پاسخ مستند مسعود رضایی - پژوهشگر تاریخ معاصر- به شبهات فتنهانگیزان-۳
کروبی انتخاباتی را که دولت اصلاحات برگزار کرد مخدوش خواند
اینک بپردازیم به این درخواست جنابعالی: «مصرانه از شما میخواهم زمینه اصلاحی را فراهم کنید که تمامی ارکان کشور در مقابل مردم و نهادهای قانونی به طور عملی پاسخگو باشند و در عمل، قانون حاکم باشد و نه حاکمیت فرد یا گروهی خاص.»
این سخن فینفسه درست است اما باید دید اراده شما از بیان آن، تا چه حد منطبق با حق و واقعیت است. همانگونه که میدانید اصل 111 قانون اساسی، مجلس خبرگان را مسئول احراز شرایط رهبری در یک فرد و نیز استمرار این شرایط در رهبری دانسته است. بنابراین بدیهی است خبرگان برای انجام این مسئولیت خود، باید به نحو مقتضی بر رهبری نظارت داشته باشد و طبعا رهبری نیز در قبال مجلس خبرگان، پاسخگو باشد. این موضوعی است که از سالها پیش در دستور کار خبرگان قرار داشته و به همین منظور با تشکیل کمیسیونی تحت عنوان «کمیسیون تحقیق» به این امر مشغول است. برای اطلاع بیشتر از این قضیه جنابعالی میتوانید به فصلنامه «حکومت اسلامی» شماره 41 که توسط دبیرخانه مجلس خبرگان منتشر میشود، مراجعه فرمایید. در این شماره، برخی از اعضای خبرگان مانند آقایان هاشمی رفسنجانی، جنتی، مقتدایی، مجتهد شبستری و دیگران در مورد این قضیه و سیر آن در زمان حضرت امام و آیتالله خامنهای به تفصیل توضیحاتی ارائه کردهاند.
البته این نکته هم برای شما به عنوان یک مدعی «خط امام» باید جالب باشد که به گفته برخی از این بزرگواران، در دوران حیات حضرت امام با توجه به شأن و جایگاه ایشان هیأت تحقیق عملا فعالیتی نداشته است. لذا اگر بخواهیم به شیوه همان دوران که بسیار مورد تأکید جنابعالی است عمل شود، در دوران آیتالله خامنهای نیز این هیأت میبایست فعالیتی را انجام نمیداد. اما با توجه به اظهارات اعضای خبرگان، این هیأت و کمیسیون در این دوران فعال بوده است. البته راجع به نحوه انجام کار طبعا بحثها و تبادل نظرهایی وجود داشته است تا ضمن این که مجلس خبرگان به وظیفه نظارتی خود در حد مسئولیت قانونی خویش عمل کند، اخلال و اختلالی نیز در امور مربوط به رهبری رخ ندهد. اما به هر تقدیر، این کار در طول زمان ساز و کار مناسب خویش را یافته است و همچنان ادامه دارد.
از باب نمونه نظر جنابعالی را به اظهارات برخی از اعضای خبرگان در این باره جلب میکنم. آیتالله جنتی در این باره این گونه گفتهاند: «البته ما در زمان حضرت امام اصلاً به خود اجازه ندادیم که وارد قضیه شویم، چون شأن ایشان اجلّ از این بود که بخواهیم با ایشان در این خصوصیات صحبت کنیم و هیچ تردیدى در صفات و ویژگى هاى لازم در ایشان نبود و احتیاجى به تحقیق نبود. بنابراین در آن زمان قضیه را پیگیرى نکردیم. ولى پس از رحلت حضرت امام (قدس سره) مسأله دوباره مطرح شد که چه کنیم؟ هر گاه مجلس خبرگان جلسه تشکیل میداد، از هیأت تحقیق سؤال میشد که شما چه اقدامى انجام دادهاید؟ راجع به این قضیه بحث کردیم. نظر عده زیادى از اعضاى خبرگان بر این بود که باید هیأت تحقیق در نهادهاى زیر نظر مقام معظم رهبرى تحقیق و بررسى کند که آیا درست اداره میشود یا نه؟ در صورت مثبت بودن مدیریت به قوه خود باقى است، در غیر آن صورت تذکر بدهند یا سؤال کنند که چرا این گونه است؟ نظر اکثریت بر این بود.»
