پاسخ مستند مسعود رضایی - پژوهشگر تاریخ معاصر- به شبهات فتنهانگیزان-۱
برای آنها که خود را به خواب نزدهاند
جناب آقای کروبی
با سلام و احترام. اخیرا نامهای به تاریخ 9/11/1396 با امضای جنابعالی برای مقام معظم رهبری ارسال گردیده است که در آن به طرح مسائل و موضوعات مختلفی پرداختهاید. از نظر بنده این کار شما، همچون اقدام برخی دیگر در خارج کشور در زمینه انتشار بخشهایی از جلسه مجلس خبرگان در 14 خرداد 1368، این حسن را دارد که زمینه را برای بیان و آشکار شدن برخی حقایق تاریخی فراهم میسازد. لذا از این بابت خداوند را شاکرم.
شما طلیعه سخن خود را با اشاره به انتخابات ریاست جمهوری در سال 84 و 88 آغاز کردهاید و از گلایه و اعتراض خود نسبت به دخالتهای انجام گرفته در روند انتخابات به نفع یک «کاندیدای خاص» سخن گفتهاید. این موضوع، اتفاقاً برای شروع بحث بسیار مناسب است و بنده هم قصد داشتم تا سخن خود را از همین نقطه شروع کنم اما دیدم در واقع آغاز سخن جنابعالی را باید از آنجا بدانم که با اشاره به فعالیتهای انقلابیتان از سال 42، خود را در گرویدن به خط امام، مقدم بر آیتالله خامنهای دانستهاید. لذا انتخابات ریاست جمهوری در سال 84 و 88 را به عنوان موضوع پایانی بحث در نظر گرفتم و با اجازه شما سخن خود را از همین نقطه آغاز میکنم.
فرمودهاید: «اگر خاطرتان باشد در فروردین سال 1340 پس از درگذشت مرجع مطلق شیعه آیتاللهالعظمی بروجردی من در کنار تعدادی دیگری از شاگردان امام مقلد و مروج او بودیم. در آن زمان شما مقلد آیتالله حکیم بودید و بعدها به زمره مقلدان امام در آمدید و به گفته مرحوم آیتالله منتظری در موارد احتیاطات به ایشان رجوع میکردید.»
البته من چون به مقتضای سنی خویش از نزدیک در جریان آنچه شما میفرمایید نبودهام و همچنین در مکتوبات و سندهای تاریخی نیز چیزی در این باره ندیدهام، نمیتوانم قضاوتی درباره این گفته شما داشته باشم. اما این نحو بیان مطلب توسط جنابعالی، در همین ابتدای نامه، راه و روش شما را در طرح ادعاهایتان بخوبی مشخص میسازد. گفت: قبول نداری متر کن! بالاخره این هم برای خود نوعی روش بحث است! بله، حالا هم هر کس قبول ندارد متر کند!
اما به فرض آنچه شما میگویید صددرصد هم درست باشد. میخواهید چه نتیجهای از آن بگیرید؟ آیا میخواهید بگویید چون زودتر از آیتالله خامنهای به صف هواداران و مقلدان امام پیوستهاید، پس در هر حال و شرایطی، بر ایشان مقدم هستید؟
برای پی بردن به میزان منطقی بودن این نحو استدلال و استنتاج، به یک واقعه تاریخی اشاره میکنم. در 29 بهمن 1367، جنابعالی به همراه آقایان سیدحمید روحانی و مهدی امام جمارانی، نامهای گلایهمندانه و بلکه عتابآلود به آیتالله منتظری – که در آن موقع هنوز رسماً قائم مقام رهبری بود – نوشتید و در آن انتقادات تند و تیزی را نسبت به اظهارات، عملکردها و رفتارهای ایشان بیان کردید که البته کاملا درست و بحق بود. حال اگر آیتالله منتظری در پاسخ به شما این طور میگفت که بنده قبل از این که شما لباس روحانیت را به تن کنید، شاگرد امام و محشور با ایشان بودم و بعدها هم چطور و چگونه به زندان افتادهام و با چه کسانی همبند بودهام و کذا و کذا و سپس نتیجه میگرفت که پس شما حق ندارید به من انتقاد کنید یا مرا خارج از خط امام و انقلاب بدانید و همیشه باید مرا همان منتظری سالهای قبل از انقلاب یا اوایل انقلاب بدانید، اولا شما این استدلال را چگونه ارزیابی میکردید و ثانیا پاسخ شما به ایشان چه بود؟
بنده حرف دیگری در این زمینه ندارم.
