینی ارتش- علیرغم تمام تخریبها و تخطئهها- در دفاع جانانه از سرحدات مام میهن است. در هشت روز مالامال از حادثه و حماسه غُرش شیران جوان ایران اسلامی در ارتفاعات بازی دراز طنینانداز شد. دشمن از برتری موقعیتی، حمایتهای هوایی و لجستیکی قابلتوجهی برخوردار بود و گرچه ارتفاعات 1100 و 1150 درنهایت باز پس گرفتهشده ولی رزمندگان ما به قاطبۀ اهداف از پیش تعیینشده دست یافتند.
کوهساران بازی دراز هرگز رشادتهای شجاعانۀ جوانان مؤمن ما را فراموش نخواهند کرد. غرش پُر هیمنۀ بالگرد امیر سرافراز ارتش اسلام شهید شیرودی و عملیاتهای متهورانۀ شهیدان محسن حاجیبابا، محسن وزوایی و علیرضا فتحنایی به استواری همان کوههای نامیرا و الهامبخش است. پاسداران ما با دو بالِ ایمان و اراده و با کمترین امکانات سختافزاری دوباره پرچم سه رنگ ایران اسلامی را به اهتزاز درآوردند. از همین رو بود که شهید جاوید دکتر بهشتی بازی دراز را تجلیگاه عرفان واقعی قلمداد کرد. نسل کنونی ما باید به یاد داشته باشند که این دشتها و کوههای لالهگون ازآنرو که قدمگاه مردان اهورایی و مترنم به خون پاک آنهاست نورباران شده و از همین روست که آنها «راهیان نور» خوانده میشوند.
فتح الفتوح بازی دراز سرآغازی بود بر پایان دستدرازیهای خناسان و بخشی از سرخط خونرنگی که بر جریدۀ عالم دوام این مُلک و ملت را ثبت کرد. آری و اینگونه بود که کوهساران کم نام و نشان بازی دراز از قبل قدومِ پاسداران رشید به نامی نامیرا در افسانههای سرزمین مادری مبدل گردید.
انقلاب اسلامی نقطۀ پایانی بر دهها قرن روش و منش پدرشاهی در ایران بود. و از سوی دیگر توازن قدرت ساختار دوقطبی و رقابتهای پایانناپذیر ایدئولوژیک و استراتژیک آن را به وادی تزلزل درانداخت. رژیم سفاک پهلوی که از مهمترین مهرههای شطرنج قمارگونۀ دو ابرقدرت، در یکی از مهمترین کانونهای ژئوپلیتیک جهان بود در سونامی شور و شعور میلیونی مردم ایران اسلامی به تاریخ پیوست و از بطن این خروش آتشین ققنوسی پر گشود که پیر خمین با درهم پیچیدن حیلتسازیهای سامریها و درهم دریدن پیلههای تاریخی تردید و تزویر، مسیحاوار تابوی آسمانی شدن را در این تبار دیرین اما خسته و حیران احیاء کرده بود. برهم خوردن نظم منطقهای و حتی قاعدهمندیهای جهانگیر ولی جابرانۀ ابرقدرتها، آنهم از سوی بازیگری که سالها و دهههای متمادی ساز موافق اُرکستر غرب و حتی در زمرۀ چاکران درگاه بود، هیمۀ آتش خشمی اهریمنی شد که بهزودی منجر به تحمیل یکی از بزرگترین جنگهای پس از جنگ بینالملل دوم به نو خواستگان رشید و شریف ایران اسلامی گردید تا شاید آبرفته به جوی بازآید. ضحاک مار دوش بینالنهرین که سودای سروری جهان عرب را داشت با رؤیای فتح سهروزۀ تهران و البته مستظهر به پشتیبانی همهجانبه جبهۀ غربی- عربی و نیز مساعدتهای استراتژیک ابرقدرت شرق به عملۀ این توطئۀ شوم و مالامال از تباهی بدل شد. از عجایب تاریخ معاصر آن است که دو ابرقدرت اتحاد شوروی و ایالاتمتحدۀ آمریکا که در هیچ ساحت ایدئولوژیک و استراتژیک باهم کمترین قرابتی نداشتند شاید تنها در این موردِ خاص – ضرورت ناگزیر اضمحلال جمهوری اسلامی ایران- همآوا و همداستان شدند. و چه کسی بهتر از سردار خودشیفتۀ قادسیه که هم رؤیای تجزیۀ خوزستان و تسلط بر شطالعرب داشت و هم سرشار از علقمههای متحجر عروبی بود.