به گفته ایشان این موضوع با آیتالله خامنهای نیز در میان گذارده میشود و بعد از بحث و بررسی راجع به حوزههای مورد تحقیق و نحوه انجام کار، «نتیجه این شد که مقام معظم رهبرى فرمودند: اگر بنا بر بررسى و سؤال و اقدامى است، با دفتر من در ارتباط باشید و از دفتر سؤال کنید، ببینید من درباره این تشکیلات چه کردهام. درباره مراکزى که زیر نظر من است، چگونه عمل کردهام. از اقدامات من سؤال کنید، آنها به شما پاسخ مى دهند، چون من به آنها دستور میدهم که شما هر سؤالى داشتید، اطلاعات را در اختیار شما قرار دهند. آن وقت اگر دیدید کارهایى که انجام دادهام به یکى از شرایط لازم در رهبرى خدشه وارد مى کند، جاى این است که اقدام بکنید، در غیر آن صورت، ربطى به رهبرى ندارد.» (مجله حکومت اسلامی، پائیز 1385، شماره 41، ص 55 تا 57)
آیتالله مرتضی مقتدایی نیز در این باره اظهار داشته است: «مجلس خبرگان براى انجام این وظیفه کمیسیونى متشکل از 15عضو تشکیل داده که حداقل هر ماه یک مرتبه جلسه دارند تا بر اعمال، رفتار و اقدامات رهبرى اشراف کامل داشته باشند. خود مقام معظم رهبرى هم از این امر استقبال کردند و فرمودند در محدوده کار قانونیتان هر چه میخواهید سؤال کنید. به دفترشان هم اعلام کردند که آقایان هر چه خواستند در اختیارشان گذاشته شود و تا کنون دو جلد از مطالبى که مربوط به اقدامات رهبرى است و از صدا و سیما هم پخش نشده براى کمیسیون فرستاده شده است. به هر حال کمیسیون کار خود را با دقت انجام میدهد و مخبر آن هم نتایج بررسیها و تحقیقاتى را که انجام شده در اجلاسیههای مجلس خبرگان به اطلاع دیگر اعضا میرساند. هر چند مواردى وجود دارد که چون اعلام آنها از نظر مسائل امنیتى به صلاح نیست مخفى میمانند و به مقتضایشان اقدام میشود. در نتیجه اکنون میتوانیم به طور قاطع بگوییم که بحمدالله رهبرى با کمال قدرت و اقتدار وظیفه خودشان را انجام میدهند. (حکومت اسلامی، پائیز 1385، شماره 41، ص 74)
حسن ختام این بخش از بحث ما هم، اظهارات آقای هاشمی رفسنجانی است که علاوه بر تأیید انجام نظارت بر رهبری توسط مجلس خبرگان، «استصوابی بودن» آن را هم مورد تأکید قرار میدهند: «خبرگان اگر اطلاع نداشته باشند نمیتوانند قضاوت کنند چون کسى که از اختیارات وسیعى برخوردار است و در امور دخالت دارد و امر و نهى مى کند، باید در عمل با آن شرایطى که گفته شد منطبق باشد، طبعاً خبرگان باید کارى را که مقدماتش واجب است انجام دهند. لذا «نظارت استصوابى» اگر یک جا معنا داشته باشد همین جا است، که اگر خبرگان مطلع شدند، رهبرى این شرایط را ندارد، میتوانند اقدام کنند.» (مجله حکومت اسلامی، تابستان 1385، شماره 40، ص 38 و 39)
آنچه بیان شد اشارهای بود به نظارتهای قانونی بر رهبری که در حال انجام است. البته بنده از جنابعالی که خود را دائرمدار جهان خلقت و مافیها میدانید، انتظار ندارم گوش شنوایی برای این مطالب داشته باشید چرا که نشان دادهاید انتخاباتی را که در آن شکست بخورید همراه با تقلب میدانید، مجلسی را که در آن حضور نداشته باشید فرمایشی میدانید و ریاست جمهوری را که بر آن تکیه نزده باشید ناکارآمد میدانید.
اما مهمتر از این گونه نظارتهای قانونی، نظارت عمومی و مردمی بر رهبری است که به صورت مستمر وجود داشته و دارد. مردم در طول سه دهه گذشته دیدهاند کشور ما از چه بحرانهای صعب و سنگینی عبور کرده که هر یک از آنها برای ویرانی یک کشور و ویلانی یک ملت کافی است؛ از جنگ و دعواهای قبیلگی و جناحی داخلی بگیر تا بحرانهای منطقهای و بینالمللی. آیا برای شما که خود در متن قضایا بودهاید لازم است فهرستی بلندبالا از این بحرانها را ارائه دهم؟ همان یک فتنهای که در سال 88 بر پا شد، در صورتی که بدرستی و با درایت مدیریت نمیشد، کافی بود تا دودمان ملتی را بر باد دهد!
امروز علیرغم همه آن مسائل و مصائب و بحرانها و بحرانآفرینیهای داخلی و خارجی، نظام جمهوری اسلامی و کشور ایران، در کمال اقتدار داخلی و منطقهای و بینالمللی قرار دارند. نشانه آن هم عصبانیت بیش از حد دشمنان ما است که هر چه میزنند به در بسته میخورند و به تعبیر قرآن کریم، از آن همه صرف سرمایه و انرژی برای نابودی اسلام و ایران، جز حسرت بر دلشان نمیماند. بیان بیشتر در این زمینه، فقط توضیح واضحات خواهد بود.
اجازه دهید از همین جا مستقیما وارد موضوع انتخابات ریاست جمهوری در سال 84 و 88 شویم که در واقع مهمترین بخش نامه جنابعالی را تشکیل میدهد و صدالبته که نقش بسیار مهمی در شکل دادن به گفتار و رفتار سیاسی شما داشته است.
