گوشههایی از زندگی و اندیشه داریوش شایگان
از همکاری با دربار پهلوی و ساواک تا تئوریپردازی برای وابستگی
داریوش شایگان دومین روز سال جدید از دنیا رفت و به دنبال آن رسانههای وابسته به جریان مدعی اصلاحات و روشنفکری ضمن تمجید از وی به عزاداری پرداختند. برای شناخت داریوش شایگان که از همکاری با ساواک و خاندان پهلوی به تئوریپردازی در جهت ضرورت وابستگی به غرب و آمریکا رسید نگاهی انداختهایم به زندگی وی تا مشخص شود روزنامهها و رسانههای زنجیرهای مدعی اصلاحات بر سر مزار چه کسی ناله میکنند!
داریوش شایگان در سال ۱۳۱۳ در خانوادهای مرفه متولد شد. او برای تحصیل به مدرسه سن لویی تهران رفت. در آن ایام مدرسه «سن لویی» ممتازترین مرکز آموزشی ایران بود کهاشراف و اقشار مرفه، فرزندان خود را به این مدرسه میفرستادند. این مرکز تحت کنترل میسیونهای مذهبی بود و توسط «پدران لازاری» اداره میشد و کشیشها و راهبههای فرانسوی امر آموزش و پرورش دانشآموزان را بر عهده داشتند و آنان را براساس تعالیم مسیحیت آموزش میدادند. شایگان تمام دوران ابتدایی و بخشی از دوره متوسطه را در این مرکز آموزشی گذراند.(1)
تحصیل در مدرسه سن لویی و تاثیرات منفی بیتوجهی خانواده به امور مذهبی، بیتفاوتی او را تشدید کرد و از شایگان عنصری بیگانه با اسلام ساخت. به طوری که وقتی وی در ۱۵ سالگی تحصیل در ایران را رها کرد و به اروپا رفت، پیشتر از اینکه یک نوجوان مسلمان باشد، یک مسیحی بود و پیش از آنکه «شیعه» باشد، شیفته مذهب کاتولیک میباشد و این شیفتگی تا حدی بود که وقتی به دیدار «پاپ» رهبر کاتولیکهای جهان نائل آمد، از شدت شوق در پوست خود نمیگنجید. (2)
شایگان از ایتالیا به سوئیس رفت و پس از گشت و گذار در ژنو و لوزان، به پاریس و سرانجام به انگلستان رسید و در آنجا اقامت گزید.
در خدمت رژیم پهلوی
شایگان از همان ایام تحصیل در دانشگاه کوشید تا به هر طریق خود را با مجامع و محافل بالای رژیم پهلوی، بخصوص محافل نزدیک به دربار پیوند دهد و از ارتباطات خود با دربار در این جهت سود جوید.
«مرکز مطالعات تمدنها » نخستین واحد مطالعاتی و فرهنگی وابسته به بنیاد فرح پهلوی بود که کار خود را با مدیریت و هدایت احسان نراقی به همراه داریوش شایگان، جمشید بهنام و رهنما آغاز کرد. (3)
شایگان سرانجام با حمایت رژیم و مجموعه دوستانی که در دفتر فرح پهلوی و دیگر نهادهای وابسته به رژیم داشت به سمت مدیرعامل «بنیاد فرح پهلوی» منصوب گردید. وی در تمام دوران حاکمیت رژیم پهلوی در شمار همکاران این رژیم قرار داشت و به عنوان یک شخصیت به اصطلاح روشنفکر، به تزیین مظاهر روبنایی رژیم پهلوی مشغول بود.
