kayhan.ir

کد خبر: ۱۲۰۸۵۷
تاریخ انتشار : ۲۱ آذر ۱۳۹۶ - ۱۹:۱۴
از هراره تا تهران - 54

بسته‌بندی‌های زیبا برای جنایات زشت!



صلح در نگاه اول، براي انقلاب و نيروهاي انقلابي، چندان شيرين نبود. از جهاتي، شبيه به صلح حديبية پيامبر اکرم‌صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلم بود. رسول‌الله در موضع قدرت، صلح را پذيرفتند و حتي قبول کردند که «بسم‌الله» و نام مبارکشان، با صفت رسول‌الله، از صلح‌نامه حذف شود. اما واقعيتِ اين صلح، چنان پيروزي بزرگي بود که خداوند از آن اين گونه ياد کرد: «اِنّا فَتَحنا لَکَ فَتحاً مُبيناً». حديبيه، سرآغاز نشر اسلام بود به عالم و آغاز فتوحات، نه فقط فتح مکه، بلکه فتح تمام شبهِ جزيره و فراتر از آن.
پذيرش قطعنامة 598، آغاز پيروزي‌هاي بزرگ انقلاب اسلامي بود. با تمام شدن جنگ، آن هم با آن شرايط، فرهنگ سياسيِ اسلام و فرهنگ انقلاب اسلامي، در جهان اسلام منتشر، و روحية بسيجي صادر و اثرگذار شد. امام در پيامشان گفته بودند که مبارزه تازه آغاز شده، مبارزه با جبهه‌اي گسترده، به وسعت تمام مرزهاي اسلام و کفر، به وسعت مرزهاي حق و باطل، مرزهاي مستضعفان و ظالمان.
فرهنگ انقلابي و روحية بسيجي، مبارزات مجاهدان افغان را تغيير داد. طوري‌که شوروي ابرقدرت، با آن همه عِدّه و عُدّه نتوانست درمقابلِ اين مبارزات دوام بياورد و بالاخره در سال 1367 (1989م) در افغانستان شکست خورد و فرار کرد. شکستي که درواقع پايه‌هاي حکومت کمونيست را لرزاند و دو سال بعد از آن، بلوک شرق، با فروپاشي شوروي در هم شکست.
روحية بسيجي و انقلابي، بلوک غرب را هم شکست داد. آمريکاي ابرقدرت، با تمام يارانش در اروپا، پشت سر اسرائيل ايستادند، اما فدائيان خميني در جنوب لبنان، درمقابلِ تمام توان غرب ايستادند و او را به ذلت رساندند. در سال 2000 ميلادي، غرب، از حزب‌الله و در واقع از فرهنگ انقلاب و اسلام ناب شکست خورد. اين آغازي بود بر شکست‌هاي آيندة صهيونيست‌ها که در واقع جبهة مقابلة تمام کفر بود با اسلام ناب.
جوانانِ دست‌پروردة انقلاب در ايران، حتي آنان که امام را درک نکرده بودند، به سفارش حضرت امام عمل کردند؛ بغض و کينة انقلابي را در سينه نگه داشتند، با غضب و خشم بر دشمنانشان نگريستند و خود را آماده کردند براي يک مبارزة علمي و عملي بزرگ، تا رسيدن به اهداف عالي انقلاب اسلامي. بعد از امام، حضرت آيت‌الله‌خامنه‌اي، عَلَمِ مبارزه و جهاد علمي را برداشتند و جوانان، با اين خشم و انگيزه، پاي اين عَلَم ايستادند تا اين بار، دشمنان را از راه علم و دانش شکست دهند و به زانو درآوردند. دانش هسته‌اي، نانو، هواوفضا، ليزر، سلول‌هاي بنيادي و عرصه هاي ديگر علمي، عرصة جديد مبارزة انقلاب اسلامي شد در برابر نظام سلطه. جبهه‌اي که استقامت لازم دارد و شهيد مي‌گيرد.
پذيرش صلح، با آن پيام متعالي، حديبية انقلاب اسلامي ايران شد. فتح  مبيني که دنيا را تکان داد و اسلام را به سمتِ اهداف جهاني خود حرکت داد.