در نامه خود نوشتهاید: «حضور شما در جایگاه رهبری همراه شد با حذف بخش مهمی از نیروهای انقلاب.» اجازه دهید ببینیم این سخن شما تا چه حد بهره از حقیقت دارد.
آیتالله خامنهای پس از رهبری در نیمه خرداد 1368، انتصابات متعددی را با توجه به مسئولیت خود داشتند. ازجمله مهمترین آنها، انتصاب اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام بود که نقش بسیار مهم بازوی مشورتی رهبری را در تدوین سیاستهای کلان کشور برعهده داشت. البته شما بهتر از بنده میدانید که اعضای مجمع تشخیص به دو دسته حقوقی و حقیقی تقسیم میشدند که رهبری فقط حق انتصاب اعضای حقیقی مجمع را داشتند و شخصیتهای حقوقی، خود بخود به عضویت این مجمع درمیآمدند. اعضای منتخب از سوی آیتالله خامنهای برای عضویت در مجمع طبق حکم مورخه 12/7/68 ایشان بدین قرار است: «حضرات آیات و حجج اسلام آقای مهدویکنی، آقای حاج شیخ یوسف صانعی، آقای حاج سیداحمد خمینی، آقای حاج سیدمحمد موسوی خوئینیها، آقای حاج شیخ محمدعلی موحدی کرمانی، آقای حاج شیخ حسن صانعی، آقای حاج شیخ محمدرضا توسلی، آقای حاج شیخ عبدالله نوری و جناب آقای میرحسین موسوی»
لابد بزرگوارانی که در این حکم نام آنها به چشم میخورد معرف حضور هستند و نیازی به توضیح اضافه نیست. همچنین مستحضرید که در روز پانزدهم دی ماه 68 نیز دو حکم از سوی آیتالله خامنهای صادر شد. یکی برای انتصاب آقای موسوی خوئینیها به «مشاورت سیاسی» رهبری و دیگری برای آقای ناطق نوری به عنوان مسئول بازرسی دفتر رهبری. حتما این نکته را هم میدانید که آقای موسوی خوئینیها بعد از انتصاب به این مسئولیت دفتری را در اختیار گرفتند و جمعی از همفکران خود را برای حضور در این دفتر فراخواندند که مدتها نیز دایر بود.
جنابعالی هم که در مسئولیت ریاست بنیاد شهید باقی ماندید تا زمانی که خودتان دیگر مایل به ادامه مسئولیت نبودید و استعفا دادید.
همچنین این نکته را هم حتما میدانید که آیتالله خامنهای قصد داشتند حکم ریاست بنیاد مستضعفان را برای آقای مهندس موسوی صادر کنند که آقای مهندس از آنجا که این حکم مدتدار بود (سه ساله) آن را نپذیرفتند.
ائمه جمعه منصوب حضرت امام نیز فارغ از خط و خطوط سیاسی آنها، همگی توسط آیتالله خامنهای تأیید و تثبیت شدند.
ریاست دفتر رهبری نیز علیرغم برخی گمانهزنیها و حتی برخی انتظارات از سوی بعضیها، به حجتالاسلام والمسلمین محمدی گلپایگانی سپرده شد که همگان در عدم تعلق ایشان به این یا آن جناح سیاسی متفقالقول بودند.
و باز بهترین کسی که میتواند شهادت دهد خود شمایید که آیتالله خامنهای بعد از رهبری ابتدا با مجمع روحانیون مبارز ملاقات کردند و بعد با جامعه روحانیت مبارز. تقاضای من این است که شما خود بفرمایید در آن دیدار چه گفتید و چه شنیدید.
همچنین مکانی نیز از سوی دفتر رهبری در اختیار مجمع روحانیون مبارز برای برگزاری جلسات آن قرار گرفت و البته کمک هزینه مختصر و مستمری نیز به صورت مساوی به مجمع و جامعه داده شد که باز شما بهتر از من از این موضوع مطلعید.
حال با توجه به این مستندات و بدیهیات تاریخی که بخوبی رویکرد آیتالله خامنهای را در ابتدای رهبری به اشخاص و جناحهای سیاسی نشان میدهد، لطفا بفرمایید منظورتان از این که گفتهاید حضور آیتالله خامنهای همراه شد با حذف بخش مهمی از نیروهای انقلاب، چیست؟
موضوع دیگری که مطرح کردهاید، تغییر و تحولی است که در آستانه برگزاری دومین دوره انتخابات مجلس خبرگان رهبری، در آییننامه داخلی این مجلس به وجود آمد و طبق آن نظارت استصوابی شورای نگهبان بر انتخابات مجلس خبرگان به تصویب رسید. اینک به بررسی این مسأله میپردازیم.