ابتدا انتخابات سال 84. شما در ابتدای نامه خود نوشتهاید: «همانطور که میدانید پس از انتخابات ریاست جمهوری 84 نامهای به حضرتعالی تقدیم کردم که پس از آن شما از طریق برادر محترم جناب آقای وحید خواسته بودید ملاقاتی با شما داشته باشم. در آن روز ضمن بیان گلایه و اعتراضی که نسبت به دخالتهای انجام گرفته در روند انتخابات به نفع کاندیدای خاص داشتم اما در نهایت سکوت اختیار کردم.»
همچنین در ادامه نیز خاطرنشان ساختهاید: «در انتخابات ریاست جمهوری 84 سپاه و بسیج به محوریت فرزند شما آقا سیدمجتبی به نفع یکی از نامزدها ورود کردند و در نتیجه تخلف و تقلب آنان در سه استان اصفهان، تهران و قم فرد مورد نظر با حرکت کودتاگونه شورای نگهبان، با آنکه اینجانب در 11 استان کشور اول بودم به مرحله دوم فرستاده شد.»
از مجموع این دو جمله بوضوح میتوان دریافت به ادعای شما در انتخابات سال 84، «آقا سیدمجتبی» محور یک «حرکت کودتاگونه» به نفع یک «کاندیدای خاص» قرار گرفت که بر اثر آن به جای این که شما به مرحله دوم انتخابات بروید، آن «فرد مورد نظر» به مرحله دوم رفت و با آقای هاشمی رفسنجانی به رقابت پرداخت.
بنده قبل از بیان هر مطلب دیگری، اسامی کاندیداهای حاضر در مرحله اول انتخابات ریاست جمهوری در سال 84 را در اینجا ذکر میکنم. اول جنابعالی و بعد آقایان: هاشمی رفسنجانی، علی لاریجانی، محمدباقر قالیباف، محمود احمدینژاد، مصطفی معین، محسن مهرعلیزاده.
آقای کروبی! جنابعالی در نامه خود نام «آقا سیدمجتبی» را به صراحت ذکر کردهاید و نشان دادهاید که هیچ ترس و ابایی از بیان نام اشخاص ندارید. سؤال من این است که با این شجاعت و صراحت لهجه، چرا نام آن «کاندیدای خاص» و «فرد مورد نظر» را ذکر نکردهاید؟! یعنی اگر به هر دلیلی قرار بر تحفظ و نگفتن اسم اشخاص بود، طبعا میبایست نام «آقا سیدمجتبی» را ذکر نمیکردید ولی وقتی شما تا ته خط رفتهاید، دیگر چه جای پردهپوشی در مورد نام یک «کاندیدای خاص» بود؟! واقعا چرا نگفتید؟ این سؤالی است که حتما در ذهن خوانندگان نامه شما هم نقش بسته و در پی یافتن پاسخ آن هستند. اتفاقا این پاسخ، بسیار مهم و تعیین کننده است: هم شما میدانید و هم من، که اگر نام آن «کاندیدای خاص» مشخص شود، همه ادعاها و گفتههای شما در مورد حرکت کودتاگونه در انتخابات سال 84، هوا میرود.
آقای کروبی! آن «کاندیدای خاص» و «فلان شخص» که شایعاتی در آن هنگام راجع به حمایت «آقا سیدمجتبی» از وی در برخی محافل سیاسی پیچید – و بنده در اینجا کاری به راست و دروغ آن ندارم – آقای قالیباف بود، نه آقای احمدینژاد. اما شما از این کاندیدا نام نبردید برای این که آقای قالیباف نتوانست در آن انتخابات به موفقیتی دست یابد! اگر ایشان به دور دوم انتخابات راه یافته بود ولو این که حتی در آن دور از آقای هاشمی هم شکست میخورد، حرف شما بالاخره جایی برای بحث و تأمل داشت، اما آخر شما را به خدا این چه حرکت کودتاگونهای است که نماینده آن، در ردیف چهارم و با اختلاف حدود یک میلیون رأی، بعد از جنابعالی قرار میگیرد؟!
با توجه به این واقعیت، شما دو راه منطقی بیشتر در پیش رو ندارید: یا باید از ادعای خود مبنی بر وجود یک حرکت کودتاگونه آن هم با محوریت فردی مانند «آقا سیدمجتبی» صرفنظر کنید چون اگر چنین بود طبعا آقای قالیباف میبایست به عنوان پیروز آن انتخابات درمیآمد، یا اگر همچنان بر حرکت کودتاگونه اصرار دارید باید اذعان کنید نظام انتخاباتی در ایران به قدری مستحکم و نفوذناپذیر است که حتی اگر کسی مانند فرزند رهبری هم قصد به کرسی نشاندن کاندیدای مورد نظر خود را با یک حرکت کودتاگونه داشته باشد، قادر به انجام آن نخواهد بود و شکست سختی را متحمل خواهد شد!
