روشهای ۳ گانه در سبک زندگی سالم از نگاه امام حسن(ع)
مهدی فرخی
شیعه باید فلسفه و سبک زندگی خود را از امامان معصوم(ع) بیاموزد و بدان پایبند باشد. اگر به آموزههای پیشوایان معصوم(ع) عمل شود، زندگی بسیار شیرین و آسان میشود و خوشبختی دنیا و آخرت تضمین میگردد. نویسنده در این مطلب با مراجعه به یکی از آموزههای امام حسن مجتبی(ع)روشهای پیشنهادی آن حضرت برای داشتن زندگی سالم و رسیدن به خوشبختی را تبیین کرده است.
سلامت در زندگی، ضامن خوشبختی دنیا و آخرت
هر کسی دوست دارد زندگی سالم و سعادتمندی داشته باشد؛ زیرا سلامت در زندگی، خوشبختی در دنیا و آخرت را تضمین میکند. این سلامت همان چیزی است که خداوند در وصف برخی از پیامبرانش میفرماید: و سلام عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيا؛ سلام بر او روزی که متولد شد و روزی که میمیرد و روزی که زنده برانگیخته میشود. (مریم، آیه 15)
کسی که به چنین سلامتی در سه مرحله از مراحل اساسی زندگیاش دست یابد خوشبختی دنیا و آخرت را برای خود رقم زده است؛ زیرا اینها سه مرحله انتقال از نشئه و عالمی به عالمی دیگر است. کسی که سلامتی دنیا را داشته باشد با خیال راحت به آخرت میرود و سالم از مراحل میگذرد و فرشتگان خداوند به استقبال وی خواهند آمد و با سلام او را وارد بهشت میکنند.(رعد، آیه 24؛ نحل، آیه 32)
اما سالم ماندن در زندگی بسیار سخت و دشوار است؛ زیرا عوامل بسیاری در سلامت انسان نقش دارند که شامل اموری چون وراثت، محیط اجتماعی، فرهنگ زمانه و مانند آن است. اینکه انسان تولدی سالم داشته باشد نیازمند آن است که والدین، سالم باشند و اگر به هر دلیلی مشکلی داشته باشند این مشکل و بیماری به فرزندان نیز سرایت میکند. به عنوان نمونه امام صادق(ع) میفرماید: کَسْبُ الحَرامِ یُبینُ فی الذّرّیهًْ؛ درآمد حرام در فرزندان اثر (نامطلوب) میگذارد و سلامت و هدایت آنها را دچار مشکل میکند. (وسائلالشیعه، ج12، ص53)
خداوند نیز در آیه 27 سوره نوح درباره والدین و جامعه فاسد میفرماید: ولايلدوا الا فاجرا كفارا؛ نمیزایند مگر فاجر و بسیار کافر. به این معنا که چون خودشان از نظر فکری و اعتقادی کفر میورزند و از نظر رفتاری فجور دارند فرزندانی جز با این دو خصوصیت نمیزایند.