نخستین نکتهای که در این زمینه باید به آن توجه کنیم این است که طبق قانون، کلیه قوانین و آییننامههای مرتبط با مجلس خبرگان صرفا توسط خود اعضای این مجلس تدوین و یا اصلاح میگردد.
نکته دیگر این که بازنگری در آییننامه داخلی مجلس خبرگان توسط اعضای اولین دوره این مجلس که در سال 62 آغاز به کار کرد، صورت گرفت. یعنی همان شخصیتهایی که توسط مراجع و علمای قم برای حضور در انتخابات این مجلس مورد تأیید واقع شده بودند.
براساس آنچه گفته شد، نتیجه میگیریم تغییر در آییننامه مجلس خبرگان کاری کاملا قانونی بود که توسط اعضایی که در زمان حیات حضرت امام انتخاب شده بودند، صورت گرفت. اسامی تعدادی از اعضای دوره اول مجلس خبرگان را یادآور میشوم: حضرات آیات عبدالکریم موسوی اردبیلی، علی مشکینی، اکبر هاشمی رفسنجانی، ابراهیم امینی، یوسف صانعی، محمد مؤمن، حسن طاهری خرمآبادی، محمد موسوی خوئینیها، احمد آذری قمی، کاظم نورمفیدی، علی احمدی میانجی، عبدالله جوادی آملی، صادق خلخالی، جلالالدین طاهری اصفهانی، غلامحسین جمی، محمد هاشمیان، ابوالفضل موسوی تبریزی، عباس ایزدی، محیالدین انواری، محمد فاضل لنکرانی، محمد محمدی گیلانی، تقی مروارید، مهدی روحانی، محمد عبایی خراسانی، محمدعلی موسوی جزایری و دهها عالم و مجتهد دینی دیگر.
جنابعالی گفتهاید: «در حقیقت خبرگانی که وظیفه آن بر طبق قانون اساسی نصب، عزل و نظارت بر شخص رهبر و نهادهای زیر نظر اوست را به بیت شما آوردند و این رکن رکین قانون اساسی را در عمل به زیر مجموعه دفتر تبدیل کردند.»
آقای کروبی! ملاحظه میفرمایید که چه اشخاصی را از دم تیغ تهمت و توهین خود گذراندهاید. آیا بهتر نیست به جای این گونه تهمتزنی به چنین شخصیتهایی که قطعا از پس پاسخگویی آن در دنیا و آخرت برنمیآیید، کمی دست از حب نفس و جاه بردارید و به نحو منطقیتری در پی یافتن علت این کار برآیید. وقتی حدود 80 عالم دینی که جنابعالی تک تک آنها را میشناسید، چنین تصمیمی را اتخاذ میکنند، لابد اشکالات و ایراداتی را در رویه قبلی دیدهاند و حتما دلایل منطقی و مهمی برای سپردن این مسئولیت به شورای نگهبان داشتهاند. من از شما سؤال میکنم آیا حضور در محل مجلس شورای اسلامی و یا در حسینیه امام خمینی، تفاوتی در تصمیمگیری چنین شخصیتهایی، میگذارد؟ آیا اگر این شخصیتها مثلا در مجلس بودند چنین طرحی را تصویب نمیکردند و چون در حسینیه حضور یافتند، آن را تصویب کردند؟! میبینید چه منطق سستی را برای توجیه یک مسأله برگزیدهاید؟ و میبینید با این منطق سست چگونه این شخصیتها را مورد توهین و تهمت قرار دادهاید!
پس از این، به موضوع حذف برخی شخصیتها توسط شورای نگهبان در دورههای بعدی مجلس خبرگان پرداختهاید و ادعاهایی را مطرح ساختهاید. البته جا داشت که در همین جا به این مدعای شما میپرداختم اما از آنجا که شما در زمینه «نظارت استصوابی» باز هم سخن گفتهاید، اجازه میخواهم در جای دیگری به صورت یکجا به این مطلب برگردم.
شما در ادامه، به «پرده دوم» حذف نیروهای انقلاب در سال 71 اشاره کردهاید. البته در مورد پرده اول، همانطور که مستنداً به عرض رسید، ادعای جنابعالی بهرهای از حقیقت نداشت. حال ببنیم تکلیفمان با پرده دوم به کجا میانجامد.
