سوریه، وقت بیداری (یادداشت روز)
نزدیک به دو ماه از عملیات آزادسازی «آلبوکمال» در استان دیرالزور سوریه میگذرد و در این فاصله جز چند مورد عملیات محدود در جنوب شرقی ادلب و یا ریف دمشق، خبری از عملیاتهایی مشابه آنچه پیش از این در عراق و سوریه شاهد بودهایم نیست. از سوی دیگر بحث تحولات سیاسی سوریه تا حدی در پرده ابهام قرار دارد و بر این اساس گمانهزنیهای مختلفی صورت گرفته است.
تحولات سوریه برای جمهوری اسلامی بیش از هر کشور دیگری از «اهمیت خاص» برخوردار است و از این رو توجه دقیق به آنچه در این سامان میگذرد برای ما اهمیت زیادی دارد. بر این اساس این قلم درصدد برآمد با یک گزارش «جمعبندیگونه» به تحلیل این شرایط کمک کند.
عملیات پرشدت «البوکمال» سوریه 28 آبان ماه گذشته به پایان رسید و در واقع به سیطره داعش بر سرزمین سوریه به طور کامل خاتمه داده شد. این عملیات و آنچه پیش از آن در جریان آزادسازی دیرالزور، حلب، حمص، درعا، ریف و بخشهایی از دمشق و قنیطره روی داده بود، از توانایی بالای نیروهای جبهه مقاومت در مقابله با تروریستهای تکفیری و کشورهای حامی آنان خبر میداد و توقع میرفت که کار آزادسازی بقیه سوریه با همین سرعت و فرمان جلو برود، اما شواهد نشان میدهد که پیگیری روند امنیتی و نظامی سوریه در فاز دیگری دنبال میشود و احیاناً دیگر عملیاتهایی از آن نوع را شاهد نخواهیم بود.
اگر بخواهیم براساس اهمیت و وضعیت سوریه از اولویتهای عملیاتی سخن بگوییم، بدون تردید آزادسازی ادلب، غرب استان حلب، قنیطره و درعا و روشنسازی وضعیت استانهای رقه و حسکه که هم اینک تحت اشغال و یا اداره نیروهای مشترک آمریکایی- کردی قرار دارند، به ترتیب باید در دستور کار ارتش سوریه و همپیمانان آن قرار گیرند کما اینکه دیروز بعضی رسانهها از انجام عملیات در جنوب شرق ادلب با هدف آزادسازی فرودگاه این استان خبر دادند. بنابراین در مورد اجماع بر اولویتها تردیدی وجود ندارد ولی آنچه که در این میان روی داده و توافقاتی که صورت گرفته تا حدودی عملیاتهایی با آن مختصات و نیز زمان عملیاتهای سنگین و آزادیبخشانه را به عقب انداخته است.
سه کشور ایران، روسیه و ترکیه از 24 اسفند سال گذشته مذاکرات سهجانبه خود را برای سرعت دادن به حل نظامی و سیاسی بحران سوریه آغاز کردند. این مذاکرات پس از چند دور به توافقی تحت عنوان «ایجاد مناطق کمتر درگیر» انجامید که براساس آن سه کشور باید از طرفین منازعه ضمانت میگرفتند و به تعبیری از سوی آنان متعهد میشدند که آتشبس ناشی از این توافق حفظ شده و پایدار بماند. این توافقی بود که با اما و اگرهایی به امضای ایران نیز رسید و طبعاً نیروهای جبهه مقاومت نیز باید به آن احترام میگذاشتند و البته این احترام در عین حال حد و اندازه خود را داشت.