بنابراین، سالم ماندن نیازمند مقتضیات و رفع موانعی است که باید به آنها توجه داشت. البته برخی در اختیار آدمی است و برخی دیگر بیرون از اختیار آدمی است؛ با این همه از آنجا که فطرت انسان بر حالت اعتدال است و خداوند کف سلامت را بویژه در حوزه سلامت اعتقادی و رفتاری برای همه تضمین کرده است میتوان امید داشت که اختیار برای آدمی برای انتخاب درست فراهم است؛ زیرا فطرت آدمی در هر حال، زنده و بیدار است و در قالبهای گوناگون چون وجدان، به آدمی نهیب میزند و به عنوان نفس لوامه و سرزنشگر عمل میکند. (قیامت، آیه 2)
بر اساس آیات قرآن همه انسانها از این حق اختیار و آزادی در انتخاب برخوردارند و همین فطرت الهی به آنان چنین اختیاری را داده است که میتوانند با اراده خود میان حق و باطل و خیر و شر انتخاب داشته باشند.(شمس، آیات 7 تا 10؛ انسان، آیه 3) همین انتخابهای آدمی است که شاکله، شخصیت، هویت و ماهیت واقعی او را میسازد.(اسراء، آیه 84)
از نظر قرآن هر چند که در کلیت دو راه اساسی (بلد، آیه 10) برای آدمی است که میان کفر و ایمان (انسان، آیه 3)، هدایت و ضلالت، حق و باطل و مانند آنهاست؛ اما همین راه هدایت دارای راههای سالم گوناگون جزیی است که هر کسی از آنجا آغاز کند و در نهایت به صراطمستقیم و بزرگراه راست و مستقیم میرسد. خداوند از این راهها به عنوان «سبل السلام» یاد کرده است.(مائده، آیه 16؛ ابراهیم، آیه 12)
با این همه خداوند تصریح دارد که انسان باید همواره کاری کند تا در صراط مستقیم هدایت قرار گیرد و از آن بیرون نرود؛ زیرا این بزرگراهی است که مستقیم آدمی را به مقصد میرساند و مشکلاتی که در راههای کوچک است در این بزرگراه وجود ندارد.
انسان در زندگی میتواند از روشهایی استفاده کند که همانند قرار گرفتن در بزرگراه مستقیم هدایت انسان را بیکوچکترین مشکل به مقصد میرساند. همه امامان(ع) بر آن هستند تا این روشهای اساسی و مهم را به مردمان بیاموزند و آنان را در مسیر بزرگراهها قرار دهند.
سهگانههای ارزشی و اساسی برای زندگی
امام حسن مجتبی (ع) به عنوان یکی از این پیشوایان درباره برخی از روشهای مهم و اساسی که انسان میتواند به عنوان مصداقی از مصادیق حرکت در بزرگراه هدایت و سلامت از آن بهره گیرد میفرماید: «حُسْنُ السُؤالِ نِصْفُ الْعِلْمِ وَمُداراهًُْ الناسِ نِصْفُ العَقْلِ وَالْقَصْدُ فِى المَعيشَهًْ نِصْفُ المَؤُونَهًِْ؛ «پرسش صحيح و نيكو، نيمى از دانش است، سازش و مدارا کردن با مردم نيمى از تدبير و انديشه انسانى است، ميانهروى در زندگى، نيمى از مخارج انسان را مى كاهد.» (شرح نهجالبلاغه، ابن ابى الحديد، ج4، ص333 چهار جلدى)
1. روش دانایی: شکی نیست که انسان در هر کاری نیازمند علم و دانش است و اگر دانشی نباشد انسان انگیزهای برای حرکت و نیز حرکت درست و صحیح در زندگی نخواهد داشت. این علم و دانش است که هم به انسان انگیزه زندگی و حرکت میدهد و هم کمک میکند تا در مسیر درست و صحیح گام بردارد و به آسانی به مقصد و مقصود خویش برسد. اینکه خداوند مقام خلافت حضرت آدم(ع) بلکه بشر را منوط به علم دانسته خود بهترین گواه برای ارزش بسیار علم ودانش در زندگی بشر است.(بقره، آیات 30 و 31)
همچنین خداوند در آیاتی از قرآن فلسفه و هدف از بعثت پیامبران بویژه پیامبر اکرم(ص) را تعلیم و تزکیه دانسته است.(بقره، آیات 129 و 151؛ آل عمران، آیه 164؛ جمعه، آیه 2)
پس هیچ شکی در ارزشی و کمالی بودن دانایی و علم نیست و انسان باید دانش بیاموزد و از دانایی برخوردار باشد تا بتواند هدف و مقصد زندگی را بشناسد و انگیزهای برای رسیدن به آن داشته و برای رسیدن به آن نیز از روشها و ابزارهای مناسب و مفید بهره گیرد. آموزش و دانش به آدمی کمک میکند تا حقایق و کمالات را بشناسد و برای کسب آن تلاش کند و از بهترین روشها و ابزارها بهره جوید.