رضا براهنی در افشای نقش فرهنگی شایگان، در وابستگی او به دربار سلطنتی میگوید: « به رغم تسلط بخشی از مارکسیسم مبتذل بر اذهان پارهای از روشنفکران ایران، و به رغم سيطره آن پسماندگی فرهنگ غربی بر بخشهای دیگر امور فرهنگی مردم، سرنخ تمامی مبتذلات و پسماندگیهای غربزدگی فرهنگی، بر میگشت به نمادی به نام دربار پهلوی و سلطنت که در سالهای آخر حیات شوم خود با زینت المجالس کردن شما [شایگان]... میخواست بر ابتذال، خلاء عقبماندگی و پسماندگی فرهنگی خود،... بر کودنی، ندانمکاری و دستپاچگی همگانی خود... سرپوش و کلاه شرعی بگذارد، و شما و آن بنیاد فلسفه و حکمت درباریتان، وسیلهای بودید برای توجیه نابخردی سلطنت از طریق خرد فلسفی، و دیدید که حتی جلسات مشترک فلاسفه شرق و غرب در نیویورک هم نتوانست برای آن دربار، در بازار متفکران جهان اعتباری ابتیاع کند...» (4)
پیروزی انقلاب اسلامی و عزیمت به غرب
با پیروزی انقلاب اسلامی، داریوش شایگان، با آگاهی از سوابق مشعشع!! خود و همکاریاش با ساواک که زبانزد همگان بود، از ایران رفت و در فرانسه اقامت گزید. او در زمان اقامت در خارج از کشور همچنان به فعالیتهای ضدانقلابی خود ادامه داد و به عنوان یکی از فعالترین افراد در عرصه تلاشهای فرهنگی ضدانقلاب ظاهر شد و در این راه از حمایتهای آشکار و پنهان محافل استکباری و استعماری برخوردار بود و تا قبل از ورود به ایران در دفتر رضا پهلوی به فعالیت علیه جمهوری اسلامی مشغول بود. به طور مثال در عرصه مقابله فرهنگی نظام سلطه، علیه جمهوری اسلامی، داریوش شایگان به حمایت و عنایت محافل غربی به سمت رئیس«مرکز مطالعات اسماعیلیه» و سرپرست « مرکز ایرانی مطالعات تمدنها» منصوب شد. (5)
داریوش شایگان پس از ترک ایران، کتاب «انقلاب دینی چیست؟ » را به زبان فرانسه انتشار داد. با انتشار این کتاب معلوم شد که وی تا حد زیادی دیدگاههای معنوی و سنتی متاثر از مشرق زمین خود را کنار نهاده است و به نوعی تجدید نظر طلبی در آراء مبنایی خود دست یازیده است. (6)
شایگان در این کتاب، مدعی شد که مفهوم انقلاب ذاتا مفهومی غربی و «هگلی» است و «انقلاب اسلامی» یک « پارادوکس» است، زیر که «انقلاب» با «اسلام» جمع ناپذیر است. او چنین نظر داد که : «... انقلاب مفهومی ذاتا غربی است و هیچ نسبتی با تفکر دینی ندارد.»(7)
لیبرال شرمگین در برابر آمریکا زانو زد!
شایگان مدتی بعد کتاب تصویرهای شکسته را به زبان فرانسه نوشت و در این کتاب «عبور از مابعدالطبیعه» (فلسفه و تفکر حصولی) را که در «آسیا در برابر غرب» رسالت ملل شرقی میدانست به عنوان وظیفه تاریخی غرب و کشورهای فوق صنعتی اعلام کرد.
از این پس شایگان در قالب یک لیبرال ظاهر شد و کتاب زیر آسمانهای جهان نقطه اوج ليبراليسم شرمگین شایگان است و در همین کتاب است که از آمریکا تعریف و تجلیل میکند و تمدن آمریکایی را پرتحرکترین و آیندهنگرترین تمدن روی زمین و کشوری که «جهانی آبستن است » نامید و مدعی شد که این کشور جنبه پایان نیافتگی و در عین حال تغییر شکلی دائمی دارد. (8)
شایگان در ادامه بررسیهای تحسینآمیز خود از آمریکا یک ادعای عجیب و غریب هم میکند و آن این است: « میتوان آمریکایی بود و در عین حال هویت قومی خود را حفظ کرد.» (9)
وی در بخش دیگری از این کتاب ، شریعت اسلامی را به منزله ترمزی برای جامعه میداند و میگوید: « در جامعه اسلامی شریعت حضوری مطلق دارد و به علاوه به جامعه ترمز میزند.» (10)
بالاخره اینکه شایگان کشورهای به قول خود پیرامونی را دعوت میکند که در نظام سیارهای جای گیرند و به سلسله نظامهای دمکراسی لیبرال بپیوندند. او میگوید: « دموکراسی دیگر یک تجمل نیست، بلکه به گفته ژاک ژولیار، نوعی زیر و زبر کردن و حتی شرط لازم و کافی برای اداره جامعهای است که در وضعیت کنونی جز آنکه مدرن باشد چارهای ندارد. بدون حداقلی از دموکراسی، رژیمهای پیرامونی هرگز نخواهند توانست از محدوده تنگ خود بیرون آیند و در نظام سیارهای جای گیرند. این کاری است که باید انجام دهند. وگرنه این بار نه در زیر مدح و ثنای خود بلکه ، در زیر وزن لهکننده و آداب و عقاید موروثی متحجری که به اهرام مصر میماند خفه خواهند شد...» (11)