«مناطق کمتر درگیر» ابتدا شامل چهار و سپس شامل پنج نقطه در سوریه شد که در این بین «ادلب» در شمال و «قنیطره» در جنوب سوریه از حساسیت بیشتری برخوردار بودند و این حساسیت هم عمدتاً به همپیمانی ترکیه با تروریستهای شمال و همپیمانی روسیه با رژیم اسرائیل بازمیگشت. بر این اساس ترکیه اصرار داشت که ضمانت منطقه شمال بهطور کامل و انحصاری به ترکیه سپرده شود و در جنوب نیز روسیه اصرار داشت که منطقه کمتر درگیر باید کل منطقه جنوب شامل همه مناطق تحت تصرف تروریستهای تکفیری در قنیطره و درعا را شامل گردد اما این چیزی نبود که از سوی ایران مورد پذیرش قرار گیرد از این رو قرار شد ایران و روسیه هم نیروهای نظامی خود را به عنوان «نیروهای ضامن» در ادلب مستقر نمایند که تا این لحظه فقط ایران نیروهای خود را در استعدادی که علیالسویه توافق شده به استان ادلب گسیل و در مناطق حساس شمالی، شرقی و جنوبی ادلب مستقر کرده است. در مورد جنوب نیز ایران از یک سو تسری منطقه ضامن به کل مساحت تحت اشغال تکفیریها را نپذیرفته و از سوی دیگر زیر بار قرار گرفتن همه گروههای تروریستی تحت پوشش طرح منطقه کمتر درگیر نرفته و بهخصوص النصره را از این قاعده خارج میداند.
در این میان ترکیه در آخرین دور مذاکرات سهجانبه قبول کرد که النصره در ادلب در شمار تروریستهای مسلح و غیرقابل مذاکره قرار گیرد. بر این اساس عملاً امکان عملیاتی برای جبهه مقاومت در بخش اعظم استان ادلب فراهم شده و این در حالی است که نیروهای ایرانی هماینک در بخشهای مهمی از شرق و جنوب ادلب حضور دارند و انجام عملیاتی که منجر به آزادسازی فرودگاه ادلب گردید نشان میدهد که رشته عملیات نظامی با تأخیری دو ماهه که منطقی به نظر میرسد، آغاز گردیده است.
اما این نکته را هم در باب ادامه عملیات نظامی در سوریه باید در نظر گرفت که طبعاً هر طرف قدرتمند ترجیح میدهد پیروزیهای آینده را با مخاطرات و هزینههایی کمتر بهدست آورد از این رو بهطور طبیعی جبهه مقاومت مایل است میوه مقاومت سرسختانه خود در حلب، دیرالزور، ریف، حمص و حماه را در ادلب و قنیطره بچیند به همین دلیل با توجه به اینکه هماینک عنصر زمان با جبهه مقاومت همراه شده و در تنگنای زمان قرار ندارد، میتواند روند تحولات امنیتی را به گونهای پیش ببرد که با هزینههایی به مراتب کمتر از سالهای پیش توأم باشد.
در این میان روسیه یک طرح سیاسی را برای آینده سوریه روی میز مذاکرات آستانه گذاشته و با تبلیغات زیاد روی آن تلاش میکند تا ممکنترین و کاملترین طرح دیده شود. این در حالی است که در این طرح اشکالات عمدهای وجود دارند که حتما باید اصلاح شوند تا جمهوری اسلامی ایران، دولت سوریه و حزبالله لبنان بتوانند موافقت خود را پای آن بگذارند. طرح روسیه سه ضلع اصلی دارد. یکی تغییر قانون اساسی سوریه دیگری تبدیل نظام سیاسی آن از نظام «ریاستی- مرکزی» به نظامی «پارلمانی- فدرال» و دیگری تشکیل دولت گذار مرکب از دولت و مخالفان آن با ماموریت برگزاری انتخابات آزاد میباشد.
از منظر جمهوری اسلامی ایران هیچ کشوری یا مجموعه کشورهایی حق ندارند برای ملتی دیگر تصمیم بگیرند و لذا اصل اینکه روسها از چنین پیشنهادی خبر میدهند خالی از اشکال نیست و از این رو تنها زمانی میتوان از مشروعیت آن سخن گفت که دولت قانونی سوریه آن را به عنوان مبنایی برای مذاکرات پیرامون آینده کشور خود، پذیرفته باشد.