فرجامِ ديکتاتور عراق
دو سال از پايان جنگ گذشته بود که در مرداد ماه 1369 صدام به کويت حمله کرد. اوضاع اعراب حاشية خليج‌فارس ديدني بود. امير کويت با هلي‌کوپتر به عربستان فرار کرد و تمام خاک کويت، بدون هيچ مقاومتي، ظرف 48 ساعت اشغال شد.
همين کويت در سال 1360، دو ميليارد دلار براي جنگ با ايران، به صدام هديه کرد؛ هفت ميليارد دلار هم به او وام داد؛ از سال 1362 هم با موافقت سعودي‌ها، درآمد کامل فروش نفت ميدان نفتي «خفيج» را در اختيار بعثي‌ها گذاشت. تمام نفت عراق هم در دوره‌اي، با نفت‌کش‌هايي صادر مي‌شد که پرچم کويت داشتند، تا در امان بماند. در پايان جنگ، بدهي صدام نزديک به صد ميليارد دلار بود که نزديک به سي ميليارد دلار آن مربوط به کويت بود.
کويت حاضر نشد بدهي هايش را به صدام ببخشد، صدام هم در ازاي آن کمک‌ها، کويت را اشغال کرد! باز هم ادعاي ايران در مورد خوي تجاوزگري او اثبات شد و بر رژيم‌هاي کوته‌بين و بي‌اراده، مسلّم شد که چه اشتباهي در دوستي با صدام کرده‌اند.
آمريکا در ابتداي کار عکس‌العمل خاصي نشان نداد. گذاشت طعمه خوب وارد شود، تا بعد بهترين استفاده را ببرد. صدام با احتساب نفت کويت، 20 درصد ذخاير نفت دنيا را در دست داشت و به قسمت مهمي از خليج فارس مسلط بود. و اينها با توجه به روحيات خاص صدام، براي آمريکا و متحدانش مطلوب نبود. از طرفي هم نظام شوروي در آستانة فروپاشي بود و آمريکا مي‌رفت تا نظام تک قطبي را برقرار کند و اين يک فرصت بود براي خودنمايي تک ابرقدرتِ جديد دنيا. کار به شوراي امنيت کشيد و آمريکا با نفوذ خود، باعث صدور مجوز حمله به عراق شد. صدام ضرب‌الاجلي را که سازمان ملل اعلام کرده بود، نپذيرفت. و از طرفي براي جلب احساسات اعراب و مسلمان‌ها و حتي ايران، اعلام کرد که اگر صهيونيست‌ها از کرانة باختري، بلندي‌هاي جولان و نوار غزه عقب‌نشيني کنند، او هم از کويت عقب مي‌نشيند.
اين طرح هم جواب نداد و کسي را با او همراه نکرد. وقتي ائتلاف آمريکا و متحدانش روز 26 دي 1369 (11 ژانويه 1991م) به عراق حمله کردند، عراق چند موشک به سمتِ سرزمين‌هاي اشغالي پرتاب کرد؛ صدام منتظر بود که صهيونيست‌ها جوابش را بدهند تا خود را درگير جنگ با اسرائيل نشان دهد و حمايت اعراب را جلب کند، اما اسرائيل که از اين نقشة صدام بو برده بود، هيچ جوابي به صدام نداد. ارتش پرتعداد، اما کم‌سلاح و بي‌روحيه و خستة صدام، به سرعت شکست خورد و عقب نشست. طي چند روز، 175,000 نفر از عراقي‌ها اسير شدند.
به دنيا نگاه کنيد، ببينيد چه خبر است. ببينيد در اين منطقة ما چه خبر است. اين روزها، همة دنيا متوجه قضاياى خليج فارس و تجاوز عراق به کويت و لشکرکشى و حَشَرکشى آمريکا به منطقه و جنجال قدرت ها و دولت ها و همان هايى است که تا ديروز پشت سر صدام ايستاده بودند؛ کسانى که به نفع او تحليل مى‌کردند، مقاله مى‌نوشتند، بازى سياسى مى‌کردند و قطعنامه مى‌دادند؛ چون او درمقابلِ اسلام ايستاده بود.