نکته دیگری که در همین زمینه باید به آن اشاره کنم این است که انتخابات ریاست جمهوری در سال 84 توسط دولت آقای خاتمی برگزار شد و آقای موسوی لاری نیز مسئولیت وزارت کشور را برعهده داشت. این بزرگواران از دوستان و همفکران و همراهان قدیمی شما بودند و در پاسخ به ادعای شما مبنی بر مخدوش بودن نتایج اعلام شده، با قاطعیت بر صحت و سلامت انتخابات تأکید ورزیدند و حتی آن را سالمترین انتخابات تا آن موقع اعلام کردند. البته جالب اینجاست که شما هر کس را که نظری مخالف شما در این زمینه دارد ولو آقای خاتمی یا دیگر دوستانتان باشد، از دم تیغ تهمت و توهین خود گذراندهاید؛ آنجا که میفرمایید: «البته این امر در سایه انحصارطلبی و بیتجربگی افراد پرنفوذی درون جریان اصلاحات و همچنین ضعف وزارت کشور در صیانت از آرای مردم تحقق پیدا کرد.»
در عین حال، اشاره شما به «سایه انحصارطلبی و بیتجربگی افراد پرنفوذ درون جریان اصلاحات» که آن را عاملی مهم در عدم پیروزی خود در انتخابات سال 84 دانستهاید نیز بسیار جالب است و جای پرداختن دارد. قاعدتا شما به پشت صحنه آنچه گفتهاید واقفید اما بنده لازم میدانم نکتهای را در جهت روشن ساختن این جمله برای دیگران و بخصوص جوانانی که ممکن است از این پشت صحنه اطلاع کافی نداشته باشند، عرض کنم.
جنابعالی از زمان تشکیل مجمع روحانیون مبارز در اواخر سال 66، عضو و دبیرکل آن بودید. یعنی در سال 83 که کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری شدید، حدود 16 سال از دبیرکلی شما بر این تشکل میگذشت. طبعا انتظار جدی شما از مجمع روحانیون این بود که بعد از اعلام کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری، جنابعالی را به عنوان کاندیدای رسمی خود معرفی کند. من نمیدانم در جلسات مجمع چه حرفهایی بین شما و اعضای محترم آن رد و بدل شده است اما به هر تقدیر اعضای مجمع روحانیون، با توجه به شناختی که از خصوصیات و میزان توانمندی شما داشتند، از معرفی دبیرکل خود به عنوان کاندیدای رسمی در این انتخابات خودداری کردند. این مسأله بکلی خلاف انتظار و تمایل شما بود و موجبات ناراحتی شدید جنابعالی را فراهم آورد و البته شکست در انتخابات نیز تلخی این موضوع را در ذائقه شما دوچندان کرد طوری که بعد از انتخابات، از مجمع جدا شدید و حزب اعتماد ملی را راهاندازی کردید. به نظر میرسد وقتی از «سایه انحصارطلبی و بیتجربگی افراد پرنفوذ درون جریان اصلاحات» سخن میگویید، هنوز هم آن تلخی و ناراحتی با همان شدت ذائقهتان را میآزارد.
اما گذشته از این، نباید از یک نکته مهم دیگر در این قضیه غفلت کرد و آن برداشت و رهیافت جامعه از این موضوع بود. یعنی وقتی یک تشکل پرسابقه و تأثیرگذار از کاندیداتوری دبیرکل خود حمایت نمیکند، معلوم است که این مسأله چه تأثیری بر افکار عمومی میگذارد. آن وقت شما داد و فریاد برآوردهاید که من یک ساعت خوابیدم و بیدار شدم، دیدم کنفیکون شده است!
خواستم بحث درباره انتخابات 84 را تمام کنم و به موضوع انتخابات 88 بپردازم اما حیفم آمد که به جمله دیگری از شما درباره آن انتخابات اشاره نکنم. فرمودهاید: «آیا کارکرد ولایت فقیه در نظام جمهوری اسلامی این است که روزی برای شکاف میان اصلاحطلبان دو نامزد این جریان را با حکم حکومتی به عرصه انتخابات ریاست جمهوری برگرداند (1384) و ...»
شما مختارید هر تحلیلی را که مایلید در مورد تأیید صلاحیت آقایان معین و مهرعلیزاده توسط شورای نگهبان با حکم حکومتی آیتالله خامنهای، داشته باشید. ولی واقعیت این است که در آن زمان، بخش گستردهای از طیف چپ و اصلاحطلبان که شما را فرد مناسبی برای ریاست جمهوری نمیدانستند، درخواست داشتند تا آقای دکتر معین به عنوان کاندیدای اصلی آنها، در جمع کاندیداهای ریاست جمهوری حضور داشته باشد و این درخواست مورد پذیرش رهبری قرار گرفت. در جریان انتخابات هم ملاحظه کردید که جمع قابل توجهی از اعضای مجمع روحانیون از ایشان حمایت کردند و در نهایت نیز آقای دکتر معین حدود 4 میلیون رأی – یعنی یک میلیون کمتر از جنابعالی - کسب کرد. این مقدار رأی بخوبی حاکی از وسعت حمایتها در طیف اصلاحطلبان از ایشان بود بویژه این که دکتر معین توانسته بود این مقدار رأی را بدون دادن وعدههای مالی کسب کند. بنابراین ملاحظه میفرمایید که اقدام رهبری در تأیید صلاحیت آقای دکتر معین در واقع اجابت یک درخواست عمومی در طیف اصلاحطلبان بود. حال اگر شما از حمایت مجمع از آقای دکتر معین به جای حمایت از کاندیداتوری خودتان، ناراحتید، لطفا این مسائل درون گروهی را بین خودتان حل و فصل کنید و به بیرون تسری ندهید.
