نسبت غزل «پست مدرن» با غزل اصیل پارسی
رضا اسماعیلی
«اگر میخواهی با شعر، تفنن کنی؛ اگر میخواهی وقت بگذرانی و اگر این را هم وسیلهای میدانی که سری توی سرها درآوری؛ کور خواندهای. در این ولایت کار هنر، کار جهاد است. جهاد با بیسوادی؛ با فضل فروشی، با فرنگی مآبی؛ با تقلید؛ با دغلی؛ با نان به نرخ روز خوردن، با بلغمی مزاجی... حالا اگر مردی، این گوی و این میدان.»
(زنده یاد جلال آل احمد)
غزل «پست مدرن» گونهای از غزل آوانگارد است که در شعر دهه هفتاد ریشه دارد. این جریان در اوخر دهه هفتاد و توسط گروهی از شاعران جوان و جسور شکل گرفت. هر چند شعر دهۀ هفتاد، پیشنهادهای تازه ای برای شتاب بخشی به حرکت کُند و لاک پشتی شعر معاصر ما عرضه کرد و مؤلفههای زیباشناختی جدیدی را در عرصه زبان ارائه داد، که بدون تردید تأمل در آنها میتواند راهگشای برون رفت از بحرانی باشد که شعر معاصر ما با آن درگیر است، ولی به خاطر پشت پا زدن به پیشینه هزار ساله ادب پارسی و عبور از سنتهای مقبول ادبی، رفتهرفته به جریانی بر ضد خود تبدیل شد. این حرکت ضرورت بازنگری و تجدید نظر اصولی در سنّتهای ادبی و نیاز به تکامل و هم سویی با ادبیات مدرن جهان را به یادمان آورد، ولی در ادامه به خاطر محروم ماندن از نقد اصولی و سکوت بزرگان و همچنین به خاطر بعضی از خودخواهیها، کج سلیقهگیها و تندرویهای خارج از عرف و قاعده از مسیر اصلی خود خارج و به انحراف کشیده شد.
هر چند این جریان در سالهای اخیر از رونقی که در دهه هفتاد داشت افتاده است، ولی هنوز جماعتی از شاعران جوان با شیفتگی در این وادی گام برمیدارند و به این سبک و سیاق شعر میگویند. غزلهایی که از ذهن و زبان این گروه از شاعران تراوش می کند – به هر علت – لهجهای سیاه، نیستانگارانه و روان پریشانه دارد؛ حال آنکه اولین رسالت یک هنرمند اصیل و واقعی، باید دمیدن روح امید در کالبد انسانها و جامعه باشد.
جنگ با طبیعت ذوقی مردم
«نیما» که خود از طلایهداران نوآوری و نواندیشی در زمانه خویش بود و به راستی در عرصه شعر «طرحی نو» درافکند و با نوآوریها و جسارتهای زبانی خویش «آب در خوابگه مورچگان» ریخت، بی توجهی به طبیعت ذوقی مردم را در عرصۀ نوآوری اشتباهی بزرگ میداند و هشدار میدهد که: «آدم فهمیده را باید گفت: برادر! تو به تنهایی نمیتوانی کاری از پیش ببری و اتحاد تو با دیگران و کار دسته جمعی لازم است... ما باید جنگ با طبیعت ذوقی مردم نکنیم، بلکه از راه طبیعت مردم طرحی را که اول متناقض با ذوق آنهاست، پیشنهاد کنیم. باید مفهومی را به کار ببریم که واقعاً در مردم وجود دارد و تحریک در آن لازم است. مثلاً اگر هنوز به مرحلۀ اول نرسیده است، راجع به طرز مبارزه با آن حرفی به میان نیاوریم.»