حالا چهرة صدام در مجلات و روزنامه‌هاى اينها، يک شبه به يک غول وحشتناک تبديل شده است! حالا فهميده‌اند که صدام، حلبچه را بمباران شيميايى کرده است! حالا فهميده‌اند که صدام در جنگ ايران، شروع کننده و متجاوز بوده است! حالا فهميده‌اند که صدام، غير قابل اعتماد است و در اظهاراتش صادق نيست! حالا فهميده‌اند که صدام نسبت به ملت خودش، با اختناق ظلم مى‌کند! کأنه تا آن روزى که منافع خودشان در کويت و عربستان تهديد نشده بود، اصلاً اينها را نمى‌دانستند! يعنى نه رئيس جمهور آمريکا و نه ساير دولت ها مى‌دانستند، و نه روزنامه‌نگارهاى مزدور و قلم‌به‌مزد! حالا همه چيز معلوم شد.
اين طرف قضيه هم، صدام يک شبه ضد آمريکا و ضد استعمار و ضد سعودى شده است! همان رفيق هاى ديروز، همان کسانى که با هم مى‌نشستند و آشکارا و علنى، عليه اسلام و مسلمين و عليه انقلاب و پايگاه ضد استکبار ـ يعنى ايران ـ توطئه مى‌کردند، حالا صدام آنها را متهم مى‌کند که شما به آمريکا وابسته هستيد و ضد اسلاميد!
...حالا صدام سخنرانى مى‌کند، به ملت هاى مسلمان خطاب مى‌کند و مى‌گويد اسلام را حفظ کنيد و آن را از دست فهد و مبارک نجات دهيد! تا ديروز که اينها حاميان و محافظان اسلام بودند، ولى حالا يک شبه به ضد اسلام تبديل شده‌اند و تو هم طرف دار اسلام شده‌اى؟! واى بر اين اسلام که کسى مثل صدام حسين، طرف دار و مدافع آن شود.
...هر کسى به اين منظره نگاه کند، تکالب بر حطام دنيا را مى‌بيند ـ همينى که در روايات ما هست ـ جنگ کرکس ها بر سر جيفه را مشاهده مى‌کند. يک کرکس، صدام‌حسين است؛ يک کرکس، آقاى بوش.
صدام که ادعا مى‌کند مى‌خواهد از ملت خود يا ملت هاى عرب دفاع کند، حرفش چرند و دروغ و مسخره است؛ از قدرت خودش دفاع مى‌کند. او کسى است که اگر هزاران نفر، بلکه صدها هزار نفر از ملت خودش، در مقابلش بايستند و لازم بداند آنها را از بين ببرد، يک ثانيه تأمل نمى‌کند و آنها را از بين مى‌برد! او براى خود و قدرت و اطماع خويش و براى نفس سيرى ناپذير بشرى کار مى‌کند؛ همانى که امام به مخاطب خودشان فرمودند: اگر همة دنيا را هم به شما بدهند، باز کمتان است؛ حکومت اين کشور که هيچ. فعاليت او براى جيفة دنيا، براى قدرت و براى دو روز بيشتر بر اريکة قدرت سوار بودن است. خاک بر سر انسان غافل که فلسفة وجود خودش را نفهمد و سعادت خود را تشخيص ندهد.
آن طرف قضيه هم که به عنوان دفاع از منافع دنياى آزاد و مقابلة با ديکتاتورى صدام وارد ميدان جنگ شده ـ يعنى آمريکا ـ او هم از دروغ گو، دروغ گوتر است؛ او هم متجاوز است و براى منافع خود، کار و تلاش مى‌کند. کارى که صدام حسين در کويت کرد، عيناً همان کارى است که آمريکا، در حدود يک سال قبل از اين در پاناما کرد و چند سال قبل از اين در گرانادا انجام داد؛ نوع عربى آن است! آن، نوع آمريکايي اش بود که يک مقدار با زرق و برق بيشترى همراه بود و جنايتى در زَروَرق پيچيده و بسته‌بندى شده، بر مردم آن کشورها فرود آمد؛ ولى کار اين شخص، نوع عربى و نوع عراقى و نوع صدامي اش است! يعنى حقيقت قضيه همان است؛ هيچ فرقى ندارد. قدرت ها مثل کرکس هايى که به جيفه چشم دوخته‌اند و به هم نوک و چنگال مى‌زنند، به جان هم افتاده‌اند. اين، تفسير و تحليل قضيه است.