شایگان در همین کتاب از رضاخان تحسین و تجلیل کرده و او را « مرد سرنوشت » مینامد (12) و در مقایسه میان مصدق و شاه به طور تلویحی شاه را تائید میکند (13) محمد بهارلو در نقدی بر این کتاب و در دفاع از مصدق در ماهنامه دنیای سخن پاسخی به گفتههای شایگان داده است که قابل توجه است او مینویسد : «... از دیدگاه آقای شایگان نه فقط روشنفکران عوامل فعال عقب افتادگی هستند بلکه دولتمردی مانند مصدق نیز مسئول بدبختی جامعه ایرانی و کودتای 28 مرداد 1332 است...به راستی آقای شایگان به ما چه میگوید؟ آیا او وقایع بزرگ و مهم تاریخی را فراموش کرده است یا اینکه واقعا آنها را نادیده میگیرد؟...» (14)
مخالفت با حکم تاریخی امام خمینی(ره)
زمانی که حضرت امام خمینی(ره) حکم تاریخی خود علیه سلمان رشدی را صادر کردند، شایگان به تکاپوی شدیدی دست زد و در مصاحبهای با روزنامه فیگارو در سال ۱۳۶۷ همانند بسیاری از عناصر ضد انقلاب، به صورت ناجوانمردانهای حضرت امام (ره) را مورد بیاحترامی قرار داد و صدور این فتوا را نشانه صدور تروریسم داخلی جمهوری اسلامی به خارج از کشور معرفی کرد و گفت: «...محکومیت سلمان رشدی به اعدام از دو جهت به من مربوط میگردد. نخست شهرت کشورم ایران مورد سؤال واقع شده است و در تمامی جهان ایرانیان را تروریست میدانند. از سوی دیگر تروری که در داخل ایران اجرا میشده از این پس به خارج از مرزها صادر میشود... ایران را نبایستی با [امام] خمینیاشتباه گرفت...» (15)
چند روز بعد از درگذشت حضرت امام خمینی(ره) شایگان به همراه عدهای از همفکرانش از قبیل - داریوش همایون، رامین جهانبگلو، باقر پرهام، ایرج پزشکزاد، حسین مهری، حسن نزيه و... طی بیانیهای خطاب به پارلمان اروپا جمهوری اسلامی را نظامی قرون وسطایی معرفی کرد و از دشمنان ملت ایران خواست : « بهتر است با برانگیختن افکار عمومی جهانیان به نفع مبارزه ملت ایران، با این ملت همصدا شوید تا مردم ایران بتوانند سرنوشت خویش را با مشارکت همه نیروهای سیاسی در شرایطی دمکراتیک شخصا تعیین کنند...» (16)
همکار دفتر رضا پهلوی!
داریوش شایگان ارتباط نزدیکی با دفتر رضاپهلوی در آمریکا داشت. او تا سال 1371 در این دفتر مشغول فعالیت بود و از سال 1368 به عنوان سردبیر فصلنامه ایراننامه متعلق به بنیاد مطالعات ایران در آمریکا به فعالیت پرداخت. البته شایگان پس از انتصاب به مقام سردبیری «ایران نامه » ، ارتباطات مستمری با این نشریه ضد انقلابی داشت. (17)
حمله به اسلام و مقایسه فرهنگ اسلامی با فرهنگ ایرانی و موضع گیری در برابر فرهنگ اسلامی و نکوهش آن در پوشش تمجید از زبان فارسی و حمله به زبان عربی زیر عنوان فرهنگ تازی، ترویج ملیگرایی و تبلیغ در اطراف ناسیونالیسم افراطی از رهگذر ستایش غلوآمیز از به اصطلاح مجد و عظمت ایران باستان، در صدر اهدافی است که کارگزاران و مسئولین « ایران نامه» در تلاش برای تحقق آن بودند.
از دیگر محورهای فعالیت این بنیاد و نشریه میتوان به تحریف و خرابکاری ذهنی پیرامون رویدادهای مذهبی و دینی و تمجید و ستایش از فعالیتهای خاندان پهلویاشاره کرد.
گفتنی است بنیاد مطالعات ایران یکی از فعالترین و ریشهدارترین انجمنهای ضدانقلابی سلطنت طلب در خارج از کشور است که با کمک و مساعدت همهجانبه کانونهای قدرت وابسته به جریان جهانی سلطه و سرمایه آژانسهای جاسوسی دنیای غرب در سال 1360 شمسی برابر 1981 میلادی بر اساس قوانین ایالت نیویورک شکل گرفته و از پرداخت هرگونه مالیات در خاک آمریکا معاف بود.