مدعای شما در این پرده آن است که «در سال 1371 تهاجم سازمانیافتهای علیه مجلس ساماندهی شد و در همین راستا جنابعالی در نماز جمعه آن زمان نیروهای خدوم و صادق مجلس را فتنهگر خواندید و از مردم خواستید به فتنهگرها رأی ندهند. در آن انتخابات اشخاصی که نباید دخالت میکردند در امر انتخابات دخالت کردند و برای اولینبار نظارت استصوابی توسط شورای نگهبان بدون هیچگونه لفظ یا عبارت قانونی و تنها به اتکای حمایت صریح شما اعمال و اجرا شد و تعداد 41 نماینده مجلس در کنار خیل دیگر نامزدها به ساتور شورای نگهبان حذف شدند. دبیر وقت شورای نگهبان پس از این قلع و قمع در مصاحبهای رأی دادن به جریانی که شما آن را فتنهگر خوانده بودید در زمره تیر زدن به خیمه اباعبدالله الحسین (ع) دانست. در آن زمان صدا و سیما و منصوبان شما آنچنان بر این جریان تاختند و عرصه را تنگ کردند که لیست مجمع و نیروهای خط امام یکپارچه حذف شدند.»
ابتدا ببینیم سخنان رهبری که شما به آن اشاره دارید چه بود. آیتالله خامنهای در تاریخ 7/1/1371 یعنی هنگامی که بیش از دو سال از آغاز به کار دولت آقای اکبر هاشمی رفسنجانی میگذشت و در آستانه برگزاری انتخابات چهارمین دوره مجلس شورای اسلامی قرار داشتیم، با اشاره به وظیفه سنگین دولت در آن شرایط حساس بعد از جنگ و تلاش شبانه روزی آنها برای جبران خرابیها و عقبماندگیهای دوران جنگ، ابتدا به طرح این سؤال پرداختند: «حال اگر نمایندهاى انتخاب کردیم با این هدف که در مجلس قوانین لازم را به تصویب برساند تا مسئولین کشور و دولت منتخب مردم بتوانند کار خودشان را انجام بدهند، اما برخلاف هدف و نظر ما، از تریبون مجلس براى فحش دادن به دولت و کارشکنى علیه آن استفاده کرد، به نظر شما چگونه نمایندهاى است؟ آیا مردم چنین نمایندهاى خواستند و مىخواهند؟! آیا روح امام این را مىخواست؟!»
ایشان سپس اظهار داشتند: «بنده بسیارى از فتنهگرىها را در این مجلس دیدم و به مردم نگفتم؛ چون نخواستم خاطر عزیز مردممان را آزرده کنم. گفتم، این دوران، مىگذرد و تمام مىشود و مىرود. مردم چگونه حاضرند به کسانى که فتنهگرى کردند و حقایق را در نظر آنها باژگونه جلوه دادند، رأى بدهند که دوباره وارد مجلس شوند؟! البته تعداد فتنهگرها، معدود بود. اکثریت قاطع نمایندگان مجلس، از هرجاى کشور که بودند چه از تهران و چه از شهرهاى دیگر مردمانى شریف، دلسوز و علاقهمند بودند. من مىخواهم این مطلب را به عنوان یک «معیار» به شما مردم عرض کنم: کسانى که چوب لاى چرخ مسئولین کشور مىگذارند، در حرف زدن تقوا را رعایت نمىکنند، پایبندى ندارند و براى اینکه چهار نفر به آنها علاقهمند و طرفدارشان شوند، هرچه به دهانشان مىآید مىگویند، شایسته آمدن به مجلس نیستند. این، همان مطلبى است که من در یک سخنرانى دیگر، از آن به «فتنهگرها» تعبیر کردم. باید فتنهگرها شناسایى شوند و مردم به آنها رأى ندهند.»
به نظر شما رهبری که اشراف کامل بر امور کشور و مسئولیتهای سنگین دولت و نیز عمق و پهنای توطئههای دشمنان برای ناکام گذاردن دولت در بهبود اوضاع و احوال کشور دارد، آیا حق و بلکه تکلیف و مسئولیت دارد در جهت بهبود اوضاع و شرایط برای پیشرفت امور کشور نظر خود را به صورت یک «رهنمود کلی» برای جامعه بیان کند یا خیر؟ و آیا این کار برخلاف خط و رویه حضرت امام بود یا دقیقا منطبق بر آن؟
قبل از این که به این سؤال پاسخ گویید، از آنجا که شما بسیار تلاش دارید تا خود را پیرو خط امام و روهرو راستین آن بزرکمرد نشان دهید و حتی در ابتدای نامه خود نیز به نوعی مدعی فضل تقدم در گرویدن به امام خمینی شدهاید، به یک مورد تاریخی اشاره میکنم.