(برگزیده آثار صص 205- 206)
آری، حتی نیما نیز رفتار ناهنجار با زبان و هنجارشکنیهای اخلاقی را تاب نمیآورد و برای نوآوری اصول و منطقی قائل است، ولی متاسفانه این گروه از شاعران به خاطر «خودشیفتگی» بیش از حد، جز خویش کسی را به رسمیت نمیشناسند و بر این اعتقاد و باورند که تنها آنچه خود میاندیشند درست است و کاری به کار دیگران ندارند!
هر چند آثار این گروه از شاعران در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی مورد اقبال کاربران جوان ناآشنا با پیشینه هزار ساله ادبیات اصیل و نجیب فارسی قرار گرفته است، ولی ناگفته پیداست که مخاطبان مجازی هرگز نمیتوانند معیار و ملاک مقبولی برای مشروعیت بخشیدن به این گونه از غزل پست مدرن باشند. غزلی ساختارشکن و هنجارگریز که در بطن ناامیدی نطفه میبندد و ارمغان شوم پوچاندیشی و نسبیتگرایی اخلاقی و معرفتی (relativism) است و با استناد به این آموزه که «هیچ حقیقت کلی دربارۀ جهان وجود ندارد»، اخلاق را نیز امری نسبی میداند و مدعی است که نظامهای اخلاقی متفاوت، همگی میتوانند صادق و موجه باشند، حتی اگر این نظامهای اخلاقی با سرشت پاک و فطرت الهی و توحیدی انسان در تقابل باشند!
دلایل عدم کامیابی غزل «پست مدرن سیاه»
دلایل عدم کامیابی غزل «پست مدرن سیاه» جنگ با طبیعت ذوقی مردم، دینستیزی، اخلاقگریزی (اروتیکزدگی و عریانی)، عدول از دایرۀ اعتدال و کشیده شدن به ورطۀ افراط و تفریط در رفتار با زبان به خاطر فرمزدگی محض - در صورت و سیرت - است.
بدون تعارف باید گفت که نسبت غزل پست مدرن سیاه که لهجهای نا امید، غیر اخلاقی و اروتیکزده دارد با غزل فاخر، نجیب واصیل پارسی - در بسیاری از موارد - نسبتی ظاهری و تصنعی است. بسیاری از شعرهایی که این روزها در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی به عنوان غزل پست مدرن با چاشنی عشق و عاشقی عرضه میشود، تنها در صورت به غزل شبیه است و در سیرت هیچ نسبت معقول و مقبولی با غزل ریشهدار و اصالتمند پارسی ندارد. متاسفانه بسیاری از این غزلها با لهجهای عریان و اروتیک مُروج عشقهای خیابانی است و مضمون رُمانهای عاشقانه کوچه و بازاری و فیلمهای «پورنو» را در ذهن خواننده تداعی میکند! غزلهایی که روح حاکم بر آنها «تنکامگی» و مسایل غریزی - و اخیراً خیانت، خودفروشی و سقط جنین - است؛ در حالی که با یک مرور ساده در پیشینه عاشقانههای ادب فارسی، به راحتی میتوان فهمید که عشق در سرودههای شاعران کهن، گوهری عفیف و تکامل بخش بوده است. قلههای ادب فارسی همواره در پردهای از «نجابت و عصمت» از عشق سخن گفتهاند و هیچ گاه زبانشان به هرزه گویی و پرده دری باز نشده است، و این خصلتی است که در غزل عاشقانه پست مدرن امروز سخت مورد غفلت قرار گرفته است.
رهبر فرزانه انقلاب نیز ضمن پذیرفتن موجودیت شعر عاشقانه در ادبیات امروز، با اشاره به این غفلت، به شاعران توصیه کردهاند که همچون طلایهداران ادبیات فارسی به عشق نگاهی انسانی و متعالی داشته باشند و در چهارچوب آموزههای دینی و با رعایت «ادب و آداب» غزل عاشقانه بگویند:
«من البته هیچ وقت به هیچ شاعرى توصیه نمیکنم که شما شعر عاشقانه نگو. معلوم هم هست که نمیشود. بالاخره هر شاعرى به طور طبیعى یک گرایش ذوقى دارد. منتها میتوانم سفارش کنم که مراقبت کنند در این زمینه افراط نشود، فضاى ذهنى شعر را بکلى پر نکند؛ از آنها حجب و حیاى ایرانى - اسلامىِ ما خارج نشود و آنجورى که همیشه خواستهاند شعرِ عریان را ترویج کنند، پیش نیاید.»
