غرب باوران؛ پیش باختگان جنگهای شروع نشده
علیرضا چخماقی
در مطلب هفته پیش با عنوان « جلال آل احمد، در امتداد فریادها ». به اینجا رسیدیم که اگر در فهرست آثار این نویسنده ، چند کتاب مانند «غربزدگی»، «درخدمت و خیانت روشنفکران» و «خسی در میقات» وجود نداشت، آن وقت او نه تنها دیگرآماج کینۀ همین غربزدگان روشنفکر قرار نمیگرفت ، بلکه مقبولیت فراوانی نیز پیدا میکرد؛ چنانکه روزنامۀ موسوم به «همدلی» نیز در هماوایی با مافیای رسانهای، برای به فراموشی کشاندن آثار بیدارگرانۀ آل احمد ، به دنبال القاء و تثبیت چنین موضوعی است که در شمارۀ نهم آذر
نود و شش خود ، به قلم یک روان شناس جوان مینویسد:
«به نظر میرسد که بررسی جلال به عنوان یک ادیب کار پسندیدهتر و قابل تأملتری باشد تا به عنوان یک منتقد اجتماعی. جلال بیشتر از آنکه یک مصلح اجتماعی باشد یک نویسنده و ادیب توانمند است.»
البته اینکه آل احمد خودش را یک مصلح اجتماعی فرض کرده باشد، یا خوانندگان آثار و حتی طرفدارانش او را در چنین جایگاهی قرار داده باشند، مطلبی است زاییدۀ ذهن نویسنده و فقط برای ردگم کنی.
روزنامۀ «همدلی» در ادامۀ درج چنین مطالبی علیه آلاحمد، در همان تاریخ و در کنار همان مطلب، در نوشتۀ دیگری که از فرط قوت بیان، صحت کلام، انسجام متن و استحکام مبانی، نام نویسندهاش معلوم نیست!.... در سادهترین شکل ممکن و با نخنما شدهترین شیوۀ رایج ، آل احمد را در طرح موضوع «غربزدگی» فردی متوهم معرفی میکند که هدف و مقصد نهاییاش، تجددستیزی است!...
اینکه بر چسبهای «متوهم» و «تجددستیز» بر قامت نویسنده و پژوهشگری چون جلال، چگونه میچسبد و این گونه ادعاها نزد عاقلان چقدر خریدار دارد ، البته بحثی است جداگانه و نیازمند فرصتی فراختر، تا در مقایسهای تطبیقی، پوچی و بیهودگی آن بر مدعیان، عیان و ثابت شود، اما مطلب مهمتر، طرح این پرسش از چنین نویسندگانی است که حتی اگر زندهیاد آل احمد، مبحث «غرب زدگی» را در زمان خودش مطرح نکرده بود، آیا شما، یعنی بعضی از نویسندگان و روشنفکران امروزی، با مشاهدۀ اوضاع و احوال امروزین جهان، باز هم به ذهنتان خطور نمیکرد که ریشۀ بسیاری از معضلات و نابهسامانیها در سطح جهان و طبعا کشور ما، به پدیدهای بر میگردد که در مجموعهای از بیهویتی و خودباختگی، وابستگی و رهاشدگی محض عدهای در برابر غرب خلاصه شده است که غربزدگی تنها یک اسم عام و عنوان کلی برای آن میتواند باشد؟!...
اگر در نیم قرن پیش آلاحمد به مقتضای زمانه و روزگار خود، در حالی که غرب و مظاهر غربی، تنها در لایههای سطحی و بیرونی افراد و افکار جامعه نفوذ کرده بود، زنگ خطر غربزدگی را نواخت و همزمان با آن، پارهای از مدعیان روشنفکری را هم به جرم خیانت در گمراهی مردم ، به تیغ سخن نواخت، اکنون و در عصر بحرانی ما که اوضاع بسیار بدتر و دامنۀ نفوذ پیدا و پنهان غرب در عرصۀ جهانی، بسی گستردهتر از گذشتههاست و بیگانگان برای نفوذ به اعماق افکار و عقاید ما، از امکانات بیشتری برخوردارند، غربزدگی، نه تنها موضوعی تاریخ مصرف گذشته و مشمول مرور زمان نیست که بر عکس، از آنجا که فراگیرتر و مجهزتر از هر زمان دیگری، بیجنگ و سلاح، به صورت چراغ خاموش، همچنان در حال یارگیری و قربانی گرفتن است، صد البته که موضوعیت بیشتری دارد.
در این میانه، دردآور و تأسفبارتر از هر چیز، حضور آنهایی است که در پوشش فرهنگی، در عرصههای مختلف هنری و فرهنگی، اعم از رسانههای مکتوب و فضاهای مجازی و هنرهای نمایشی ، خواسته یا ناخواسته، در خدمت صاحبان ثروت و اربابان قدرت، سربازان دشمنند در خانۀ دوست... کسانی که به جای عمق بخشیدن به مبارزهای که هزینۀ پیروزی در آن، تنها به خود آمدن و روی پای خود ایستادن است، تن به اسارتی ابدی میدهند و دیگران را نیز به تسلیم شدن بر میانگیزند... هم آنان که بدتر از غربزدگان، غرب باورانند و پیش باختگان جنگهای شروع نشده...