این بنیاد با حمایت مالیاشرف پهلوی تاسیس شده بود اما به سبباشتراک اهداف آن با برخی از محافل و کانونهای موجود در هرم حاکمیت آمریکا بخش قابل توجهی از هزینههای آن را یک بنیاد دیگر آمریکایی با نام « بنیاد علوم انسانی » پرداخت میکرد.
بازگشت به ایران و ادامه فعالیتهای ضد انقلابی
شایگان همزمان با فعالیت در خارج از کشور با نشریات داخلی نیز مرتبط بود، و مقالات و نوشتههای او در نشریاتی چون فصلنامه «کلک»، و ماهنامه «آدینه»، نشریه «گفتوگو» و روزنامه «جهان اسلام» منتشر میشد. در این زمان از سوی مرکز مطالعات استراتژیک وابسته به نهاد ریاست جمهوری از وی برای بحث در پیرامون موضوعهای مختلف دعوت شد. اولین موضوع داریوش شایگان برای طرح در این جلسات، مسئله جدایی دین از سیاست بود و سخنرانی وی نیز پیرامون مباحث فکری تحت عنوان «ایدئولوژی نکردن دین » بود. وی در این سخنرانی گفت: « دین باید منحصر به مقولات فردی باشد و در حیطههای اجتماعی و سیاست دخالت نکند...» (18)
شایگان پس از بازگشت به ایران رابطه و پیوند خود را با محافل و مجامع ضدانقلابی حفظ کرد. وی ارتباطات مشکوک و دوستانهای نیز با بانی پال روشنفکر غربی و عامل جاسوس انگلیس داشت. او در یکی از مصاحبههای خود با روزنامه زنجیرهای جامعه به طور آشکار و صریح از لیبرالیسم دفاع کرده و مسئولین نظام اسلامی را تشویق کرد تا به انحصارات بینالمللی بپیوندند و در ساختار اقتصاد جهانی هضم گردند. وی در این مصاحبه اظهار داشت : «اصطلاحی در بین اروپاییان رایج شد که: اگر نمیتوانیم با آنها بجنگیم، پس به آنها ملحق شویم. من هم همین طور فکر میکنم. ما با پدیدهای درگیر شدهایم که فرهنگ جهانی شده است و نمیتوان با آن مبارزه کرد. پس لااقل بفهمیم چه میگوید. اگر جلوی آن را بگیریم نه فقط موفق نمیشویم بلکه بیشتر بردهاش میشویم. چرا؟ چون آنها کار خودشان را میکنند، و پیش میروند و ما عقب میمانیم. ممکن است گفته شود پیوستن به آنها و همراه شدن با آنها وابستگی است. اما باید توجه داشت که مشکل وابستگی بحث کاملا کهنه شده است.» (19)
شایگان در مصاحبه دیگری با هفته نامه «راه نو» چاپ داخل کشور که توسط اکبر گنجی منتشر میشد به آشکارترین شکل، از لیبرالیسم و نظام به اصطلاح حقوق بشر اومانیستی و الگوهای رفتاری غربی برای زنان تحت عنوان «آزادی زنان» دفاع کرده و بدین سان در هیئت یک لیبرال تمام عیار ظاهر شد. وی اظهار داشت : «...حقوق بشر، آزادی زنان، قواعد اقتصاد بازار آزاد یا آنچه بدان لیبرالیسم میگویند، اگر اینها را برداریم، دیگر هیچ سنگی روی سنگ بند نمیشود...» (20)
وی در همین مصاحبه منکر توانایی دین برای اداره جوامع بشری گردید و گفت : «... در روزگار ما ادیان گذشته نیز مطرح شده است و بشر هم بدان نیاز دارد. اما این جوابگوی همه نیازهای او - انسان معاصر - نیست. البته دین به لحاظ جنبه ابدیاش خیلی از نیازهای بشر را برطرف میکند. اما جوابگوی مسائل امروز نیست...» (21)
آخرین گام معلق داریوش شایگان در راه تطبیق فلسفه با نظام سلطه جهانی، ابداع این فکر مشعشع! و در خدمت نظام به اصطلاح نوین است که میگوید : «...این تفسیر درست نیست که دنیا آمریکایی میشود، آمریکا دنیایی میشود به نحو طبیعی ماهیت فرهنگ آن به گونهای است که پذیرفتنی است.» (22)
منابع در دفتر روزنامه موجود است