اما بسیاری از مردم در انتخاب اموری چون معلوم، علم، عالم، معلم و مانند آنها به خطا میروند. پس دنبال معلومی میروند که ارزش آنچنانی ندارد و علم و دانشی را میجویند که بسیار بیاهمیت است و در نزد عالم و معلمی میروند که دانش درستی ندارد یا دانش وی کمکی برای بهبود زندگی انسان و سلامت او در دنیا و آخرت نخواهد داشت. همچنین روش آموزش و تعلیم و تعلم را نمیدانند. عمر کوتاه آدمی اجازه نمیدهد تا انسان خود را معطل و سرگرم هر دانشی کند، بلکه باید دانشهای خوب و مفید و سازنده و اساسی و اصولی را بشناسد و به کسب آن بپردازد. در روش یادگیری و دانشآموزی نیز باید بهترین روشها را بیاموزد و نیکوترینها را به کار گیرد. بنابراین انسان در دانشآموزی باید بهترینها و نیکترین پرسشها را بشناسد و پاسخ آن را بخواهد. اینکه چه سؤالی ارزش طرح دارد و چگونه میتوان آن را مطرح کرد که پاسخ درست و مناسبی دریافت شود و به دانشی دست یابد که مفید و سازنده برای اوست و به سلامت و سعادت زندگیاش کمک میکند، خود هنری است که باید بیاموزد و بداند.
از نظر امام حسن مجتبی(ع) هم باید سؤال، نیک باشد و هم طرح آن به شکل نیکی انجام گیرد. اینکه ایشان میفرماید پرسش نیک نیمی از دانش است، از آن روست که اگر پرسش به خوبی طرح نشود پاسخی که دریافت میشود نمیتواند مفید و سازنده باشد. انسان باید پرسشی را مطرح کند که از ویژگی نیک برخوردار باشد و آثار و برکات پاسخ در زندگیاش نمودار شود. اینکه برخی در برابر امیرمومنان علی(ع) به جای آنکه پرسشهای نیک مطرح کنند، از آن حضرت (ع) میخواهند تا شماره موهای سر آنان را بیان کند، از مصادیق پرسش بد و نادرست و ناروا است؛ زیرا این آگاهی نسبت به موهای سر هیچ تاثیری در زندگی ندارد. انسان در برابر کسی که به راههای آسمان از راههای زمین داناتر است نمیبایست چنین سؤالات و پرسشهای بیفایده و بیارزشی را مطرح کند. بسیاری از مردم وقتی عالم و دانشمندی را میبینند به جای طرح پرسشهای اساسی و مفید و سازنده که سرنوشت شخص یا اشخاص را تغییر میدهد، به طرح پرسشهای بیمایه میپردازند که موجب دلخوری عالم و بسیاری از شنوندگان میشود. بنابراین نصف دانایی در آن است که سؤال استخوان دار و مفید و سازنده طرح شود. کسی که سؤالهای بیارزش و بیمعنایی را طرح میکند خود نشان میدهد که فردی نادان است. طرح سؤال نیک از سوی افراد بهترین گواه برای شناخت و شناسایی افراد از نظر دانایی است؛ زیرا کسی که پرسشی نیک طرح میکند نشان میدهد که چیزی را دریافت کرده و میخواهد آن را تمام کند. پس بخشی از پاسخ و دانایی را باید در همان پرسش دقیق و صحیح دانست. بیخود نیست که میگویند: «تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد»؛ زیرا با طرح پرسشهایی که از سویاشخاص میشود میتوان میزان درک و دانایی و عقل و خردمندی شخص را نیز به دست آورد، انسان اگر بخواهد زندگی سالم و خوبی را برای خود و دیگران رقم زند باید در حوزه دانش و علم به اموری بپردازد که مفید و سازنده برای خود و دیگران و کسب سلامت و سعادت دنیوی و اخروی باشد.