این سخن فینفسه درست است اما باید دید اراده شما از بیان آن، تا چه حد منطبق با حق و واقعیت است. همانگونه که میدانید اصل 111 قانون اساسی، مجلس خبرگان را مسئول احراز شرایط رهبری در یک فرد و نیز استمرار این شرایط در رهبری دانسته است. بنابراین بدیهی است خبرگان برای انجام این مسئولیت خود، باید به نحو مقتضی بر رهبری نظارت داشته باشد و طبعا رهبری نیز در قبال مجلس خبرگان، پاسخگو باشد. این موضوعی است که از سالها پیش در دستور کار خبرگان قرار داشته و به همین منظور با تشکیل کمیسیونی تحت عنوان «کمیسیون تحقیق» به این امر مشغول است. برای اطلاع بیشتر از این قضیه جنابعالی میتوانید به فصلنامه «حکومت اسلامی» شماره 41 که توسط دبیرخانه مجلس خبرگان منتشر میشود، مراجعه فرمایید. در این شماره، برخی از اعضای خبرگان مانند آقایان هاشمی رفسنجانی، جنتی، مقتدایی، مجتهد شبستری و دیگران در مورد این قضیه و سیر آن در زمان حضرت امام و آیتالله خامنهای به تفصیل توضیحاتی ارائه کردهاند.
البته این نکته هم برای شما به عنوان یک مدعی «خط امام» باید جالب باشد که به گفته برخی از این بزرگواران، در دوران حیات حضرت امام با توجه به شأن و جایگاه ایشان هیأت تحقیق عملا فعالیتی نداشته است. لذا اگر بخواهیم به شیوه همان دوران که بسیار مورد تأکید جنابعالی است عمل شود، در دوران آیتالله خامنهای نیز این هیأت میبایست فعالیتی را انجام نمیداد. اما با توجه به اظهارات اعضای خبرگان، این هیأت و کمیسیون در این دوران فعال بوده است. البته راجع به نحوه انجام کار طبعا بحثها و تبادل نظرهایی وجود داشته است تا ضمن این که مجلس خبرگان به وظیفه نظارتی خود در حد مسئولیت قانونی خویش عمل کند، اخلال و اختلالی نیز در امور مربوط به رهبری رخ ندهد. اما به هر تقدیر، این کار در طول زمان ساز و کار مناسب خویش را یافته است و همچنان ادامه دارد.
از باب نمونه نظر جنابعالی را به اظهارات برخی از اعضای خبرگان در این باره جلب میکنم. آیتالله جنتی در این باره این گونه گفتهاند: «البته ما در زمان حضرت امام اصلاً به خود اجازه ندادیم که وارد قضیه شویم، چون شأن ایشان اجلّ از این بود که بخواهیم با ایشان در این خصوصیات صحبت کنیم و هیچ تردیدى در صفات و ویژگى هاى لازم در ایشان نبود و احتیاجى به تحقیق نبود. بنابراین در آن زمان قضیه را پیگیرى نکردیم. ولى پس از رحلت حضرت امام (قدس سره) مسأله دوباره مطرح شد که چه کنیم؟ هر گاه مجلس خبرگان جلسه تشکیل میداد، از هیأت تحقیق سؤال میشد که شما چه اقدامى انجام دادهاید؟ راجع به این قضیه بحث کردیم. نظر عده زیادى از اعضاى خبرگان بر این بود که باید هیأت تحقیق در نهادهاى زیر نظر مقام معظم رهبرى تحقیق و بررسى کند که آیا درست اداره میشود یا نه؟ در صورت مثبت بودن مدیریت به قوه خود باقى است، در غیر آن صورت تذکر بدهند یا سؤال کنند که چرا این گونه است؟ نظر اکثریت بر این بود.»