ابتدا در اقدامی سمبلیک معاهدۀ حُسن همجواری الجزایر را پاره کرد و بسان عضریتی موحش رجزخوان و تنورهکش با دوازده لشگر تسلیح شده به ایران اسلامی هجوم آورد. ایران انقلابی هنوز بهاندازۀ کافی استقرار ساختاری نیافته بود، گروهکهای مختلف از کردستان گرفته تا بلوچستان و ترکمنصحرا بسان عروسک خیمهشببازی خناسان در تنور فتنۀ جداییطلبی قومی دمیده بودند و مجاهدین انقلابی دیروز جامه منافقین را بر تن کرده بودند و از هیچ جنایت و فضاحتی بر حذر نبودند، بدیهی است که وضعیت معیشت و امنیت عمومی شهروندان در محاق مخاطره درافتاده بود. در چنین شرایطی سردار طماع قادسیه رؤیای فتح خواب از چشمانش ربوده بود. غافل از آنکه شجرۀ طیبۀ انقلاب اسلامی و پیر باغبان شجاع و الهامآفرین آن از پرواز کرکسها و زوزۀ کفتارها هیچ هراسی به دل راه نداده بودند. از تبار شجاعان بیشۀ شیرپرور ایران و به اکسیر کلام کلیمآسای خمینی کبیر، لشکریانی جوانسال و پیرانهسر، از خاک رهیده و در افلاک خرامیده، از تبار آرش و سیاوش و لبیکگویان به هل من ناصر ینصرنی مراد محبوبشان حسینبن علی(علیهالسلام)، بیهیچ تکلفی تکلیف دفاع اساطیری از سرحدات اهورایی ایرانزمین را برعهده گرفتند. تولد و بالندگی خیرهکنندۀ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بهواقع مهمترین خطای ناخواستۀ محاسباتی مستکبرین پُرمدعا و بعثیهای متوهم بود. مجموعهای که رُشدی تصاعدی و بیشتر شبیه مشیت الهی داشت. اعجازهای سُرخ فرزندان جوان وطن را پایانی نبود، آنها به هیچ ارتش شناختهشدهای شباهت نداشتند. ژنرالهای بیستارۀ آنها یک آسمان ستاره در سینه داشتند. همت، باکری، خرازی، زینالدین، بروجردی، هاشمی و متوسلیان دانشآموختههای آکادمیک جنگ نبودند بلکه فارغالتحصیلان مدرسۀ عشق بودند.
ارتش عراق از زمین، هوا و حتی دریا از سرحدات شمال غرب تا مرزهای بحری خلیج همیشه فارس بر سرحدات کُهن و آسمانی هجوم آورد. علیرغم آنکه مترتب به 24 هزار کیلومترمربع از ایران اسلامی آماج ترکتازی و تصرف بعثیها گردید. اما در همان روزهای آغازین نیز روند پیشرفت ماشین جنگی تسلیح شدۀ دیکتاتور تکریتی ابداً مطابق پیشبینیهای خیالپردازانه و متوهمانه نبود. پاسداران جوان انقلاب نوپای ایران اسلامی، رستمهای سلحشوری بودند که از این هفتخوان خشم و خدعه هراسی به دل راه نداده بودند. ارتش عراق تنها پس از چند روز از آغاز جنگ با سرسدیدی مواجه شد که علیرغم تمام مساعدتهای غربی- عربی امکان گذر از آن را نداشت. اصل غافلگیری موضوعیت خود را ازدستداده بود.