2. روش خردمندی: در آموزههای اسلام میان علم و عقل جمع میشود؛ زیرا علم و عقل هرکدام به تنهایی کفایت نمیکند، بلکه باید علم و عقل با هم و در کنار هم باشند. خداوند در آیات قرآن بیان میکند که بسیاری از مردم از علم حتی در درجه یقین آن بهرهمند هستند، ولی از عقل بهرهای ندارند و از همین رو گرفتار سفاهت میشوند. البته این بدان معنا نیست که خداوند به آنان عقلی نداده است؛ چرا که اصولا تکلیف، به اموری مشروط است که شامل عقل و بلوغ و اختیار و علم است و خداوند هرگز از کسی تکلیفی چون عبادت را نمیخواهد مگر آنکه این عوامل در او فراهم باشد؛ پس اگر میگوید اینان با آنکه علم داشتند، ولی بخاطر سفاهت و بیخردی، آموزههای دینی و شریعت را نپذیرفتند و به اختیار خویش کنار نهادند (نمل، آیه 14) به این معناست که اینان از عقل خویش بهرهای نمیبرند و آن را به کار نمیاندازند و تعقل نمیورزند.
سفاهت؛ نتیجه بیخردی
از نظر آموزههای قرآنی خردمندی و تعقل باید در همه امور زندگی یک اصل اساسی باشد؛ زیرا انسان بدون خردوزی نمیتواند زندگی سالم و خوشبختی داشته باشد؛ از همینرو خداوند کسانی را که بیخرد هستند و خردورزی ندارند و عقل خویش را همانطور بیفایده گذاشتهاند، به عنوان انسانهای بیشعور معرفی میکند که قلب خود را بسته و مهر کردهاند و به جای کارهای صالح و اصلاح امور به کارهای فاسد و افساد امور میپردازند.(بقره، آیات 7 تا 12)
خداوند همچنین بیان میکند کسانی که خردورزی ندارند و عقل خود را به کار نمیگیرند و دچار سفاهت هستند، از دین اسلام و آیین حق و شریعت آن اعراض میکنند.(بقره، آیه 130)
قرآن سفیهان را بسیار سرزنش میکند؛ زیرا با بیخردی خویش کارهایی میکنند که در شان انسان نیست. از جمله آنکه فرزندان خود را میکشند (انعام، آیه 140) و یا اموال خویش را تباه میکنند (نساء، آیه 5) و یا در برابر حق و ایمان سر خم نمیکنند و به مقابله با آن برمیخیزند. (بقره، آیه 13)
با نگاهی به رفتار و کردارهای سفیهان و بیخردان میتوان دریافت که اینان تا چه اندازه از حقیقت و علم و دانایی دور هستند و زندگی خود و دیگران را تباه میسازند و از سلامت و سعادت بیبهرهاند.
پس بازتاب بیخردی را میتوان در رفتارهای اجتماعی آنان دید، همانطوری که بازتاب خردمندی و خردورزی افراد را میتوان در رفتار اجتماعی آنان مشاهده کرد. بنابراین اگر کسی بخواهد خردورزی داشته باشد باید رفتار اجتماعی خویش را ملاک و معیار قرار دهد. پس اگر دید که با مردم رفتاری نیک و پسندیده دارد میتواند به خود امیدوار باشد که دست کم نصف خردورزی را دارد.و باید نصف دیگر را در امور دیگر بجوید.
از نظر قرآن انسان خردورز برخلاف جاهل سفیه و بیخرد، با مردم رفتاری نیک دارد. از این رو درباره بندگان صالح که اهل خرد و دانایی هستند میفرماید در برابر رفتار جاهلان سفیه و بیخرد با کرامت رفتار میکنند و با سلام و صلح از کنار آنان و رفتارهای زشت آنها عبور میکنند.(فرقان، آیات 63 و 72)
3. روش هزینهای: زندگی انسان بر پایه اقتصاد در دنیا سامان یافته است. اگر اقتصاد انسان به راه نباشد در ابتداییترین امور زندگی خواهد ماند؛ زیرا انسان به غذا و امنیت نیاز دارد و تامین آنها به معنای بقای خود و نسل است. از این رو همواره دنبال غذایی است که نمیرد و جایی که او را از خطر دیگران حفظ کند و موجب مرگ وی نشود. اقتصاد به انسان کمک میکند تا غذا و جایی به دست آورد و امنیت غذایی و جانی و روانی و جسمی خودش را تامین کند.