به گفته ایشان این موضوع با آیتالله خامنهای نیز در میان گذارده میشود و بعد از بحث و بررسی راجع به حوزههای مورد تحقیق و نحوه انجام کار، «نتیجه این شد که مقام معظم رهبرى فرمودند: اگر بنا بر بررسى و سؤال و اقدامى است، با دفتر من در ارتباط باشید و از دفتر سؤال کنید، ببینید من درباره این تشکیلات چه کردهام. درباره مراکزى که زیر نظر من است، چگونه عمل کردهام. از اقدامات من سؤال کنید، آنها به شما پاسخ مى دهند، چون من به آنها دستور میدهم که شما هر سؤالى داشتید، اطلاعات را در اختیار شما قرار دهند. آن وقت اگر دیدید کارهایى که انجام دادهام به یکى از شرایط لازم در رهبرى خدشه وارد مى کند، جاى این است که اقدام بکنید، در غیر آن صورت، ربطى به رهبرى ندارد.» (مجله حکومت اسلامی، پائیز 1385، شماره 41، ص 55 تا 57)
آیتالله مرتضی مقتدایی نیز در این باره اظهار داشته است: «مجلس خبرگان براى انجام این وظیفه کمیسیونى متشکل از 15عضو تشکیل داده که حداقل هر ماه یک مرتبه جلسه دارند تا بر اعمال، رفتار و اقدامات رهبرى اشراف کامل داشته باشند. خود مقام معظم رهبرى هم از این امر استقبال کردند و فرمودند در محدوده کار قانونیتان هر چه میخواهید سؤال کنید. به دفترشان هم اعلام کردند که آقایان هر چه خواستند در اختیارشان گذاشته شود و تا کنون دو جلد از مطالبى که مربوط به اقدامات رهبرى است و از صدا و سیما هم پخش نشده براى کمیسیون فرستاده شده است. به هر حال کمیسیون کار خود را با دقت انجام میدهد و مخبر آن هم نتایج بررسیها و تحقیقاتى را که انجام شده در اجلاسیههای مجلس خبرگان به اطلاع دیگر اعضا میرساند. هر چند مواردى وجود دارد که چون اعلام آنها از نظر مسائل امنیتى به صلاح نیست مخفى میمانند و به مقتضایشان اقدام میشود. در نتیجه اکنون میتوانیم به طور قاطع بگوییم که بحمدالله رهبرى با کمال قدرت و اقتدار وظیفه خودشان را انجام میدهند. (حکومت اسلامی، پائیز 1385، شماره 41، ص 74)
حسن ختام این بخش از بحث ما هم، اظهارات آقای هاشمی رفسنجانی است که علاوه بر تأیید انجام نظارت بر رهبری توسط مجلس خبرگان، «استصوابی بودن» آن را هم مورد تأکید قرار میدهند: «خبرگان اگر اطلاع نداشته باشند نمیتوانند قضاوت کنند چون کسى که از اختیارات وسیعى برخوردار است و در امور دخالت دارد و امر و نهى مى کند، باید در عمل با آن شرایطى که گفته شد منطبق باشد، طبعاً خبرگان باید کارى را که مقدماتش واجب است انجام دهند. لذا «نظارت استصوابى» اگر یک جا معنا داشته باشد همین جا است، که اگر خبرگان مطلع شدند، رهبرى این شرایط را ندارد، میتوانند اقدام کنند.» (مجله حکومت اسلامی، تابستان 1385، شماره 40، ص 38 و 39)
آنچه بیان شد اشارهای بود به نظارتهای قانونی بر رهبری که در حال انجام است. البته بنده از جنابعالی که خود را دائرمدار جهان خلقت و مافیها میدانید، انتظار ندارم گوش شنوایی برای این مطالب داشته باشید چرا که نشان دادهاید انتخاباتی را که در آن شکست بخورید همراه با تقلب میدانید، مجلسی را که در آن حضور نداشته باشید فرمایشی میدانید و ریاست جمهوری را که بر آن تکیه نزده باشید ناکارآمد میدانید.
اما مهمتر از این گونه نظارتهای قانونی، نظارت عمومی و مردمی بر رهبری است که به صورت مستمر وجود داشته و دارد. مردم در طول سه دهه گذشته دیدهاند کشور ما از چه بحرانهای صعب و سنگینی عبور کرده که هر یک از آنها برای ویرانی یک کشور و ویلانی یک ملت کافی است؛ از جنگ و دعواهای قبیلگی و جناحی داخلی بگیر تا بحرانهای منطقهای و بینالمللی. آیا برای شما که خود در متن قضایا بودهاید لازم است فهرستی بلندبالا از این بحرانها را ارائه دهم؟ همان یک فتنهای که در سال 88 بر پا شد، در صورتی که بدرستی و با درایت مدیریت نمیشد، کافی بود تا دودمان ملتی را بر باد دهد!
امروز علیرغم همه آن مسائل و مصائب و بحرانها و بحرانآفرینیهای داخلی و خارجی، نظام جمهوری اسلامی و کشور ایران، در کمال اقتدار داخلی و منطقهای و بینالمللی قرار دارند. نشانه آن هم عصبانیت بیش از حد دشمنان ما است که هر چه میزنند به در بسته میخورند و به تعبیر قرآن کریم، از آن همه صرف سرمایه و انرژی برای نابودی اسلام و ایران، جز حسرت بر دلشان نمیماند. بیان بیشتر در این زمینه، فقط توضیح واضحات خواهد بود.
اجازه دهید از همین جا مستقیما وارد موضوع انتخابات ریاست جمهوری در سال 84 و 88 شویم که در واقع مهمترین بخش نامه جنابعالی را تشکیل میدهد و صدالبته که نقش بسیار مهمی در شکل دادن به گفتار و رفتار سیاسی شما داشته است.
ابتدا انتخابات سال 84. شما در ابتدای نامه خود نوشتهاید: «همانطور که میدانید پس از انتخابات ریاست جمهوری 84 نامهای به حضرتعالی تقدیم کردم که پس از آن شما از طریق برادر محترم جناب آقای وحید خواسته بودید ملاقاتی با شما داشته باشم. در آن روز ضمن بیان گلایه و اعتراضی که نسبت به دخالتهای انجام گرفته در روند انتخابات به نفع کاندیدای خاص داشتم اما در نهایت سکوت اختیار کردم.»