اما جدای از اشکال در اصل موضوع، طرح روسیه در بحث فدرالی خطرناک به حساب میآید چرا که نظام فدرالی در کشوری که یک جنگ خونین چند ساله با تحریک همسایگان پیرامونی آن و نیز بعضی از قدرتهای خارجی در آن روی داده است و استقلال کشور و حفظ تمامیت ارضی آن با نثار هزاران جان محترم به دست آمده است، تحریککننده جنگ میباشد. فدرالی در سوریه یعنی اینکه کردها، علویها و اهل سنت هر کدام بر بخشی از سوریه مسلط باشند و هر کدام برای خویش دولتی در اختیار داشته باشند. خب به طور خیلی طبیعی حداقل بخشهایی از سرزمین به دست کسانی میافتد که برای قلع و قمع خشن طرف مقابل به جنگی خونین و چند ساله متوسل شدهاند. در این حالت فدرالی کردن سوریه به معنای آغاز جنگی جدید و پرشدت و نیز آغاز تجزیه سوریه خواهد بود. بله اگر در یک فرایند سازنده و توأم با همکاری مسئولانه یک نظام سیاسی جدید یعنی نظامی فدرالی مورد توافق قرار گیرد میتوان به همکاری فدرالیها به هم اعتماد کرد ولی زمانی که هنوز هم ادبیات طرفین مبتنی بر حذف طرف دیگر است نمیتوان تصویری از صلح و همکاری در داخل سرزمین سوریه داشت.
حکایت تشکیل دولت وحدت ملی یا دولت گذار نیز همین است. طرح روسیه که به «کنفرانس گفتوگوهای ملی» موسوم گردیده است میگوید دولت انتقالی ترکیبی 50-50 از نمایندگان طرفین خواهد داشت و مهمترین وظیفه آنان برگزاری انتخابات آزاد میباشد. این ظاهر زیبای این طرح میباشد و حال آنکه اگر در اینجا نیز ژرف بنگریم متوجه میشویم که با شکلگیری چنین دولتی نه تنها آرامش و همکاری که لازمه اداره کشور است، پدید نمیآید بلکه خود این یک جنگ داخلی طولانی و لاینحلی را سبب میشود. چرا که وقتی نیمی از دولت را مخالفان دولت دربر گرفته باشند، آنچه در پی آن صورت نمیگیرد کاری فعال و برگزاری انتخاباتی فراگیر میباشد. در واقع این کابینه از آغاز کابینه جنگ خواهد بود و هیچ ملتی تاکنون تجربه موفقی از چنین دولتی نداشته و لذا زیر بار آن نرفته است. ما در این دنیا فقط یک تجربه داریم و آن هم تجربه تشکیل دولت فدرالی سودان که بر مبنای شکلگیری یک دولت از موافقین و مخالفین حکومت مرکزی صورت گرفت میباشد. سودان جنوبی و سودان شمالی در سال 1384 به دولت فدرالی رسیده و در تیرماه 1390 به دو کشور تبدیل شدهاند که هنوز هر کدام به طور جداگانه و نیز در مسایل مشترک درگیر بحران اساسی میباشند.
بر این اساس دولت مشترک میان اسد و مخالفان آن در واقع دولتی برای آغاز جنگ داخلی و استمرار شرایط گذشته به حساب میآید و طبعا هیچ ملتی نمیتواند زیر بار چنین دولتی برود. اما چه باید کرد؟ فرمول جایگزین فرمول انتخابات فرامذهبی و فراقومی ریاست جمهوری است. بر این اساس رئیسجمهور دولتی فراگیر شکل میدهد که دربرگیرنده اقوام و مذاهب گوناگون میباشد. اما در عین حال از کسانی شکل میگیرد که استعدادها و توانمندیهای خود را در تکمیل یکدیگر پای کار میآورند.
سعدالله زارعی