رؤیای شوم و مضحک فتح 3 روزه تهران و تجزیۀ خوزستان و خُرمشهر که حتی در نقشههای جغرافیایی مدارس به نامهای مجعول عربستان و محمره قلمداد شده بودند، باظهور تبار شجاعان تعبیری دیگرگونه یافته بود. علیرغم برتری لجستیک و برخورداری از تسلیحاتی مدرنتر، ارتش عراق برتری نسبی عملیاتی خود را از دست داد و از آغاز سال 1360ه.ش و در کمال حیرت استراتژیستها و ژنرالهای چهار ستاره، مدافعان وطن از مرحلۀ پدافندی و تثبیت مواضع گذر کرده و با تدوین، طراحی و اجرای عملیاتهای متهورانه خود را در وضعیت آفندی قرار داده و فرآیند بازپسگیری مواضع سرزمینها، شهرها و روستاهای ازدسترفته را در دستور کار قراردادند.
در محور غرب با توجه به سقوط ارتفاعات بازی دراز عملاً ابتکار عمل بهتبعاشراف سوقالجیشی در اختیار بعثیها بود. وضعیت راهبردی بلندیهای بازی دراز بهگونهای است که استیلای بر آنها بهمثابۀاشراف عملیاتی بر شهرهای سرپل ذهاب، قصرشیرین و گیلان غرب بود. ضرورت بازپسگیری بازی دراز در قالب عملیاتی نیمه گسترده باهم آوایی رزمندگان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران مورد تأکید و توافق قرار گرفته، یکی از مسائلی است که در این عملیات غرورآفرین حائز اهمیت است. نقشآفرینی ارتش- علیرغم تمام تخریبها و تخطئهها- در دفاع جانانه از سرحدات مام میهن است. در هشت روز مالامال از حادثه و حماسه غُرش شیران جوان ایران اسلامی در ارتفاعات بازی دراز طنینانداز شد. دشمن از برتری موقعیتی، حمایتهای هوایی و لجستیکی قابلتوجهی برخوردار بود و گرچه ارتفاعات 1100 و 1150 درنهایت باز پس گرفتهشده ولی رزمندگان ما به قاطبۀ اهداف از پیش تعیینشده دست یافتند.
کوهساران بازی دراز هرگز رشادتهای شجاعانۀ جوانان مؤمن ما را فراموش نخواهند کرد. غرش پُر هیمنۀ بالگرد امیر سرافراز ارتش اسلام شهید شیرودی و عملیاتهای متهورانۀ شهیدان محسن حاجیبابا، محسن وزوایی و علیرضا فتحنایی به استواری همان کوههای نامیرا و الهامبخش است. پاسداران ما با دو بالِ ایمان و اراده و با کمترین امکانات سختافزاری دوباره پرچم سه رنگ ایران اسلامی را به اهتزاز درآوردند. از همین رو بود که شهید جاوید دکتر بهشتی بازی دراز را تجلیگاه عرفان واقعی قلمداد کرد. نسل کنونی ما باید به یاد داشته باشند که این دشتها و کوههای لالهگون ازآنرو که قدمگاه مردان اهورایی و مترنم به خون پاک آنهاست نورباران شده و از همین روست که آنها «راهیان نور» خوانده میشوند.
فتح الفتوح بازی دراز سرآغازی بود بر پایان دستدرازیهای خناسان و بخشی از سرخط خونرنگی که بر جریدۀ عالم دوام این مُلک و ملت را ثبت کرد. آری و اینگونه بود که کوهساران کم نام و نشان بازی دراز از قبل قدومِ پاسداران رشید به نامی نامیرا در افسانههای سرزمین مادری مبدل گردید.