همچنین در ادامه نیز خاطرنشان ساختهاید: «در انتخابات ریاست جمهوری 84 سپاه و بسیج به محوریت فرزند شما آقا سیدمجتبی به نفع یکی از نامزدها ورود کردند و در نتیجه تخلف و تقلب آنان در سه استان اصفهان، تهران و قم فرد مورد نظر با حرکت کودتاگونه شورای نگهبان، با آنکه اینجانب در 11 استان کشور اول بودم به مرحله دوم فرستاده شد.»
از مجموع این دو جمله بوضوح میتوان دریافت به ادعای شما در انتخابات سال 84، «آقا سیدمجتبی» محور یک «حرکت کودتاگونه» به نفع یک «کاندیدای خاص» قرار گرفت که بر اثر آن به جای این که شما به مرحله دوم انتخابات بروید، آن «فرد مورد نظر» به مرحله دوم رفت و با آقای هاشمی رفسنجانی به رقابت پرداخت.
بنده قبل از بیان هر مطلب دیگری، اسامی کاندیداهای حاضر در مرحله اول انتخابات ریاست جمهوری در سال 84 را در اینجا ذکر میکنم. اول جنابعالی و بعد آقایان: هاشمی رفسنجانی، علی لاریجانی، محمدباقر قالیباف، محمود احمدینژاد، مصطفی معین، محسن مهرعلیزاده.
آقای کروبی! جنابعالی در نامه خود نام «آقا سیدمجتبی» را به صراحت ذکر کردهاید و نشان دادهاید که هیچ ترس و ابایی از بیان نام اشخاص ندارید. سؤال من این است که با این شجاعت و صراحت لهجه، چرا نام آن «کاندیدای خاص» و «فرد مورد نظر» را ذکر نکردهاید؟! یعنی اگر به هر دلیلی قرار بر تحفظ و نگفتن اسم اشخاص بود، طبعا میبایست نام «آقا سیدمجتبی» را ذکر نمیکردید ولی وقتی شما تا ته خط رفتهاید، دیگر چه جای پردهپوشی در مورد نام یک «کاندیدای خاص» بود؟! واقعا چرا نگفتید؟ این سؤالی است که حتما در ذهن خوانندگان نامه شما هم نقش بسته و در پی یافتن پاسخ آن هستند. اتفاقا این پاسخ، بسیار مهم و تعیین کننده است: هم شما میدانید و هم من، که اگر نام آن «کاندیدای خاص» مشخص شود، همه ادعاها و گفتههای شما در مورد حرکت کودتاگونه در انتخابات سال 84، هوا میرود.
آقای کروبی! آن «کاندیدای خاص» و «فلان شخص» که شایعاتی در آن هنگام راجع به حمایت «آقا سیدمجتبی» از وی در برخی محافل سیاسی پیچید – و بنده در اینجا کاری به راست و دروغ آن ندارم – آقای قالیباف بود، نه آقای احمدینژاد. اما شما از این کاندیدا نام نبردید برای این که آقای قالیباف نتوانست در آن انتخابات به موفقیتی دست یابد! اگر ایشان به دور دوم انتخابات راه یافته بود ولو این که حتی در آن دور از آقای هاشمی هم شکست میخورد، حرف شما بالاخره جایی برای بحث و تأمل داشت، اما آخر شما را به خدا این چه حرکت کودتاگونهای است که نماینده آن، در ردیف چهارم و با اختلاف حدود یک میلیون رأی، بعد از جنابعالی قرار میگیرد؟!
با توجه به این واقعیت، شما دو راه منطقی بیشتر در پیش رو ندارید: یا باید از ادعای خود مبنی بر وجود یک حرکت کودتاگونه آن هم با محوریت فردی مانند «آقا سیدمجتبی» صرفنظر کنید چون اگر چنین بود طبعا آقای قالیباف میبایست به عنوان پیروز آن انتخابات درمیآمد، یا اگر همچنان بر حرکت کودتاگونه اصرار دارید باید اذعان کنید نظام انتخاباتی در ایران به قدری مستحکم و نفوذناپذیر است که حتی اگر کسی مانند فرزند رهبری هم قصد به کرسی نشاندن کاندیدای مورد نظر خود را با یک حرکت کودتاگونه داشته باشد، قادر به انجام آن نخواهد بود و شکست سختی را متحمل خواهد شد!
نکته دیگری که در همین زمینه باید به آن اشاره کنم این است که انتخابات ریاست جمهوری در سال 84 توسط دولت آقای خاتمی برگزار شد و آقای موسوی لاری نیز مسئولیت وزارت کشور را برعهده داشت. این بزرگواران از دوستان و همفکران و همراهان قدیمی شما بودند و در پاسخ به ادعای شما مبنی بر مخدوش بودن نتایج اعلام شده، با قاطعیت بر صحت و سلامت انتخابات تأکید ورزیدند و حتی آن را سالمترین انتخابات تا آن موقع اعلام کردند. البته جالب اینجاست که شما هر کس را که نظری مخالف شما در این زمینه دارد ولو آقای خاتمی یا دیگر دوستانتان باشد، از دم تیغ تهمت و توهین خود گذراندهاید؛ آنجا که میفرمایید: «البته این امر در سایه انحصارطلبی و بیتجربگی افراد پرنفوذی درون جریان اصلاحات و همچنین ضعف وزارت کشور در صیانت از آرای مردم تحقق پیدا کرد.»