(بیانات رهبر فرزانه انقلاب در دیدار با شاعران - 26 شهریور 1387)
و یا در جایی دیگر فرمودهاند: «اگر شعر به صورت افراطی تحت تأثیر غریزه جنسی قرار گرفت - که متأسّفانه بعضی از دستها امروز در کشور ما دارند [شعر را] به این سمت میکشانند، بِه زور میبرند، بعد از آنکه جوانهای ما در فضاهای باصفا و لطیف و بسیار زیبای معنوی و حماسی و انقلابی حرکت کردند، الآن دستهایی شروع کردند، در جاهای مختلف؛ از جمله بیشتر از همه در فضای مجازی؛ حالا طرق دیگر به جای خود، از طریق شعر هم [جوانها را] به سمت غریزه گرایی جنسی افراطی بکشانند و ببرند - این بسیار چیز بدی است، این زنگ خطری است.»
(بیانات مقام معظم رهبری در دیدار شاعران - 10 / 4 / 1394)
راه برون رفت از بحران «پست مدرنیسم»!
یکی از مؤلفههای بارز شعر دهۀ هفتاد که شاعران غزل پست مدرن نیز بر آن تأکید دارند، «رفتار ناهنجار با زبان» در دو حوزه فرم و محتواست. رفتار ناهنجار با زبان از طریق دهنکجی به ذوق عمومی، معناگریزی (هیچ انگاری)، مخاطب ستیزی، به هم ریختگی ساختار، سرپیچی از قواعد مُسلم دستوری و اصول صرف و نحو، هنجارگریزیهای افراطی و بی مبنا، تئوری زدگی، روان پریشی، جنون انگاری و... که با خوانشاشعار شاعران این دهه، این حقیقت تلخ به خوبی رخ مینماید.
هرمنوتیک همانند نسبی گرایی اعتقاد دارد که یک قرائت واحد و مطلق نسبت به متون مقدس وجود ندارد؛ زیرا پیش فرضها و موقعیت مفسر در فهم آنها تأثیر دارد؛ لذا هر کسی به مقتضای شرایط خود یک برداشت و تفسیر از متون مقدس دارد، بنابراین، هرمنوتیک نتیجه نسبیگرایی است، چنانکه نتیجه هرمنوتیک پلورالیسم دینی است.
بدیهی است که نتیجۀ محتوم چنین رفتاری، راندن بیش از پیش شعر به حاشیه، دلزدگی، بدبینی و بیاعتمادی مخاطب و در نهایت محصور شدن این هنر ملی! در دایرۀ بستۀ مخاطبان خاص و حرفهای است. با عنایت به این نکته، باید پذیرفت که تنها راه برون رفت از بحرانی که پیش روی شعر پست مدرن جوان ماست، ارجاع دوبارۀ شعر به مردم و اجتماع و بیان کرامتهای والای انسانی و اخلاقی است. مردمی که در تقابل سنت و مدرنیسم، مُچاله، سرگردان و بلاتکلیف، به دنبال روزن امیدی میگردند که خود را از این ورطۀ هولناک و بلاخیز به ساحل سلامت برسانند. در این میان، شاعرانی که برای خود رسالتی قایلاند، در این ظلمات وحشتخیز، بدون تردید میتوانند همچون رسولان - شبچراغ هدایت در دست - بشارت صبح فردا را در گوشِ به راه ماندگان چشم انتظار، زمزمه کنند – اینچنین باد.