در آیات قرآن اقتصاد در کنار عبادتهایی چون نماز و زکات مطرح شده است. (بقره، آیات 2 و 3) خداوند در آیه 4 سوره نساء میفرماید اقتصاد، مایه قوام جامعه است. به این معنا که جامعه به ستونی نیاز دارد که خیمه اصلی را بر پا نگه دارد. وقتی اقتصاد در جامعه با مشکل مواجه شود آن جامعه گویا ستون اصلی و میانیاش را از دست داده است.
درآمد انسان باید به گونهای باشد که نیازهای اصلی و اساسی را تامین کند. هزینههای انسان عالم و عاقل به گونهای مدیریت میشود که این نیازها را در مرحله اول برآورده سازد. به این معنا که آدم عاقل کاری میکند که در وهله نخست این نیازهای اساسی تامین شود سپس به دنبال برآوردن دیگر نیازها میرود.
بسیاری از مردم درآمدی دارند که میتوانند این نیازها را برآورده سازند ولی به سبب آنکه هزینه کرد آنان درست نیست با مشکل مواجه میشوند. بنابراین ، انسان عاقل و عالم باید کاری کند که درآمدش بدرستی در جاهایی هزینه و مصرف شود که اساسی و مهم است.
میانهروی، مایه قوام زندگی
امام حسن مجتبی(ص) در توصیه خویش به این نکته توجه میدهد که انسان میتواند کاری کند تا هزینه با درآمد هماهنگی داشته باشد و موجب اذیت و آزار مدیریت خانواده نشود. از نظر ایشان میانهروی در هزینه بهترین روش برای مدیریت اقتصاد خانواده و بلکه جامعه است. واژه اقتصاد در لغت به معنی میانهروی است و اینکه در اصطلاح اسلامی واژه اقتصاد برای اعمال اقتصادی به کار میرود، به سبب آن است که قصد و میانهروی در این امور اساس اقتصاد است. به این معنا که آنچه یک اقتصاد را سامان میدهد و مقوم و عنصر اساسی و اصلی آن را شکل میبخشد همان میانهروی است. کسی که بتواند به گونهای رفتار کند که هزینه و درآمد در چارچوب میانه باشد و شاخص آن گرایش به افراط و تفریط نداشته باشد آن اقتصاد سالم خواهد بود. پس انسان باید به گونهای رفتار کند که همواره شاخص ترازوی اقتصاد در میانه باشد و به گونهای نشود که هزینه کردها همواره سنگینتر از درآمدها باشد. البته اگر کفه درآمد بیشتر و هزینه کمتر باشد، بهتر است ولی این امر نباید موجب بخل یا خساست شود. بهترین روش آن است که میانهروی در امور را در نظر گرفت تا میان درآمد و هزینه نوعی تعادل برقرار باشد. این تعادل موجب میشود که انسان کمتر دغدغه اقتصادی داشته باشد و همه عمر خویش را برای آن صرف نکند. اگر میانهروی و اقتصاد در کار باشد هر چیزی در جای خود قرار خواهد گرفت و انسان میتواند بیست و چهار ساعت شبانهروز خویش را طبق توصیه ائمه(ع) بر اساس هشت ساعت کار و هشت ساعت استراحت و هشت ساعت عبادت سامان دهد.
با نگاهی به روشهایی که امام حسنمجتبی(ع) برای رسیدن به سعادت و سلامت در زندگی بیان کرده دانسته میشود که این سه روش هر یک نیمهای از مقصود را برآورده میسازد و نیم دیگر را میتوان با استفاده از دیگر روشها که در آیات و روایات دیگر بیان شده کسب کرد. به هر حال، این روشهایی که بیان شده موجب آسان سازی زندگی میشود و انسان را از بسیاری از دغدغههای زندگی سالم حفظ میکند و به آسایش و آرامش دنیا و آخرت میرساند.