در عین حال، اشاره شما به «سایه انحصارطلبی و بیتجربگی افراد پرنفوذ درون جریان اصلاحات» که آن را عاملی مهم در عدم پیروزی خود در انتخابات سال 84 دانستهاید نیز بسیار جالب است و جای پرداختن دارد. قاعدتا شما به پشت صحنه آنچه گفتهاید واقفید اما بنده لازم میدانم نکتهای را در جهت روشن ساختن این جمله برای دیگران و بخصوص جوانانی که ممکن است از این پشت صحنه اطلاع کافی نداشته باشند، عرض کنم.
جنابعالی از زمان تشکیل مجمع روحانیون مبارز در اواخر سال 66، عضو و دبیرکل آن بودید. یعنی در سال 83 که کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری شدید، حدود 16 سال از دبیرکلی شما بر این تشکل میگذشت. طبعا انتظار جدی شما از مجمع روحانیون این بود که بعد از اعلام کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری، جنابعالی را به عنوان کاندیدای رسمی خود معرفی کند. من نمیدانم در جلسات مجمع چه حرفهایی بین شما و اعضای محترم آن رد و بدل شده است اما به هر تقدیر اعضای مجمع روحانیون، با توجه به شناختی که از خصوصیات و میزان توانمندی شما داشتند، از معرفی دبیرکل خود به عنوان کاندیدای رسمی در این انتخابات خودداری کردند. این مسأله بکلی خلاف انتظار و تمایل شما بود و موجبات ناراحتی شدید جنابعالی را فراهم آورد و البته شکست در انتخابات نیز تلخی این موضوع را در ذائقه شما دوچندان کرد طوری که بعد از انتخابات، از مجمع جدا شدید و حزب اعتماد ملی را راهاندازی کردید. به نظر میرسد وقتی از «سایه انحصارطلبی و بیتجربگی افراد پرنفوذ درون جریان اصلاحات» سخن میگویید، هنوز هم آن تلخی و ناراحتی با همان شدت ذائقهتان را میآزارد.
اما گذشته از این، نباید از یک نکته مهم دیگر در این قضیه غفلت کرد و آن برداشت و رهیافت جامعه از این موضوع بود. یعنی وقتی یک تشکل پرسابقه و تأثیرگذار از کاندیداتوری دبیرکل خود حمایت نمیکند، معلوم است که این مسأله چه تأثیری بر افکار عمومی میگذارد. آن وقت شما داد و فریاد برآوردهاید که من یک ساعت خوابیدم و بیدار شدم، دیدم کنفیکون شده است!
خواستم بحث درباره انتخابات 84 را تمام کنم و به موضوع انتخابات 88 بپردازم اما حیفم آمد که به جمله دیگری از شما درباره آن انتخابات اشاره نکنم. فرمودهاید: «آیا کارکرد ولایت فقیه در نظام جمهوری اسلامی این است که روزی برای شکاف میان اصلاحطلبان دو نامزد این جریان را با حکم حکومتی به عرصه انتخابات ریاست جمهوری برگرداند (1384) و ...»
شما مختارید هر تحلیلی را که مایلید در مورد تأیید صلاحیت آقایان معین و مهرعلیزاده توسط شورای نگهبان با حکم حکومتی آیتالله خامنهای، داشته باشید. ولی واقعیت این است که در آن زمان، بخش گستردهای از طیف چپ و اصلاحطلبان که شما را فرد مناسبی برای ریاست جمهوری نمیدانستند، درخواست داشتند تا آقای دکتر معین به عنوان کاندیدای اصلی آنها، در جمع کاندیداهای ریاست جمهوری حضور داشته باشد و این درخواست مورد پذیرش رهبری قرار گرفت. در جریان انتخابات هم ملاحظه کردید که جمع قابل توجهی از اعضای مجمع روحانیون از ایشان حمایت کردند و در نهایت نیز آقای دکتر معین حدود 4 میلیون رأی – یعنی یک میلیون کمتر از جنابعالی - کسب کرد. این مقدار رأی بخوبی حاکی از وسعت حمایتها در طیف اصلاحطلبان از ایشان بود بویژه این که دکتر معین توانسته بود این مقدار رأی را بدون دادن وعدههای مالی کسب کند. بنابراین ملاحظه میفرمایید که اقدام رهبری در تأیید صلاحیت آقای دکتر معین در واقع اجابت یک درخواست عمومی در طیف اصلاحطلبان بود. حال اگر شما از حمایت مجمع از آقای دکتر معین به جای حمایت از کاندیداتوری خودتان، ناراحتید، لطفا این مسائل درون گروهی را بین خودتان حل و فصل کنید و به بیرون تسری ندهید.